🌹حریم احمد موسی پرازخون شددگر باره
دلم درموج خون همرنگ مجنون شد دگرباره
به دست داعشی نامرد نااهل ستمکاره
حرم در خون نشست این گونه گلگون شد دگرباره
به یاد کربلای تشنه کامان بلا دیده
نگاه زائران آن لحظه محزون شد دگرباره
خشاب ازکینه وجهل ونفاق وناکسی پر شد
به قصد قتل دلداران چه بیرون شد دگرباره
حرم می گرید از این داغیاد زائران اینک
ز دیده جاری غمگین کارون شد دگرباره
بگو هیهات من الذله از کرب و بلا باشد
که بااین انقلاب عشق مقرون شد دگرباره
الهی اشک می باریم و میگویم به غمناله
حریم احمد موسی پرازخون شددگر باره
#شعر:مهدی طهماسبی
#شعر
بساط کفر را بر هم زده طوفان الاقصی
به صهیون سیلی محکم زده طوفان الاقصی
خروشی در فضا پیچید و غافلگیر شد دشمن
به حول الله از حق دم زده طوفان الاقصی
هراسان باش ای ظلمت صدای نور میآید
همین فریاد در عالم زده طوفان الاقصی
به صبر و استقامت با خلوص و معرفت ، بوسه
به پای قائدِ اعظم زده طوفان الاقصی
همانا بشنوید این صیحۀ آخر زمانی را
به اقلیم شرف پرچم زده طوفان الاقصی
به پیش ای قلّه پیمایان غیرت فتح نزدیک است
در اوج اردوی مستحکم زده طوفان الاقصی
شنو آوای اَلقُدسُ لَنا از نای حزب الله
دلِ سرگشته را بر یم زده #طوفان_الاقصی
📝 ولیالله #کلامی زنجانی
┄┅═💠✨🌹✨💠═┅┄
بهمناسبت پایان #ماه_شعبان
شعبان گذشت و حال دلم روبراه نیست
در کولهبارِ زندگیام جز گناه نیست
سوگند بر حقیقتِ سِیر و سلوکِ عشق
چون من در این طریق، کسی روسیاه نیست
عمرم به غفلت و ضررِ معصیت گذشت
کارم به غیرِ ناله و اندوه و آه نیست
آخر چگونه واردِ ماهِ خدا شوم؟
بیچاره را به خانهی محبوب، راه نیست
یا رب مرا به حُرمت شاه نجف ببخش
جز بیتِ رحمتِ تو مرا سرپناه نیست
پروندهام سیاه، ولی در دلم به جز
عشقِ شهیدِ تشنهی در قتلگاه نیست...
✍️ امیر_عباسی
#شعر
#ماه_رمضان
#گناه_گریزی
خداحافظ....😭
خداحافظ ای سَید پاک و مظلوم
خداحافظ ای هرنفس یارِ محروم
خداحافظ ای جمعهها فارغ از خواب
برای غم خلق ، همواره بیتاب
خداحافظ ای فارغ از شیشه دودی
تویی که اسیر تکبر نبودی
خداحافظ ای فارغ از مکر و تزویر
سه سالی شدن قدر سی سالهای پیر
خداحافظ ای جلوهی صدق و پاکی
عبا و قبا و سر و رویِ خاکی
خدا حافظ ای بر لبت اِتقوا الله
برای خدا مانده مردانه در راه
خداحافظ ای مرد همراهِ مردم
خداحافظ ای محرمِ آهِ مردم
خداحافظ ای زخمی از تیر تخریب
خداحافظ ای هر نفس فکر تقریب
خداحافظ ای خادمِ بیگلایه
جفادیده از طعنه ، تهمت، کنایه
خداحافظ ای در ره حق فدایی
خداحافظ ای از تبارِ رجایی
خداحافظ ای مردِ دلسوزِ کشور
برای تو تحسین و تمجید رهبر
خداحافظ ای یار و غمخوار رهبر
غمِ تو به چشمان خونبارِ رهبر
خداحافظ ای در ره حق مقاوم
به پیشانیات بوسهی حاج قاسم
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
شده خستگی از تلاش تو خسته
خداحافظ ای هر نفس در سفرها
خبر دار از غصهی بیخبرها
خداحافظ ای مرد ده کوره گردی
به پای پیاده دهستان نوردی
خداحافظ ای مرد بگذشته از جان
دعاگوی تو بیکسان، دردمندان
خداحافظ ای شادیِ کارگرها
خداحافظ ای شیر مردِ خطرها
خداحافظ ای مردِ احیایِ صنعت
محقق ز تو هرچه رویایِ صنعت
تو ای مردِ از میزها دل بریده
خداحافظ ای تا خدا پر کشیده
خداحافظ ای هرنفس با شهیدان
تو ای همچو قاسم شده مرد میدان
خداحافظ ای آرزویت شهادت
فداکارِ جان داده در راهِ خدمت
خداحافظ ای خادمِ ساحتِ عشق
قدمهای تو یکبهیک در خط عشق
خداحافظ ای در ره حق مهاجر
به هر جا غمی بود در لحظه حاضر
خداحافظ ای دردمند از یتیمی
خداحافظ ای با یتیمان صمیمی
خداحافظ ای جلوهی بیریایی
به کار و کلامت شمیمی خدایی
خداحافظ ای عاشق رسته از بند
تلاشت برایِ رضایِ خداوند
خداحافظ ای آسمانی خصالت
به یاد همه لفظِ رایِ حلالت
خداحافظ ای چارهی درد مردم
همیشه به لبهای پاکت تبسم
خداحافظ ای وقف خدمتگزاری
جدا بودن از حرفهای شعاری
نخندیدن از غصهی جان مردم
خداحافظ ای هستیات آنِ مردم
خداحافظ ای هر نفس یار محروم
پیِ چاره بر مشکل و کارِ محروم
خداحافظ ای مایهی فخر ایران
گرفته شهادت ز شاهِ خراسان
خداحافظ ای هر نفس با شهادت
به درد و غمت شد مداوا شهادت
خداحافظ ای دوست، مسئول محبوب
بدر کن کمی خستگی اینک ای خوب
نرفتی در این سالها خواب راحت
بیاسا که شد موقعِ استراحت
#رئیسی
#احمد_رفیعی_وردنجانی
#شعر
#سید_شهیدان_خدمت
📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت
https://eitaa.com/fatemi222/6620
ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است
این تاول است در کف پا یا جواهر است
راهی شدی به سمت رسیدن به اصل خویش
دور از نگاه شهر که فکر ظواهر است
دلهای شستوشو شده و پاک، بیشمار
چشمی که تر نگشته در این جاده نادر است
سیر است گرچه چشم و دلت از کرامتش
در این مسیر سفرهٔ افطار حاضر است
وقتی که در نگاه تو مقصد حرم شود
پاگیر جاده میشود آن دل که عابر است
آن دل که میگریزد از جبر روزگار
در جستجوی ردّ قدمهای جابر است...
#میثم_داودی #شعر #اربعین #امام_حسین
✔️اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت
https://eitaa.com/fatemi8/100
🌹 #شعر
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
🖌 حافظ
آفرینش همه تنبیه خداوند دل است
دل، ندارد که ندارد به خداوند اقرار
این همه نقش عجب، بر در و دیوار وجود
هر که فکرت نکند، نقش بود بر دیوار
کوه و دریا و درختان، همه در تسبیحاند
نه همه مستمعی، فهم کنند این اسرار
خبرت هست که مرغان سحر میگویند:
آخر ای خفته، سر از خواب جهالت، بردار؟
تا کی آخر چو بنفشه، سر غفلت در پیش؟ حیف باشد که تو در خوابی و نرگس، بیدار
که تواند که دهد میوه الوان از چوب؟
یا که داند که برآرد گل صد برگ از خار؟
#شعر
زهرا همان کسی است که بیت محقرش
طعنه زده به عرش و تمامی گوهرش
او را خدا برای خودش آفریده است
تا اینکه هر سحر بنشیند برابرش
شرط پیمبری به پسر داشتن که نیست
آن کس پیمبراست که زهراست دخترش
مانند احترام خداوند واجب است
حفظ مقام فاطمه حتی به مادرش
یک نیمه اش نبوت و نیم اش ولایت است
حالا علی صداش کنم یا پیمبرش
دست توسل همه انبیاء بود
بر رشته های چادر فردای محشرش.
#شعر
#روضه
#حضرت_زهرا
یوسفِ گم گشته بازآید به کنعان، غم مخور
کلبهٔ احزان شَوَد روزی گلستان، غم مخور
ای دل غمدیده، حالت بِه شود، دل بَد مکن
وین سرِ شوریده باز آید به سامان غم مخور
گر بهارِ عمر باشد باز بر تختِ چمن
چتر گل در سر کَشی، ای مرغِ خوشخوان غم مخور
دورِ گردون گر دو روزی بر مرادِ ما نرفت
دائماً یکسان نباشد حالِ دوران غم مخور
هان مَشو نومید چون واقِف نِهای از سِرِّ غیب
باشد اندر پرده بازیهایِ پنهان غم مخور
ای دل اَر سیلِ فنا بنیادِ هستی بَرکَنَد
چون تو را نوح است کشتیبان، ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوقِ کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کُنَد خارِ مُغیلان غم مخور
گرچه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کآن را نیست پایان، غم مخور
حال ما در فُرقت جانان و اِبرامِ رقیب
جمله میداند خدایِ حالْگردان غم مخور
حافظا در کُنجِ فقر و خلوتِ شبهایِ تار
تا بُوَد وِردَت دعا و درس قرآن غم مخور.
#شعر