eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
2.7هزار دنبال‌کننده
27 عکس
24 ویدیو
31 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
تا شنیدیم اشک ما بر زخم‌هایت مرهم است چشم ما از گریه مثل چشمه‌های زمزم است ما نمک‌گیر توأیم ای ساکن کرب و بلا رزقمان یک وعده اشک و وعده‌‌ی دیگر غم است روضه رفتم فکر دنیا را بگیری از سرم ای که گریه بر سرت سرّ نجات عالم است از حبيب بن مظاهر مى‌شود آموخت كه در مسير عاشقى یکبار جان‌دادن كم است قدمت اين روضه‌ها با قدمت خلقت يكى‌ست اولین نوکر که برده فیضِ روضه، آدم است پیرهن مشکی ما را مادرت اندازه کرد این سیاهی هدیه‌ی دخت رسول اکرم است مادرم چادر سیاهش را برای تکیه داد حال آنچه بر سرش کرده‌ست حکمش پرچم است باز هم پیراهنت می‌گردد آویزان ز عرش از همین حالا عزیزم حال ما هم درهم است دشمنت رفته ولی خورشید نیزه میزند زخم‌های تو فراوانند و اشک من کم است ** ای که هستی بطن کاف و ها و یا و عین و صاد نعل کاری کرد حتی ظاهرت هم مبهم است سروده گروه ادبی https://eitaa.com/fatemi8
من از لبت شنیدم، تا اسم کربلا را دادند دست روحم، درد و غم و بلا را مانند تو ز من هم، پوشیده نیست اسرار می‌بینم ابتدا را ، می‌خوانم انتها را روز ده محرم، روز قرارتان بود تو زود آمدی تا، راضی کنی خدا را گفتند میهمانید، اما چه میهمانی؟ فعلا که تا به امروز، با ما نشد مدارا! در ابتدا که یا رب، مهمان نیزه‌هاییم ختم به خیر فرما، پایان ماجرا را این‌ها که راه ما را، در کربلا گرفتند دیروز در مدینه، بستند راه ما را من عهد بسته‌ام با، مادر که با تو باشم بفرستشان مدینه، زنها و بچه‌ها را ای کاش قبل از آنکه، خیمه به‌پا نمایی می کَندی ای برادر، در دشت قبر ما را لب تر کنی عزیزم، سر می‌دهم به جایت تغییر می‌دهم من، تقدیر را، قضا را تا قتله‌گاه از تل، من راه می‌گشایم خواهند دید اینجا، موسای بی عصا را بر دوش تو شهادت، بر دوش من اسارت بسپار دست زینب، اولاد مصطفی را صد قطعه از تن تو، در چشم زینب آمد وقتی نگاه کردم، هر جای نینوا را ای کاش بین گودال، عصر دهم عزیزم حداقل ندزدند، از پیکرت عبا را حق دارم ای برادر، دلواپس تو باشم آورده کوفه با خود، خولیِ بی حیا را سروده گروه ادبی https://eitaa.com/fatemi8
با ماجرای رنج و غربت آشنا من دیگر نمی‌خواهم شوم از تو جدا من هم تشنه‌ای، هم خسته‌ای، هم داغداری باید که مرگم را بخواهم از خدا من با توست ای سالار زینب انتخابش طفلان من قربانی‌ات گردند یا من؟ دارم در این صحرا دو دریا خونِ غیرت از خونشان بر دست می‌گیرم حنا من این دو به جای خود، اگر پایش بیفتد از جنگ با لشگر ندارم هیچ إبا من من خوب می‌دانم که حساسی به مادر پس خواهشم را رد نکن نگذار تا من... ... پهلوی تو از "پهلوی مادر" بگویم این‌گونه حتماً می‌شوم حاجت‌روا من ** در قتل طفلانم تعلل کرد لشگر بیرون بیایم تا مگر از خیمه‌ها من «سر» پای تو دادند و حالا سربلندم قربانی دیگر اگر خواهی بیا... من اینجا عزیزم غیر زیبایی ندیدم لب به شکایت وا نکردم که: چرا من؟ از دیدن شرمندگی‌ات شرم دارم بیرون نمی‌آیم اگر از خیمه‌ها من وقتی که می‌آوردی آنها را، لباست_ خاکی شده، قربان این رخت و عبا من بگذَر از این دو، لحظه‌ای بنشین کنارم به داغ اکبر گریه کن همراه با من بالاسر اکبر کسی این را نفهمید تو بیشتر می‌سوختی آن لحظه یا من... سروده گروه ادبی https://eitaa.com/fatemi222/9537
ناله‌یِ واعطشا بر جگرش می‌افتاد آب می‌دید به یادِ قمرش می‌افتاد بی سبب نیست که از جمله‌یِ "بَکّائون" است دائما اشک ز چشمانِ ترش می‌افتاد شیرخواره بغل ِتازه عروسی می‌دید یادِ لالایِ رباب و پسرش می‌افتاد با دلی خون‌شده می‌گفت که الشام الشام تا به بازار ِمدینه گذرش می‌افتاد روضه‌ی گم شدن و دفنِ رقیه می‌خواند تا به صحرا و خرابه نظرش می‌افتاد گوسفندی جلویش ذبح که می‌شد، یادِ خنجر ِکُند و گلویِ پدرش می‌افتاد وای از آن لحظه که از لایِ حصیری کهنه قطعه‌هایِ پدرش دور و برش می‌افتاد جلوی پای سکینه دم دروازه ی شهر از رویِ نیزه علمدار سرش می‌افتاد ✍سروده گروه ادبی فهرست روضه ومداحی https://eitaa.com/fatemi8/100
؛ کربلا کارگاهِ زینب بود تازه آغاز راه زینب بود اینکه شد دودمانِ ظلم سیاه اثر دودِ آهِ زینب بود مُهرِ خون زد به دفترِ عشقش چوب محمل گواه زینب بود گرچه چل روز سر پناه نداشت یک جهان در پناه زینب بود و اذالشمسُ کورت شرحِ روزگار سیاه زینب بود قتلگاهِ حسین، کرب و بلا شام هم قتلگاه زینب بود آن تن تکه تکه تکه شده بخدا تکیه‌گاه زینب بود بدنی که سپاه رویش رفت روزگاری سپاه زینب بود زنده زنده تنی که عریان شد آبرو‌ دار و شاه زینب بود قطره قطره ز دیده دُر می‌سُفت با برادر چنین سخن می‌گفت: پای هر پنج تن بلا دیدم من تورا روی نیزه‌ها دیدم سر یک نیزه‌ی بلند، حسین گیسوان تورا رها دیدم بین جمعیتی که سنگ زدند چهره‌ی چند آشنا دیدم به غذا لب نمی‌زنم دیگر سرِ سفره سرِ تورا دیدم کوچه گردیت کوچه گردم کرد بین این کوچه‌ها چه‌ها دیدم ذره‌ای از بلای کوفه نشد هربلایی که کربلا دیدم آه از آن لحظه که زمین خوردی روی جسمت بروبیا دیدم روی تل دست و پای من گم شد تا تورا زیر دست و پا دیدم دور گودال غیرِ سرنیزه چندتا تکه‌ی عصا دیدم بعد از آنكه جدايمان كردند بدنت را جدا جدا ديدم از لباس تنت نمانده نخی تن غارت شده! أَ اَنتَ اَخی؟! سروده گروه ادبی
؛ کربلا کارگاهِ زینب بود تازه آغاز راه زینب بود اینکه شد دودمانِ ظلم سیاه اثر دودِ آهِ زینب بود مُهرِ خون زد به دفترِ عشقش چوب محمل گواه زینب بود گرچه چل روز سر پناه نداشت یک جهان در پناه زینب بود و اذالشمسُ کورت شرحِ روزگار سیاه زینب بود قتلگاهِ حسین، کرب و بلا شام هم قتلگاه زینب بود آن تن تکه تکه تکه شده بخدا تکیه‌گاه زینب بود بدنی که سپاه رویش رفت روزگاری سپاه زینب بود زنده زنده تنی که عریان شد آبرو‌ دار و شاه زینب بود قطره قطره ز دیده دُر می‌سُفت با برادر چنین سخن می‌گفت: پای هر پنج تن بلا دیدم من تورا روی نیزه‌ها دیدم سر یک نیزه‌ی بلند، حسین گیسوان تورا رها دیدم بین جمعیتی که سنگ زدند چهره‌ی چند آشنا دیدم به غذا لب نمی‌زنم دیگر سرِ سفره سرِ تورا دیدم کوچه گردیت کوچه گردم کرد بین این کوچه‌ها چه‌ها دیدم ذره‌ای از بلای کوفه نشد هربلایی که کربلا دیدم آه از آن لحظه که زمین خوردی روی جسمت بروبیا دیدم روی تل دست و پای من گم شد تا تورا زیر دست و پا دیدم دور گودال غیرِ سرنیزه چندتا تکه‌ی عصا دیدم بعد از آنكه جدايمان كردند بدنت را جدا جدا ديدم از لباس تنت نمانده نخی تن غارت شده! أَ اَنتَ اَخی؟! ✍سروده گروه فهرست روضه ومداحی https://eitaa.com/fatemi222/6620