#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
بسم الله الرحمن الرحيم...
یا رحمن یا رحیم...
🔸ای خوش آنروز که آن دلبر زیبا آید
یا بن الحسن...
خوش بحال اون کسی که...
روز آمدن مهدی فاطمه رو ببینه...
🔸ای خوش آنروز که آن دلبر زیبا آید
🔸روح غایب زنظرها به تن ما آید
بلاخره مهدی فاطمه بیاد...
بلاخره آقامون بیاد...
🔸کاش با اينهمه گل، قافله سالار بهار
میگن فصل بهار رسیده...
هر کجا نگاه میکنیم...
گلها شکوفه زدند...
🔸کاش با اينهمه گل، قافله سالار بهار
🔸آن گل اندام و گل افکار و گل آرا آید
ای کاش بجای اینهمه گل...
گل فاطمه میومد...
من این گلهایی که پژمرده میشه نمیخوام...
من این بهاری که بعدش زمستان میاد نمیخوام...
ای کاش بهار فاطمه میومد...
یا بن الحسن کجایی آقا...
اگر بهار فاطمه بیاد...
دیگه زمستانی نداریم...
🔸همه گویند که عید آمده اما کو عید
🔸عید روزیست که از ره، گل زهرا آید
عید ما شیعیان...
روزیه که پسر فاطمه بیاد...
عید ما روزیه که...
صدای مهدی فاطمه...
از کنار خانه خدا بلند بشه...
انا المهدی...
آی شیعیان...
یه عمر منتظر امام زمان بودید...
انا المهدي...
حالا هر کجا نشستی آقات رو صدا بزن...
یا بن الحسن...
-
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
#روضه_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام
مناجات 1
🔸آفتابا بسکه پیدائی نمیدانم کجائی
🔸دور از مائی و با مائی نمیدانم کجائی
امام زمان...
این روزها همه جا صدای یا بن الحسن بلنده...
همه دارن شما رو صدا میزنند...
ای منتقم کجایی...
🔸هر طرف رو آورم روی دل آرای تو بینم
🔸جلوه گر از بس بهر جائی نمیدانم کجایی
عزیز فاطمه...
ما منتظر اون روزی هستیم...
که صدای شما از کنار خانه خدا بلند ميشه:
« ألا یا أهل العالم أنا بقیه الله»
🔸کعبهای یا کربلا یا در نجف یا کاظمینی
🔸یا کنار قبر زهرایی نميدانم کجایی
امشب.. کجا زانوی غم به بغل گرفتی...
کجا برا جد غریبت اشک می ریزی...
آقا جانم...
🔸عبد را هجران مولا تلخ تر از زهر باشد
🔸من تو را عبدم تو مولائی نمیدانم کجائی
ما که جز در خونه ی شما جایی رو نداریم...
آقا... ما که جز شما اهل بیت کسی رو نداریم...
یا صاحب الزمان
اومدیم بگیم آقا...
🔸مانده بر لب های اصغر همچنان نقش تبسم
🔸تا برای انتقام آئی نمیدانم کجائی
آقا بیا انتقام شش ماهه ی کربلا رو بگیر...
یا بن الحسن...
-
#روضه_امام_حسن_عسکری_علیه_السلام
🔸یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت
آجرك الله يا صاحب الزمان...
امشب کجا زانوی غم بغل گرفتی...
برای غربت امام عسکری زار زار گریه می کنی و...
اشک میریزی...
🔸یابن الحسن فدای تو و دیدۀ ترت
🔸خون جای اشک می چکد از چشم اطهرت
داغ پدر.. خیلی سخته...
مخصوصا.. برا کسی که پنج سال بیشتر نداره...
مخصوصا.. برای کسی که بابای مهربونی...مثل امام عسکری داره...
🔸داغی نشسته بر جگر داغدار تو
🔸در خون نشسته است دل درد پرورت
🔸قربان آن امام، که در آخرین نفس
خدایا امشب خانه امام عسکری چه خبره...
🔸قربان آن امام، که در آخرین نفس
🔸سیراب گشته است به دست مطهرت
یکی از سخت ترین لحظات برای فرزند...
اون موقعیه که...
بابا در بستر احتضار باشه و...
فرزند نتونه کاری کنه...
امام زمان آمد کنار بابا نشست...
هی خیره خیره به صورت قشنگ بابا نگاه میکرد...
گریه میکرد...
یک وقت امام عسکری فرمودند...
پسرم... مهدی جان...
تشنه ام بابا...
سریع رفتند یک ظرف آبی رو آوردند...
خود امام زمان...
با دستان مبارک لحظات آخر به بابا آب دادند...
پدر رو سیراب کردند...
عرضه بداریم...
یا صاحب الزمان...
خوب شد شما...
لحظه آخر کنار پدر بودید...
حضرت رو سیراب کردید...
نگذاشتید امام عسکری...
با لب تشنه از دنیا بره...
اما دلها بسوزه برای اون آقایی که کربلا...
گودال قتلگاه...
با لب تشنه...
سر از بدنش جدا کردند...
🔸مگر به کرببلا آب قیمت جان است
🔸چرا نگفته کسی این حسین مهمان است
فقط همین رو بگم...
وقتی ذوالجناح برگشت به طرف خیمه ها...
دختر ابی عبدالله اومد کنار ذوالجناح...
صدا زد... ذوالجناح...
میدونم بابام رو به شهادت رسوندند...
میدونم سر از بدنش جدا کردند...
فقط بهم بگو...
آیا بهش آب دادند یا نه...
یا جَوادَ اَبی هَل سُقِیَ اَبی اَم قَتَلُوهُ عَطشاناً
🔸چرا به تشنه لبان هیچ کس جواب نداد
🔸به کام تشنه شان یک دو جرعه آب نداد
#روضه_حضرت_زهراسلام_الله_علیها
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
مناجات ۳_ متن روضه ۳
🔸بیا تا کی نهادی سر به صحرا یااباصالح
🔸بتاب ای آفتاب عالم آرا یااباصالح
ای خورشید پشت ابرها...
ببین عالم با مصیبت مادرت تاریک شده...
بیا و عالم رو روشن کن امام زمان...
🔸صدای غربت مولا ز چاه کوفه می آید
🔸علی تنهاست ای تنهای تنها یااباصالح
امام زمان...
🔸بیا ای وارث حیدر که زخم پهلوی زهرا
🔸به شمشیر تو می گردد مداوا یااباصالح
ای یادگار علی...
بیا انتقام مادر رو بگیر...
خدا میدونه با کشتن مادرمون...
یک داغی به دلمون گذاشتند...
تا شما نیایید...
داغ دل ما مرهمی نداره...
آقا جان ما دیگه طاقت نداریم...
🔸بیا از قنفذ کافر غلاف تیغ را بستان
🔸که جایش مانده بر بازوی زهرا یااباصالح
___
متن روضه ۳👇
امام صادق فرمودند...
ِ
وَ کانَ سَبَبُ وَفاتِها أنَّ قُنْفُذاً مَوْلی عُمَرَ لَکَزَها بِنَعْلِ السَیفِ بِأمْرِه
(سند:دلائل الامامه ص134)
سبب شهادت مادرمون زهرا...
ضرباتی بود که قنفذ ملعون زد...
بزار این عبارت امام صادق رو ترجمه کنم...
بدونی با مادرمون چه کردند...
لَکَزَها به ضربه محکمی میگن که به بدن اصابت کنه...
نَعْلِ السیْف هم به اون قطعه آهن سنگینی میگن که...
ته غلاف شمشیر قرار داره...
حالا میخوام تصور کنی...
یک خانم بارداری که...
خودش به سختی راه میره...
آیا طاقت غلاف شمشیر رو داره یا نه؟؟😭
آی غیرتی ها...
وقتی نانجیب دومی اشاره کرد...
گفت قنفذ...
بزن زهرا رو...
قنفذ بی حیا...
چنان با غلاف شمشیر، مادرمون رو زد که...
امام صادق میفرماید...
فَأسْقَطَتْ مُحسناً وَ مَرِضَتْ مِنْ ذلِکَ مَرَضاً شَدیداً
محسنش کشته شد و...
از اون به بعد ديگه مادر توی بستر بیماری افتاد...
🔸يکبار، فشار در و ديوار مرا کشت
زبانحال مادرمون...
🔸يکبار، فشار در و ديوار مرا کشت
🔸قنفذ بخدا باعث قتل دگرم بود
اما آی کربلایی ها...
آماده اید بریم کربلا...
ناله داری بسم الله...
اگه تو مدینه...
نانجیب اشاره کرد...
گفت قنفذ دست زهرا رو کوتاه کن...
بزن زهرا رو...
کربلا هم عمر سعد ملعون...
اشاره کرد...
گفت حرمله چرا آروم نشستی...
مگه سفیدی زیر گلوی علی رو نمیبینی...
بزن داغش رو به دل حسین بزار...
یا زهرا...
یکدفعه ابی عبدالله نگاه کرد...
دید علی اصغرش...
داره بین زمین و آسمان...
دست و پا میزنه...
تسلای دل امام زمان بگو یاحسین.
🔸کوفیان! این قصد جنگیدن نداشت
🔸این گلوی تشنه بُبریدن نداشت
🔸لالهچینان دستتان بُبریده باد
🔸غنچهٔ پژمردهام چیدن نداشت
🔸با سهشعبه غرقِ خونش کردهاید
🔸گرچه حتی تاب بوسیدن نداشت
🔸گریهام دیدید و خندیدید، وای!
🔸کشتن ششماهه خندیدن نداشت
-
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
مناجات ۵
بسم الله الرحمن الرحیم...
السَّلامُ عَلَیْکَ یَا حُجَّةَ اللّهِ فِی أَرْضِهِ...
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ...
🔹کاش مهدی به جهان چهره هویدا میکرد
ببین حرف دلت هست یا نه...
در این ایام فاطمیه...
ایام عزای مادرش زهرا...
🔹کاش مهدی به جهان چهره هویدا میکرد
🔹گره از مشکل پیچیده ما وا میکرد
یه مشکلی تمام شیعیان دارند...
یه درد دلی همه شیعیان دارند...
🔹کاش میآمد و بهر عاشقان زهرا
🔹قبر مخفی شده ی فاطمه پیدا میکرد
ای کاش امام زمان ما می آمد...
قبر مخفی مادر رو نشون می داد...
مثل یه همچین شبها و روزهایی...
شیعیان می رفتند کنار قبر مادرشون زهرا...
برا قبر مادر حرم می ساختند...
برا قبر مادر ضریح می ساختند....
کنار ضریح می نشستند...
هی زار زار گریه می کردند...
خود امام زمان روضه می خوندند...
دور تا دور شیعیان می نشستند گریه می کردند...
🔹کاش می آمد و بهر عاشقان زهرا
🔹قبر مخفی شده ی فاطمه پیدا می کرد
حالا از سوز دلت صدا بزن...
یا بن الحسن...
-
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
بسم الله الرحمن الرحيم...
یا رحمن یا رحیم...
🔸ای خوش آنروز که آن دلبر زیبا آید
یا بن الحسن...
خوش بحال اون کسی که...
روز آمدن مهدی فاطمه رو ببینه...
🔸ای خوش آنروز که آن دلبر زیبا آید
🔸روح غایب زنظرها به تن ما آید
بلاخره مهدی فاطمه بیاد...
بلاخره آقامون بیاد...
🔸کاش با اينهمه گل، قافله سالار بهار
میگن فصل بهار رسیده...
هر کجا نگاه میکنیم...
گلها شکوفه زدند...
🔸کاش با اينهمه گل، قافله سالار بهار
🔸آن گل اندام و گل افکار و گل آرا آید
ای کاش بجای اینهمه گل...
گل فاطمه میومد...
من این گلهایی که پژمرده میشه نمیخوام...
من این بهاری که بعدش زمستان میاد نمیخوام...
ای کاش بهار فاطمه میومد...
یا بن الحسن کجایی آقا...
اگر بهار فاطمه بیاد...
دیگه زمستانی نداریم...
🔸همه گویند که عید آمده اما کو عید
🔸عید روزیست که از ره، گل زهرا آید
عید ما شیعیان...
روزیه که پسر فاطمه بیاد...
عید ما روزیه که...
صدای مهدی فاطمه...
از کنار خانه خدا بلند بشه...
انا المهدی...
آی شیعیان...
یه عمر منتظر امام زمان بودید...
انا المهدي...
حالا هر کجا نشستی آقات رو صدا بزن...
یا بن الحسن...
-
#روضه_امیرالمومنین_علیه_السلام
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام
🔸شبهای احیا در فراق تو گذر شد
🔸عمرم تباه است و ز هجر تو سپر شد
عمرم داره تموم میشه...
یابن الحسن...
اما شما نیومدید آقا...
🔸ای روضه خوان و یوسف زهرا کجایی
🔸آقا بیا روزم شب و شب هم سحر شد
یک عمری...
ادعای نوکری شما رو کردم آقا... اما آخرم شما رو نبینم و...
از این دنیا برم...
آقا... من این مصیبت رو کجا ببرم...
من این مصیبت رو به کی بگم...
🔸از اول ماه خدا یاد تو هستم
امام زمان... 😭
🔸از اول ماه خدا یاد تو هستم
🔸اما چرا این ناله هایم بی اثر شد
مردم بیایید امشب...
از ته دل برا آقامون دعا کنیم...
از خدا... فرج آقا رو بخواهیم...
خودشون فرمودند:
أَکْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِکَ فَرَجُکُم»«بحارالأنوار ،ج53 ، ص180 ، باب 31
امشب یک طوری آقا رو صدا بزنیم...
وقتی خود امام زمان صدامون رو میشنوه...
بگه من غریب نیستم...
شیعیانم به یاد من هستند...
🔹یابن الحسن کجایی
🔹ای وای ازین جدایی
حالا از سوز دل صدا بزن آقا رو...
خدا ميدونه یک روز غبطه میخوریم...
میگیم ای کاش بهتر صدا میزدیم آقا رو...
چشم به هم بزنیم جوونی تموم ميشه...
این دو روز دنیا تموم میشه...
خوش بحال اونهایی که...
به عشق آقا زنده بودند و...
با عشق آقا هم از دنیا رفتند...
وقتی چشم از این دنیا ببندیم...
تازه میفهمیم هر چی بود...
در خانه این خانواده بود...
حالا دستها رو بلند کن صداش بزن...
یا بن الحسن...
(#شاه_بیت برای ورود به روضه👇)
🔸آقا اجازه شب، شب قدر است و روضه
🔸از کوفه تا کرب و بلا خاکم به سر شد
آقای من...امام زمان...
🔸مولای دین رفت و جسارت ها شروع شد
🔸در سینه هاشان بغض مولا پر ثمر شد
دیگه دلت اینجا نباشه...
بریم خانه امیرالمومنین...
بیاد اون لحظه ای که...
-
🔸آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است
🔸از دوری تو پاره گریبان شدن بس است
یا بن الحسن کجایی آقا...
در این شب قدر و...
ایام شهادت امیرالمومنین...
امام زمان...
امشب میخوام اعتراف کنم...
🔸تا کی گناه پشت گناه ایّها العزیز؟!
🔸تا کی اسیر لذّت عصیان شدن؟! بس است
نمیدونم تا کی قراره دلت رو بشکنم آقا...
شرمنده ام مولای من...
شرمنده ام آقای من...
دیگه خجالت میکشم...
از بس که گناه کردم و...
گفتم خدایا...
بالحجه الهی العفو...
دیگه خجالت میکشم...
از بس که گناه کردم و...
هر شب قدری که رسید...
گفتم خدایا به امام زمان...
منو ببخش...
امشب اومدم بگم آقای خوبم...
🔸اِحیا نما در این شب اَحیا دل مرا
🔸دل مردگی و این همه ویران شدن بس است
دیگه بسمه آقا...
یا بن الحسن...
🔸آقا بیا به حقّ شکاف سر علی
جان من و پدر و مادرم فدای علی...
حالا که اسم امیرالمومنین اومد...
بزار اینم بگم آقا...
با همه بدی هام...
این شبها برای جد غریب شما اشک ریختم...
برا امیرالمومنین به سر و سینه زدم...
آقا.. ما در عزای عزیزانمون...
بیشتر از یک هفته و چهل روز سیاه نمیپوشیم...
اما در عزای جد شما...
یک عمره سیاهپوشیم...
آقا ما محبت شما رو در سینه داریم...
ما با محبت شما زنده ایم...
آقا میشه امشب...
نگاه به اعمال بدم نکنی...
نگاه به کارهای بدم نکنی...
امشب دستم خالیه...
شب قدر میخوام برم در خونه خدا...
میخوام بگم الهی العفو...
اما آبرویی ندارم...
آقا یک بار دیگه آبرو داری کن...
امام زمان...
شرمندتم هستم آقا...
قول میدم آقا...
دیگه دلت رو نشکنم...
قول میدم دیگه گناه نکنم...
🔸آقا بیا به حقّ شکاف سر علی
🔸از داغ هجرت آتش سوزان شدن بس است
حالا هر چقدر با آقا کار داری صداش بزن...
در این شب قدر همه به هم...
یا صاحب الزمان...
-
کیست وصیّ نبی آنکه ولّی خداست
کیست ولیّ خدا او علی مرتضاست
کیست وصیّ نبی بن عم و داماد او
علی که میلاد او در حرم کبریاست
کیست وصیّ نبی آنکه کنار نبی
نغمۀ وحیش به گوش در دل غار حراست
کیست وصیّ نبی لحم و دم مصطفی
علی که مدّاح او خواجۀ هر دو سراست
کیست وصیّ نبی نفس نفیس رسول
باب حسین و حسن شوهر خیر النّساست
کیست وصیّ نبی آنکه به میدان جنگ
تیغش مرحب فکن، دستش خیبر گشاست
کیست وصیّ نبی آنکه به حفظ رسول
سینه سپر در آُحد پیش هجوم بلاست
کیست وصیّ نبی آنکه کتاب خدا
سوره به سوره همه منقبتش را گواست
کیست وصیّ نبی آنکه مقامش فزون
بعد رسول خدا از همۀ انبیاست
کیست وصیّ نبی شیر خدا پشت حق
آنکه به تیغ کجش قامت دین گشت راست
علی که در قول و فعل دست و زبان حق است
علی که لحم و دمش لحم و دم مصطفاست
آنکه بجز وصف او هر چه بگویی غلط
آنکه به جز مدح او هر چه بخوانی خطاست
کیست وصیّ نبی آنکه به خُمّ غدیر
به آیۀ بلّغش خدا مدیحت سراست
به امر جان آفرینگفت رسول امین
الا الامؤمنین علی امام شماست
علی است فرقان و قدر علی است یاسین و نور
علی بود حا و میم علی همان طا و هاست
علی رکوع و سجود علی قیام و قعود
علی است تکبیر و حمد علی سلام و دعاست
علی ولّی قدیر علی بشیر النّذیر
علی علّی کبیر علی سراج الهداست
علی است آن جنگجو که در صف رزم او
بر لب روح القدس زمزمۀ لافتی است
علی است جان جهان علی است سرّ نهان
امامت او عیان به آیۀ انّماست
علی صفای صفا علی دعای دعا
علی حیات حیات علی بقای بقاست
علی است فصل الخطاب علی است علم الکتاب
خطاب را ابتدا کتاب را انتهاست
علی است بنیان حق علی است عنوان حق
علی است میزان حق علی به حق رهنماست
خدیو گردون خدم امام ثابت قدم
کریم صاحب کرم امیر صاحب لواست
زمان اگر بود بود علی امام زمان
جهان اگر هست باز علیش فرمان رواست
اگر کند او کرم نگین شاهی است کم
اگر کند او عطا ثنای او هل اتاست
عشق علی مشتعل در نفس اهل دل
ذکر علی متّصل بر لب اهل دعاست
سرود مدحش به لب فروغ حسنش به دل
برات مهرش به کف لوای حمدش به پاست
جدا شده از خدا جدا شده از کتاب
جدا شده از رسول هر که ز حیدر جداست
بدون مهر علی هر آنچه طاعت، هدر
سوای حبّ علی تمام ایمان هباست
بهشت بی او جحیم، جحیم با او بهشت
قضا به امرش قدر، قدر به حکمش قضاست
بهار مهر علی است قهر اگر آتش است
اسیر زهد علی است نفس اگر اژدهاست
گفتارش دلستان رفتارش دلنشین
رخسارش دلفروز دیدارش دلرباست
اگر به فرض محال بود خدا را شریک
می گفتم با همه علی شریک خداست
پناه بردم به هو، چگونه عبدی است او
که قامت بندگی به محضر او دوتاست
کلام هر چه دُراست به وصف او نادرست
سخن هر آنچه رسا به مدح او نارساست
من و ولای علی سرم فدای علی
که خاک پای علی به دیده ام توتیاست
علی به جانم شکیب علی به قلبم حبیب
علی به زخمم طبیب علی به دردم دواست
سلام بر دیده ای که جز علی را ندید
درود بر آن دلی که جز علی را نخواست
سیاه رویم ولی دلم بود منجلی
به دوستی علی مس وجودم طلاست
به یک رویم ولی دلم بود منجلی
به دوستی علی مس وجودم طلاست
به یک زبان چون توان سرود مدح علی
وجود «میثم» همه زبان مدح و ثناست
#امیرالمومنین_ع_مدح
علما موقع تدریس علی میگویند
زحل و زهره و بِرجیس علی میگویند
صالح و یوشع و جرجیس علی میگویند
تا نخ و سوزن ادریس علی میگویند
دائم از هر طرفِ عرش خبر میشنوم
«ها علیٌ بشرٌ کیف بشر» میشنوم
یوسف از دست زلیخا به علی برد پناه
نوح با دیدن دریا به علی برد پناه
هر نفس حضرت عیسی به علی برد پناه
دلِ دَر سوخت و زهرا به علی برد پناه
هیچ کس در طلب میکده سر در گُم نیست
به خدا میکدهای غیر علی در خُم نیست
«عینِ»تو هست به معنای عُلوّ درجات
«لامِ»تو هست همان لام سلام و صلوات
«یاءِ» تو یاءِ حسین است که بین دو صلات
میکشاند دلِ غمگینِ مرا سمت فرات
سند غربت تو خون حسین است علی
راز حقانیتت در ثقلین است علی
زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده
وای بر آنکه دلش را به علی نسپرده
متواری شده از وحشت و در دم مرده
هر که از تیغ دو دم، جان به سلامت برده
هر که از شیوهی جنگاوریات شد آگاه
گفت: «لاحول ولا قوة الا بالله»
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
نجف اینجاست! فقط چند قدم...نزدیک است
کفر و ایمانِ من امروز بههم نزدیک است
در مقامت دهنم بسته بماند بهتر
عشق آهسته و پیوسته بماند بهتر
نخلها اشک تو را زیر نظر داشتهاند
رودها از جریان تو خبر داشتهاند
بادها پرده ز اسرار تو برداشتهاند
خاکها چشم به دستان پدر داشتهاند
ابرها با کرمت مایهی رحمت شدهاند
فقرا در حرمت صاحب مُکنت شدهاند
شمّهای هست ز اوصاف تو حیدر بودن
لافتایی شدن و ساقی کوثر بودن
فاتح یه تنهی قلعهی خیبر بودن
با پیمبر همهی عمر برادر بودن
نَفَست عطر نَفَسهای محمد دارد
بُردن نام تو شیرینیِ بی حد دارد
گذر ماه به تاریکی چاه افتاده
باز از اشکِ غمت چشمه به راه افتاده
منکر تو که به این روز سیاه افتاده
در نماز شب خود هم به گناه افتاده
زندگی بی علی اصلاً چه صفایی دارد؟
«مُطرب عشق عجب ساز ونوایی دارد»
نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم
متفرق شده بودیم که یکدست شدیم
عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم
تا زپیمانهی «اکملت لکم» مست شدیم
عطر «اتممت علیکم» همه جا را پُر کرد
نان بَدگوی بد اندیشِ تو را آجر کرد
اولین مرحلهی عشق، پریشان شدن است
اجر همراهی تو بوذر و سلمان شدن است
صاحب دائمی مُلک سلیمان شدن است
زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است
در شب قدر به آوای جلی میگوید
بعلیٍ بعلیٍ بعلی میگوید
خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان
بادل سوخته آرام و حزین شعر بخوان
به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان
بر همین پلهی اول بنشین شعر بخوان
چه قشنگ است شبی غرق تماشا بودن!
«شهریار» غزل حضرت مولا بودن
✍ #احمد_علوی
https://eitaa.com/fatemi8
چقدر حبیب ابن مظاهر پیش ابی عبدلله ارزش داشته . یک عبارتی را دیدم تو مقتل حبیب؛ ابی عبدلله دوبار این حالت را پیدا کرد ه ارباب مقاتل نوشتند وقتی امد بالای سر حبیب بانَ الانکِسار فی وَجهِ الحسین؛ شکست در صورت حسین پیدا شد.
دیگر این عبارت را ندیدم مگر یک جای دیگر: وقتی عباس صدا زد یا اَخا اَدرِک اَخا بانَ الانکِسار فی وَجهِ الحُسین.
شکست تو صورت ابی عبدلله پیداشد . با عجله اسب راند. اما وسط میدان رسید دید ذوالجناح از حرکت ایستاده. ذوالجناح چرا راه نمیروی؟ عباسم من را به یاری طلبیده، دید ذوالجناح قدم از قدم برنمیدارد . آقا از اسب پیاده شدند چه مانعی سر راه ذوالجناح ؟ یک مرتبه دید دست بریده ی عباس سر راه روی زمین افتاده.
سه تا خداحافظی داشت روز عاشورا؛ یک خداحافظی با عموم بود، خطاب کرد علیکُنَّ منِّ السلام. به هر هشتادو چهار نفر . یک خداحافظی که خیلی جانسوز است با دختر سیزده ساله اش ، یک خداحافظی که نمیدانم بگویم جانسوزتر است مساوی همان است آن را من بلد نیستم ، با خواهرش زینب کبری، لااله الّا الله .
امام حسین سوار اسب بود، داشت میرفت ؛ زینب کبری را امر کرد برگرد به خیمه دو سه بار روی زین اسب بلند شد برگشت دید خواهر دارد میرود، یکبار دیگر باز بلند شد برگشت دید خواهر نیست. این نباید به خیمه رسیده باشد ، برگشت ابی عبدلله ؛ دید خواهر روی زمین افتاده . پیاده شد سر خواهر را به دامن گرفت . دو سه ساعت بعد تلافی شد. اما سر نه ، گلوی بریده .سه ساعت .
گریه کرد ابی عبدلله اشک روی صورت زینب ریخت، چشمش را باز کرد دید عجب جای بلندی سرش را گذاشت . خواهرم پاشو برگرد ، خیلی قدیمی است زبانحالشان ، قشنگ بوده درست همبوده . گفت برگرد گفت برمیگردم. اما یک تقاضا از تو دارم حسین من. بگو .
برادر دعا کن که زینب بمیرد، حسین من
نباشد که بعد از تو ماتم بگیرد
برادر به قربان خُلق نکویت
اجازه بفرما ببوسمگلویت حسینم حسین من.
خواهرش ام کلثوم طبق نقلی امد گفت برادرم من دلم خیلی گرفته است نمیدانم اینجا چرا اینجوری است ، خیلی دلم گرفته است . امام حسین ع شروع کرد یک چند کلمه گفتن. هر موقعی میدی یک کسی نیاز دارد به تسلی دادن کار سخت میشد بر زن و بچه اش، امام حسین وقتی شروع میکرد به صحبت کردن دلها آرام میگرفت ، تا وقتی امام حسین زنده بود اینجور بود بعد از شهادتش هم چون کار سخت میشد بر بچه هایش سر بالای نی شروع میکرد قرآن خواندن ؛ تسلی میداد بهشان. ام حَسِبتُم انَّ اصحابَ الکهف و الرقیم کانو من آیاتنا عَجَبا با قرآن خواندنش تسلی میداد.
اما مرحوم آیت الله مرعشی نجفی میفرمود این سر مقدس نه فقط قرآن خواندش که همه تان شنیدید معجزه ی سر بود این معجزه را همه شنیدیم مرحوم آیت الله مرعشی میفرمود یک معجزه ی دیگر هم سر مقدس داشت . و آن اینکه وقتی در مجلس یزید خیلی سخت گذشت بر زن و بچه ابی عبدلله آنجایی که نامرد و نانجیب شرابش را میخورد نیم خورده ی شرابش را میریخت تو آن تشتی که سر مقدس توش بود ، نیمخورده ی شراب را میخورد و آنوقت به صورت اباعبدلله جسارت میکرد با جوب گاهی موقع ها حسارت میکرد . بچه های امام چه کشیدند . ؟
در یک نقلی محدث قمی دارد در نفس المهموم رقیه از اینجا مریضی اش شروع شد . این صحنه ها را دید مریضی اش شروع شد . تو خرابه دیگر در واقع تمام کرد. مریضی از اینجا شروع شد . یکی از بچه های امام حسین وقتی دید اینجوری به لب و دندان اباعبدلله دارد میزند پشت عمه اش نشسته بود ؛ عمه جان به این نانجیب بگویید این چوب را بردارد از لب و دندان پدرم . چرا اینجوری میکند؟
اینجا بود که احتیاج دارد به بچه ها یک کسی تسلی بدهد . وقتی این سر را گذاشتند بالای نی خدا رحمت کند مرحوم آقای مرعشی نجفی را ، ایشان میگفت معجزه ی دیگری دیده شد از سر، البته هر چشمی لیاقت دیدن این معجزه را نداشت . دیدند چشم های مطهر اباعبدلله باز شد بالای نی و شروع کرد دور و اطراف یکی یکی بچه هایش را دیدن. بچه های مظلوم و ستم دیده را دیدن. اینو نگاه کرد اونو نکاه کرد . تا رسید به زینب که رسید چشم خیره ماند . اشک از گوشه ی چشمهای اباعبدلله سرازیر شد یعنی زینبم ممنونتم . یعنی خواهرم در تمام این راه من با پا نه با سر دنبالتان امدم . دیدم تو چه کردی ممنونتم بیشتر از این شرمنده منکن.
آقاجان ما در میان همه ی روضه ها اینجور که گاهی من تأمل کردم در برخوردهایی که از حضرت نقل شده به دوسه تا روضه خیلی حساس اند. یکی روضه ی عموجانشان علی اصغر است. این عموی شش ماهه خیلی تو دل امام زمان اثر کرده. ورضيعه بدم الوريد, مخضَّبٌ فاطلب رضيعه. وضُبا انتقامِكِ جرِّدي وقتی سید این شعر را برای امام زمان خواند، که رضیِ شیرخوارش رضيعه بدم الوريد, مخضَّبٌ فاطلب رضيعه. وضُبا انتقامِكِ جرِّدي تیر به گلویش زدند. . آقاجان بیا بیا بیا طلب کن . بیا خونخواهی کن. میگوید اینجا که رسیدم دیدم حضرت گریه میکند فرمود سید بس است دیگر .
یکی هم روضه ی عموجانشان اباالفضل العباس است. فرمود حاج محمد علی پشندی آقا فرمودند : در منا روضه ی عمویم عباس خوانده شود من هم می آیم خودم شرکت میکنم. آقاجان من هم دو جمله از عمویتان بگویم تشریف می آورید آقا ؟ آقا کنار عمه جانتان فاطمه ی معصومه ایم.
حرمله سه تا تیر زهرآلود رها کرد ، تیرها سه شعبه بود . بگویم این تیرها چه کردند؟ تیر اول مشک آب از هم درید میر لشکر شد امیدش ناامید تیر دوم پشت پیغمبر شکست چون به چشم زاده ی حیدر نشست. حسین.... تیر سوم را سه شعبه برد کار بهر حلقوم شریف شیرخوار. هم سه شعبه هم به زهر آلوده بود ، چشم گیتی این ستم نادیده بود .
تیرهای یک شعبه بدن را سوراخ میکرد، تیرهای سه شعبه اول سوراخ میکرد بعد بدن را پاره میکرد تیرهای زهرآلود هم سوراخ میکرد هم پاره میکرد هم مسموم میکرد . گلوی شیرخواره کجا تیر سه شعبه کجا؟ اول گلو را سوراخ کرد ، مِنَ اأُذُن إلی الأُذُن گوش تا گوش علی را درید .
فرمودند : البَکّائونَ خَمسَه امام صادق . بسیار گریه کنندگان در کل عالم پنج نفرند. حالا گریه کننده زیاد بوده اما اینها بَکّاء هستند زیاد گریه کردند. میفرماید : اول ؛ حضرت آدم . آمار غیبی است. دوم حضرت یعقوب . در قرآن میخوانید و ابْيَضَّتْ عَيْنَاهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ. انقدر گریه کرد نابینا شد. سوم: حضرت یوسف است ، که گفتم دیگر این محبت چون بر اساس معرفت است نه فقط پسر پدری نیست این ولی خدا بود حضرت یوسف دلش برای آن یکی ولی تنگ میشد. حضرت یعقوب هم دلش برای این ولی در زندان تنگ میشد. این در زندان انقدر گریه کرد که اهل زندان اعتراض کردند، یوسف دیگر چه خبر است؟ نفر سوم
ای امام رئوف ما را ببخشید برای این دو اسم بعدی که میخواهم بگویم؛ نفر چهارم علی ابن الحسین است سیدالساجدین، خیلی گریه میکرد. نفر پنجم وجود نازنین صدیقه ی کبری ست. خیلی گریه کرد اما بگویم ای امُّ الائمه اینها که غیر از شما اسم برده شدند ، نه خیلی ولی نسبتا از طول عمری بهره مند بودند اما چطور شد که صدیقه ی کبری ریحانه ی پیغمبر شما در سن جوانی در ردیف اینها قرار گرفتی؟
گریه های صدیقه ی کبری دیگر از فردا شروع میشود. می آید در کنار پیغمبر اکرم.
رسم وفا به عالم امکان نشان دهم
آب روان در کف و لب تشنه جان دهم.
من آب نوشم و شه تشنه لب
کِی آبروی خویش به آب روان دهم؟
بی دلیل نیست که سیدالشهدا برای همه ی شهدا حداکثر دوبار گریه کرده. اما برای ابالفضل دارد سه مرتبه حسین های های گریه کرده، دفعه ی سوم راوی میگوید حسین آمد کنار بدن سوراخ سوراخ شده ی عباس اما چه کند؟ باید منتظر باشد باید پاسدار خیام هم باشد. بلند شد از کنار این بدن ، راوی در مقتل الحسین مقرَّم است میگوید من به چشمم دیدم میشنیدم صدای گریه ی بلند ابی عبدلله را دارد گریه میکند به طرف خیمه ها می آید .
تا رسید نزدیک خیمه برای اینکه بچه ها اشک چشم بابا را نبینند با آستینش اشک چشمش را پاک کرد اما سکینه دوید آمد جلو ، بابا جان از عمو عباس چه خبر داری؟ فرمود إنَّ عَمَّکی قد قُتِل عمویتان عباس را کشتند. تو همین کتاب هست زینب یک جمله اینجا گفت، در داغ هیچ یک از شهدا این جمله را نگفته تا شنید عباس را کشتند، از خیمه آمد بیرون دستهایش را بالای سرش گرفت گفت : وا زیهتاه ای داد از اسیری حالا دیگر باید لباس اسارت بپوشیم.
تذکری به شعرا و مادحین آئینی
👇👇👇👇
سعی کن نوکر دربار تولا باشی
سعی کن گریه کن حضرت زهرا باشی
سعی کن خاک شوی زیر قدمهای علی
یا که ایوان نجف عاشق و شیدا باشی
سعی کن سینه زن مجلس شاه شهدا
یا عزادار غم زینب کبری باشی
سعی کن بنده شیطان مشو ای اهل ولا
سعی کن از حسد و کینه مبرا باشی
سعی کن اهل عمل باش نه تزویر و ریا
سعی کن در طلب خالق یکتا باشی
دین فروشی مکن ای مدعی بزم عزا
سعی کن در همه دم نوکر مولا باشی
پول پاکت به توچسبیده چ گویم افسوس
سعی کن درطلب لذت عقبی باشی
اهل دنیا مشو ای مشتری روز جزا
سعی کن هرنفست فوق مسیحا باشی
مدح هرکس نکن ای شاعر و مداح ولی
سعی کن مشتری هرشب سقا باشی
نام زیبای حسین بن علی کالا نیست
سعی کن بنده آن ماه دلارا باشی
غافل از قافله ی عشق غزلها گفتند
سعی کن ای دل ازین عده مجزا باشی
شاعر: عبدخدااااا
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
🔸مرا که دانه اشک است، دانه لازم نیست
🔸به ناله انس گرفتم، ترانه لازم نیست
زبانحال بی بی رقیه سلام الله علیها...
گوشه خرابه...
🔸نشان آبله و سنگ و کعب نی کافیست
🔸دگر به لاله رویم نشانه لازم نیست
شب سوم محرم...
معمولا رسمه...
متوسل میشن به نازدانه ابی عبدالله...
زهرای سه ساله...
🔸به سنگ قبر من بیگناه بنویسید
🔸اسیر سلسله را تازیانه لازم نیست
چه کردن با این نازدانه...خدا...
🔸عدو بهانه گرفت و زد به او گفتم
🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست
(سازگار)
نمیدونم تا حالا بچه یتیم دیدی یا نه...
کنار بدن بابا دیدی چطور ناله میزنه...
با زبان کودکی همه حرفهاش رو به بابا میگه...
هرکی ناله این بچه ی یتیم رو بشنوه ناخودآگاه اشکش جاری میشه...
اما ...
هر جا شما بچه یتیم ببینید...
حتما نوازشش می کنید...
باهاش همدردی می کنید...
من بمیرم برا یتیم ابی عبدالله...
چه خوب نوازشش کردند...
چه خوب باهاش همدردی کردن...
کنار سر بابا...
هر کجا رسیدن...
بهش تازیانه زدند...
بهش سیلی زدند...
🔸بزن مرا که یتیمم، بهانه لازم نیست
گوشه خرابه... نیمه های شب...
بی بی رقیه...
شروع کرد به گریه کردن...
هی بهونه بابا میگیره...
میگه عمه جان زینب...
من بابامو میخام
عمه جان...بابام کجاست...
بلاکش دوران زینب اومد کنار دختر نشست...
صدازد...
عمه جان انقده بی تابی نکن...
عمه جان بابات رفته سفر برمیگرده انقدر گریه نکن...
هرکاری کرد این دختر بچه آروم نشد...
اهل خرابه از خواب بیدار شدند با صدای گریه خانم رقیه همه به گریه افتادن
صدای ناله اهل خرابه بلند شد...
خبر به کاخ یزید معلون رسید...
خدا لعنتش کنه صدازد چه خبر شده...
گفتن دختر ابی عبدالله...
گوشه خرابه...
هی بهونه بابا می گیره...
نانجیب صدا زد...
خوب ببرید سر بریده باباش حسین براش...
یا صاحب الزمان...
امان از اون لحظه ای که سر مقدس ابی عبدالله رو آوردن داخل خرابه...
گذاشتند جلو دختر بچه...
حالا تصور کن...
یه دختر سه ساله...
سر باباش رو در مقابلش بگذارن...
چه حالی پیدا میکنه...
تا نگاهش به سر بابا افتاد...
صدا زد بابای خوبم...
کجا بودی...
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ!
بابا... کی تو رو به خونت خضاب کرده...
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي قَطع وَ رِيدَيْكَ
بابای خوبم... کی رگهای گردنت رو بریده...
يا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذي أَيتمني علي صِغَر سِنّي
(نفس المهموم 456)
بابا... بگو ببینم... کی منو تو بچگی یتیم کرد...
هی دست رو صورت بابا میکشه...
هی نوازش میکنه...
گریه میکنه...
صدا زد... بابا...
نبودی ببینی بعد از چی به سرمون اوردن بابا...
يا أبتاهُ، منْ بَعدكَ وا غُرْبَتاهُ
بابا... بعد از تو داد از غريبي
(انوار الشهادة 244)
خیمه هامون رو آتیش زدند...بابا
دستهامون رو بستند...بابا
طناب به گردنمون انداختند...بابا
ما رو شهر به شهر به شهر گرداندند...
بابا... نبودی ببینی از کربلا تا شام چقدر به ما تازیانه زدند...
🔸شامی ها بدند، بابا،بابا، بابا
🔸عمه رو زدن، بابا،بابا، بابا
هر کجا ميخواستند به ما تازیانه بزنند عمه جانم زینب...
بدن رو سپر میکرد...
مبادا تازیانه به ما اصابت کنه...
بابا اصلا باورم نميشه...
🔸زجر چه بی حیاست، بابا،بابا، بابا
🔸پس عمو كجاست، بابا،بابا، بابا
🔸صورت نیلی، بابا،بابا، بابا
🔸بچه و سیلی، بابا،بابا، بابا
بابا...
ببین صورتم کبود شده...
موهای سرم سفید شده...
مثل مادرم زهرا قدم خمیده...
بابا دیگه طاقت ندارم...
دیگه تنهام نزار...
منم با خودت با خودت ببر بابا...
انقدر کنار بدن بابا ناله زد...
یدفعه دیدند دختر یکطرف افتاد سر بابا یکطرف...
عمه جانش زینب اومد نگاه کرد دید دختر جان به جانان تسلیم کرده...
🔸ناز مرا به ضربت سیلی کشید خصم
🔸بابا گمان مبر که نوازشگرم نبود
🔸تا زنده ام به جان تو مدیون زینبم
🔸جز او کسی به فکر من و خواهرم نبود
(و سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبون)َ
شعراء 227
-https://eitaa.com/fatemi8/382
#شب_سوم_محرم
#روضه_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
🔸منم آن گنج الهی که به ویرانه نهانم
🔸گر چه طفلم به خدا بانوی ملک دو جهانم
امشب دلها رو روانه کنیم...
کنار حرم با صفای بی بی رقیه سلام الله علیها...
امشب به یاد غربت نازدانه ابی عبدالله اشک بریزیم...
🔸ابر سیلی است نقاب رخ همچون قمر من
🔸چادر عصمت زهراست همانا به سر من
نميدونم دختر سه ساله دارید یا نه...
حتما همتون دیدید...
دخترها علاقه خاصی به بابا دارن...
اصلا معروفه...
میگن دخترها بابایی هستند...
آنهایی که دختر دارند بهتر میفهمن چی ميگم...
خدا نکنه کسی این دختر بچه رو اذیت کنه...
میگه بزار بابام بیاد...
شکایتت رو به بابام میکنم...
خدا نکنه زخمی رو بدن دختر بچه باشه...
میگه بزار بابام بیاد...
بهش نشون میدم...
بهش ميگم...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
حالا میخواهی درد دل نازدانه حسین رو گوش بدی بسم الله...
🔸دم به دم بر جگرم زخم روی زخم نشسته
🔸دلم از داغ کباب و سرم از سنگ شکسته
چقدر بهش سنگ زدند...
چقدر بهش تازیانه زدند...
چقدر سیلی زدند...
یاصاحب الزمان...
🔸رخ نیلی، لب عطشان، دل خونین، تن خسته
اما...
🔸گره از خلق گشایم به همین بازوی بسته
امشب اگه با ابی عبدالله کار داری....
آقا رو به نازدانه اش قسم بده...
اگه گرفتاری، مریضداری، حاجت داری،
اگه کربلا میخواهی...
بگو حسین جان...
تو رو به صورت سیلی خورده دختر سه ساله ات قسم...
امشب دیگه دست خالی ردمون نکن...
🔸طواف شمع چون پروانه می کرد
🔸به دستش موی بابا شانه می کرد
تا سر بابا رو گذاشتند جلو دختر بچه صدا زد بابا...
چه بلایی سرت آوردن...بابا...
🔸سر و روی پدر را پاک می کرد
🔸برایش عقده ی دل باز می کرد
صدا زد بابای خوبم...
🔸به قربان سر نورانی تو
🔸چرا خون ریزد از پیشانی تو
يا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذي خَضَبكَ بِدِمائكَ
🔸رخ من نیلی از سیلی است بابا
🔸لبان تو چرا نیلی است بابا
بابا کی با چوب به لب و دندانت زده...
اما میخام بگم...
بابای خوبم...
🔸تو از چوب جفا داری نشانه
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
اگه با چوب به لب و دندان تو زدن...
اما به منم تازیانه زدن...
🔸مرا باشد نشان از تازیانه
بابا دیگه طاقت تازیانه ندارم...
طاقت سیلی خوردن ندارم...
طاقت سنگ خوردن ندارم...
🔸ز تو دارم تمنا جان بابا
🔸مرا با خود ببر در نزد زهرا
-https://eitaa.com/fatemi8/383
#شب_چهارم_محرم
#روضه_حضرت_عبدالله_بن_حسن_علیه_السلام
🔸ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
زبانحال باب الحوائج عبدالله بن الحسن...
🔸ای عمو تا نالۀ هَل مِن مُعینت را شنیدم
🔸از حرم تا قتلگه با شور جانبازی دویدم
قربون غریبیش برم...
مثل باباش امام حسن خیلی غریب بوده...
روضه ی جانسوزی داره...
دل هر شیعه ای رو آتیش میزنه...
آخه روضه ی این آقازاده گره خورده به روضه ی اربابمون حسین...
🔸آنچنان دل بُرد از من بانگ هَل مِن ناصِر تو
عموی غریبم حسین...
🔸کآستینم را ز دست عمّهام زینب کشیدم
ابی عبدالله یتیمان برادر رو خیلی دوست داشت...
خیلی مواظبشون بود...
مخصوصا عبدالله اش رو ...
صدا زد خواهرم... زینبم ...
مواظب عبدالله ام باش...
خواهرم مواظب یادگار برادرم باش...
زینب جان این نانجیبها رحم ندارن...
دیدی قاسمم شهید کردن...
علی اکبرم قطعه قطعه کردن...
روی دستهام علی اصغرم رو پرپر کردن...
خواهرم اینا رحم ندارن... زینب
مواظب یادگار حسنم باش...
دستهاش رو گذاشت توی دست عمه...
🔸دست او در دست های عمّه بود
🔸گوش او پر از صدای عمّه بود
اما...
🔸شیون زن ها دلش را پاره کرد
🔸دید شه تنهاست فکر چاره کرد
دستش به دست عمه جانش زینبه...
بالای تل زینبیه...
یکدفعه نگاه کرد دید عمو جانش حسین داخل گودی قتلگاه است...
دور تا دور عمو رو گرفتن...
شمشیرها بالا میره پایین میاد...
دیگه طاقت نیاورد...
دوان دوان...
به سمت گودی قتلگاه
🔸دست او از دست عمّه شد جدا
🔸می دوید و بر لبش واویلتا
هی صدا میزد ای وای...
آقای غریبم حسین...
🔸می دوید و گاه می افتاد او
🔸از جگر فریاد می زد ای عمو
(وَ اللَّهِ لَا أُفَارِقُ عَمِّي)
به خدا از عموم جدا نمیشم.
تا رسید کنار ابی عبدلله دید یه نانجیبی هم شمشیر به دست...
داره نزدیک میشه...
خودش رو انداخت روی عمو جانش حسین...
نمیذارم آقام رو به شهادت برسونی...
نانجیب شمشیر بلند کرد ...
یاصاحب الزمان...
عبدالله دست رو جلو آورد ...
مبادا شمشیر به بدن عمو اصابت کنه
نانجیب آنچنان با شمشیر بر دست عبدالله زد...
دیدن دست به پوست آویزان شد...
صدای ناله اش بلند شد...
يَا عَمَّاهُ
(روضة الواعظين ص ٢٠٨)
عموجان حسین به دادم برس...
خدا...حالا ابی عبدالله چکار کنه...
لحظات آخره...
عبدالله اش رو در آغوش گرفت...
به سینه چسباند...
داره نجوا میکنه. ..
اما حرمله ملعون هم کمین کرده بود...
یاصاحب الزمان....
نانجیب تیر از کمان رها کرد...
(فَرَمَاهُ حَرْمَلَةُ فَذَبَحَهُ)
سادات منو ببخشید...
دونفر تو کربلا رو سینه ی حسین...
جان دادن...
یکی ششماهه اش علی اصغر بود...
یکی هم عبدالله بن الحسن...
دیدن عبدالله داره روی سینه حسین دست و پا میزنه...
هر کجا نشستی صدا بزن یا حسین...
🔸ضربۀ محکم یک تیغ که پایین آمد
🔸نذر لبخند عمو کرد یتیمی پر خویش
🔸آخرین تیر خودش را به کمان حرمله برد
🔸گردنش شد سپرش باهمۀ حنجر خویش
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
https://eitaa.com/fatemi8/384
#شب_پنجم_محرم
#روضه_اطفال_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
🔸دید زینب چون به دشت کربلا
🔸گشته بی یاور حسینش از جفا
تا خانم زینب کبری سلام الله علیها دید برادر تنها مونده...
صدای غربتش بلنده...
حسینش دیگه یاری نداره...
بچه هاش رو اماده کرد...
🔸کرد بهر یاری آن ممتحن
🔸هر دوطفل خویش را در بر کفن
صدا زد... عزیزانم...
ببینید آقاتون حسین غریب و تنها شده...
دیگه یاری نداره...
عزیزانم... من شما رو برا مثل یه همچین روزی تربیت کردم...
برید جانتون رو فدای آقاتون کنید...
قربان معرفتت بی بی جانم.. زینب...
🔸بوسه زد از مهربانی رویشان
🔸زد گلاب و شانه بر گیسویشان
خدا میدونه خیلی سخته برای یه مادر...
میدونی بالاترین لذت دنیا چیه...
بالاترین لذت دنیا اینه که خدا بهت فرزندی بده...
مقابل چشمات قد بکشه...
بزرگ بشه...
جوون بشه...
جلوت راه بره...
به قد و بالاش نگاه کنی...
اگه جوون داری بهتر میفهمی چی ميگم...
اما خدا نکنه کسی داغ جوونش رو ببینه...
الهی جوون مرده تو مجلسمون نباشه...
خدایا خیلی سخته برای زینب...
صدا زد... عزیزان من...
برید از آقاتون ابی عبدالله اذن میدان بگیرید...
بچه ها اومدن کنار ابی عبدالله...
آقا جان اذن میدان بده...
هر کاری میکنن ابی عبدالله قبول نمیکنه...
اصرار کردن...
آقا... ما طاقت نداریم زنده باشیم عطش بچه ها رو ببینیم...
طاقت نداریم اسارت اهل حرم رو ببینیم...
طاقت نداریم تازیانه خوردن مادرمون رو ببینیم...
ما طاقت نداریم صدای غربت شما رو بشنویم...
آقا بزار جانمون رو فدات کنیم حسین
🔸مکن نا مهربانی ای برادر
حالا حرف دل زینب...
🔸مکن نا مهربانی ای برادر
🔸مسوزان این چنین تو قلب خواهر
خودم و بچه هام فدای تو حسین...
🔸پسرهای مرا از خود مرنجان
🔸غلام اکبرند و عبد اصغر
انقدر اصرار کردن بلاخره...
هر طوری بود اقا اجازه داد...
گلهای زینب رفتن میدان...
جنگ نمایانی کردند...
خیلی از این نانجیب ها رو به درک واصل کردند...
اما... امان از اون لحظه ای که صداشون به ناله بلند شد...
یا حسین...
آقا به دادمون برس...
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند...
کنار بدن پاره پاره گلهای زینب...
اومد بچه ها رو در آغوش گرفت...
لحظات آخره...
وقتی آقا زاده ها نگاه کردند...
دیدند ابی عبدالله اومده بالاسرشون...
آماده ای بگم یا نه...
اما ساعتی بعد...
گودی قتلگاه...
وقتی ابی عبدالله چشم ها رو باز کرد... ببینه...
والشمر جالس علی صدره...
شمر رو سینه اش نشسته...😭
از سویدای دلت صدا بزن یا حسین
🔸دشمنت کشت ولی نور تو خاموش نشد
🔸آری آن جلوه که فانی نشود نور خداست
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
#شب_هشتم_محرم
#روضه_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
🔸من آن پدرم کز پسرم دست کشیدم
🔸صبحم زستارهی سحرم دست کشیدم
زبانحال آقامون ابی عبدالله
🔸از داغ ابالفضل گرفتم به کمر دست
🔸با داغ علی از جگرم دست کشیدم
شاعر: سیدرضاموید
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیر کرد...
نمیدونم جوان دارید یا نه...
الهی کسی داغ جوانش رو نبینه...
میدونی بالاترین لذت پدر و مادر در دنیا چیه...
بالاترین لذت پدر و مادر اینه که خدا فرزندی بهشون بده...
با دستانشون فرزند رو بزرگ کنن...
جوون بشه...
درمقابلشون راه بره...
وقتی به قدو بالای جونشون نگاه میکنن لذت میبرند...
اما سخت ترین لحظه هم..
برا همچین پدر و مادری زمانیه که..
داغ جوانشون رو ببینند..
قربان غریبیت برم حسین..
داغ علی اکبر، ابی عبدالله رو پیرکرد..
قرآن کریم میفرماید:
یعقوب نبی میدونست پسرش زنده است..
میدونست یوسفش سالمه..
بلاخره هم به یوسفش رسید..
اما در فراغ فرزندش آنقدر گریه کرد چشماش نابینا شد...
جانها فدای ابی عبدالله..
جانها فدای جوان ابی عبدالله..
شهزاده علی اکبر..
اومد کنار ابی عبدالله صدا زد:
بابا اجازه میدان بده..
حضرت بدون معطلی فرمودند پسرم علی جانم..
میخوای بری برو بابا..
اما قبل ازرفتن بزار خوب نگاهت کنم علی جانم..
🔸من نگویم مرو ای ماه برو
🔸لیک قدری ببرم راه برو
بذار برای بار آخر.
قد و بالات رو نگاه کنم علی جان..
🔸برو میدان ولی آهسته برو
🔸دیدن عمه ی دل خسته برو
تا اهل حرم فهمیدند علی اكبر می خواد بره میدان..
همه از خیمه بیرون اومدند..
دور علی اکبر رو گرفتند شروع به گریه کردن..
لَمّا تَوَجَهَ إلی الحَرب إجتَمَعَتِ النِّساءُ حُولَهُ کَالحَلقَه
هی صدا میزدنند:
إرحَم غُربَتَنا
به غربت ما رحم کن علی
وَ لاتَستَعجِل إلی القِتال فَإنَّهُ لَیسَ لَنا طاقَةٌ فی فِراقِک
انقده برا جنگیدن عجله نکن..
آخه ما طاقت دوریت رو نداریم..
دور علی اکبر رو گرفتند نمیزارند بره میدان..
بلاخره ابی عبدالله اومد صدا زد:
رهاش کنید...
فَإنَّهُ مَمسوسٌ فِی الله وَ مَقتولٌ فی سَبیلِ الله
رهاش کنید علی اکبرم دیگه شهید در راه خداست..
هر طوری بود وداع کرد رفت به سمت میدان..
اما چه رفتنی..
دیدند ابی عبدالله داره خیره خیره به جوانش نگاه میکنه..
تَغَیَّرَ حالُ الحُسَین بِحَیثُ أشرَفَ عَلَی المُوت
انگار ابی عبدالله داره میمیره از فراغ جوانش..
🔸گمان مدار که گفتم برو دل از تو بریدم
جوانم علی...
🔸نفس شمرده زدم همرهت پیاده دویدم
صدا زد:
خدایا تو شاهد باش..
فَقَدْ بَرَزَ اِلَيْهِمْ غُلامٌ اَشْبَهُ النّاسِ خَلْقاً وَ خُلْقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ
خدایاشاهد باش شبیه ترین مردم به پیغمبر رو دارم به میدان میفرستم..
رفت به سمت میدان..
یا صاحب الزمان..
جنگ نمایانی کرد..
خیلی از این نانجیبا رو به درک واصل کرد..
برگشت صدا زد بابا..
يَا أَبَتِ الْعَطَش قَدْ قَتَلَنِي
بابا دارم از تشنگی میمیرم..
فَبَكَى الْحُسَيْنُ علیه السلام
ابی عبدالله به گریه افتاد..
فرمود عزیز دلم..
علی جان طاقت بیار بابا..
خیلی زود به دست جدت رسول خدا سیراب میشی..
برگشت به سمت میدان...
طولی نکشید..
صدای ناله اش بلند شد یا ابتاه..
بابا به دادم برس..
افتاد روی اسب..
بعضی مقاتل نوشتند..
مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه..
رفت وسط قلب لشگر دشمن..
چه کردند با علی اکبر..
حالا میخواهی ناله بزنی بسم الله..
دور تا دور علی اکبر رو گرفتند..
تصور کن...
یکی با شمشیر میزنه...
یکی با نیزه میزنه...
یکی با سنگ میزنه...
فَقَطَعوهُ بِسُیوفِهِم إرباً إرباً
بدن علی اکبر رو قطعه قطعه کردند..
ابی عبدالله سریع خودش رو رسوند.. کنار بدن علی جانش..
ولی دیگه پاها رمق نداره..
(فجلس علی التراب)
روی زمین نشست..
دید جوونش رو قطعه قطعه کردند..
🔸نه تیغ شمر مرا می کشد نه نیزه ی خولی
🔸زمانه کشت مرا لحضه ای که داغ تو دیدم
خدایا حالا حسین چکار کنه..
سر جوانش رو به دامن گرفته..
هی صدا میزنه..
ولدی علی..
دید جواب نمیده..
دوباره صداش زد..
ولدی علی..
علی جواب نمیده..
دلش طاقت نیاورد..
سر رو به سینه چسباند
دلش طاقت نیاورد.
یدفعه دیدند..
وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلى خَدِّه
ِ
ابی عبدالله صورت به صورت علی جانش چسباند..
هی صدا میزنه.
عَلَى الدُّنْیا بَعْدَکَ الْعَفا
علی جان بابا..
اُف بر این دنیا بعد از تو علی..
🔸سپه كوفه و شام استاده
🔸به تماشاى شه و شهزاده
🔸شه روی نعش پسر افتاده
🔸همه گفتند حسین جان داده
حالا حسین میخواد علی جانش رو به سمت خیمه ها ببره..
هرکاری کرد دید رمق در بدن نداره..
یه نگاه به سمت خیمه ها..
🔸جوانان بنی هاشم بیاید
🔸علی را بر در خیمه رسانید
🔸خدا داند که من طاقت ندارم
🔸علی را بر در خیمه رسانم