#امام_زمان_عج_مناجات
#تلنگر
سالهای پیش بال آسمانی داشتیم
بال پروازِ کران تا بی کرانی داشتیم
میوه بودیم و سر سال استفاده میشدیم
چون که بالای سر خود باغبانی داشتیم
چهار فصل موی ما برف زمستانی نداشت
پیر هم بودیم اگر رنگ جوانی داشتیم
روزها گردی اگر بر روی دلها مینشست
شب که میشد سنت خانه تکانی داشتیم
مثل شیر مادرانِ ما حلال و پاک بود
در میان سفرهها گر لقمه نانی داشتیم
نذریِ روز ظهورِ مهدیِ موعودمان
صبحها چله به چله، عهد خوانی داشتیم
صبح جمعه پیشواز تکسوار فاطمه
روی پشت بامها صوتِ اذانی داشتیم
گاهگاهی جمعهها اهل زیارت میشدیم
گاهگاهی میل سجده، جمکرانی داشتیم
ثانیه ثانیههامان پای آقا میگذشت
آی مردم! یک زمان صاحب زمانی داشتیم
َپَر نداریم و دل بِپَّر نداریم و... فقط
یادمان باشد که اینها را زمانی داشتیم
✍ #علی_اکبر_لطیفیان
فهرست روضه ومداحی
https://eitaa.com/fatemi8/100
ای امت رسول
https://eitaa.com/fatemi8/782
وداع پیامبر
https://eitaa.com/fatemi8/783
نوه های پیامبر
https://eitaa.com/fatemi8/784
راز خلقت
https://eitaa.com/fatemi8/288
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
درختهای اُمیدیم، از دیار حسن
پُر از شکوفهی عشقیم در بهار حسن
به سَلسَبیل و به زمزم که احتیاجی نیست!
رسیده است لبِ ما به جویبار حسن
به دخل کاسبیام برکتی فراوان داد
از آن زمان که شدم خادم تبار حسن
همین دو لقمهی نان را حسن به ما بخشید
گرفته سفرهی ما رنگ از اعتبار حسن
کریمبودنِ او قابلِ محاسبه نیست...
کجا ترازوی ما و کجا عیار حسن؟!
کدام شاه نشسته است با جذامیها؟!...
بلند میشوم از جا به افتخار حسن
شنیدهام که به سگ هم غذا تعارف کرد!
هنوز ماتم از این لطفِ بی شمار حسن
بنازمش که چنان شیر، از جمل برگشت
چه کرد در دل آن فتنه، ذوالفقارِ حسن
من از طفولیتم عاشق دو شاه شدم
منم دچار حسین و منم دچار حسن
در اربعین حسینی، حسن جلودار است
قدم زدم همهی جاده را کنار حسن
عمودِ یکصد و هجده، بهشتِ مشّایهست
خدا رسانده خودش را سرِ قرار حسن
حسین با همهی دلرُباییاش، حسنیست
ببین دل از همه بُردن شدهست کار حسن
خیالبافی من صحنسازیِ حسن است...
شبیه مشهد ما میشود مزار حسن
* * *
میان معبری از نور، ناگهان شب شد
چه دید در دل آن کوچه، چشم تار حسن؟!
حراملقمه به مادر دو دست سیلی زد...
سیاه شد پس از آن کُلِّ روزگار حسن
✍ #بردیا_محمدی
فهرست روضه ومداحی
https://eitaa.com/fatemi8/100
◾️روضه های آخر صفر
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
https://eitaa.com/fatemi8/812
امام حسن مجتبی علیه السلام
https://eitaa.com/fatemi8/219
امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/fatemi8/795
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
ما هرچه که هستیم غلام حسن هستیم
دیوانه و سرگشتهی نام حسن هستیم
یکبار نشد روزی ما را نرساند
شرمندهی الطاف مدام حسن هستیم
با مرد جذامی سر یک سفره نشسته
دیوانهی این لطف و مرام حسن هستیم
اصلاً به کسی ربط ندارد که همه عمر_
ریزه خور دستانِ امام حسن هستیم
صلح حسن از هر نظری عین قیام است
ما تابع این صلح و قیام حسن هستیم
از صلح حسن هست حسینی شدن ما
باید بنویسند حسن بر کفن ما
ما زنده از آنیم که آرام نگیریم
ترسی به دل از فتنهی ایام نگیریم
از روز ازل نوکر این خانه شدیم و
جز بر در این خانه سرانجام نگیریم
مجنون حسینیم و همه شهر بدانند
زشت است که مجنونِ حسن نام نگیریم
هر کس به طریقی بشود مست؛ ولی ما
جز از لب پیمانهی او کام نگیریم
هر وقت بنا شد که بسازند حرم را
ما کارگری کرده و انعام نگیریم
روزی برسد صاحب زوار شود او
مانند امامان حرم دار شود او
او شاه کرم هست و برایش حرمی نیست
بالاتر از این غم به خدا هیچ غمی نیست
حکام عرب را چه به این خاک مطهر
افسوس! بقیع دست امیر عجمی نیست
این بی حرم آنقدر کریم است و کریم است
که بخشش صد حاتم طایی رقمی نیست
آقای مدینه چه غریب است خدایا
در خانهی خود کشته شدن داغ کمی نیست
از ماتم او عرش خدا غرق عزا شد
افسوس که این مرثیه را محتشمی نیست
باید بسرایند همه از کرم او
تجدید بنا میشود آخر حرم او
ای وای از آن روز که بال و پر او سوخت
از زهر هلاهل همهی پیکر او سوخت
این زهر چنان بود که شد پیکر او سبز
این زهر چنان بود که پا تا سر او سوخت
طشت است پر از خون و جگر پاره، خدایا
با دیدن این صحنه، دل خواهر او سوخت
فرمود که "لا یوم کیومک" به حسینش
از ماتم بی سر شدن پیکر او سوخت
راحت شده از خاطرهها، شاهد کوچه
زآن روز که در آتش کین، مادر او سوخت
این زهر که نه، کوچهی غم خونجگرش کرد
نزدیک چهل سال چو شمعِ سحرش کرد
✍️ #محمود_مربوبی
فهرست روضه ومداحی
https://eitaa.com/fatemi8/100
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
فقیر آمد سراغش، سیر برگشت
سفیه ساده با تدبیر برگشت
کرامت خواست سَر بالا بگیرد
حسن را دید و شد تحقیر، برگشت
هزاران حیلهی آل امیه
برای جنگ، بی تأثیر برگشت
خدا تنها خبر دارد که دستش
کجاها رفت تا شمشیر، برگشت
چه آمد بر سرش در کوچه آنروز
که کودک رفت اما پیر برگشت
مسیر خانه تا مسجد، کم، اما
حسن با مادر خود دیر برگشت
نوشتند او میان کوچه دق کرد
فقط با معجزه، تقدیر برگشت
برای زینب عاشورا شد آغاز
چو تابوت حسن با تیر برگشت
✍ #نفیسه_سادات_موسوی
فهرست روضه ومداحی
https://eitaa.com/fatemi8/100
بشير خبر شهادت امام حسين عليه السلام و فرزندان ام البنين عليهاالسلام را به ام البنين بدهد.
راوي مي گويد: اهل بيت امام حسين عليه السلام از كربلا دور شدند و روانه ي مدينه گرديدند. بشير گفت وقتي كه به نزديك مدينه رسيديم، امام علي بن الحسين عليهماالسلام فرود آمد، بار شترش را پايين آورد چادرش را نصب كرد، زنانش را پياده كرد و آنگاه فرمود اي بشير خدا پدرت را رحمت كند. او شاعر خوبي بود و آيا تو نيز از شعر بهره اي داري؟ بشير مي گويد عرض كردم: آري اي فرزند پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم من هم شاعرم. امام زين العابدين عليه السلام فرمود: برو به مدينه
و خبر شهادت اباعبدالله الحسين عليه السلام را برسان بشير مي گويد: اسبم را سوار شدم و تند آمدم تا اين كه وارد مدينه شدم وقتي كه به مسجدالنبي صلي الله عليه و آله و سلم رسيدم، صدايم را به گريه بلند كردم و اين شعر را سرودم.
يا أهل يثرب لا مقام لكم بها
قتل الحسين فادمعي مدرارا
اي اهل مدينه ديگر در مدينه نمانيد چرا كه حسين كشته شد پس فراوان اشك بريزيد.
الجسم منه بكربلاء مضرج
و الرأس منه علي القناة يدار
بدنش در كربلا در ميان خاك و خون غلتيده است در حالي كه سر او بالاي نيزه گردش مي كند.
در اين هنگام بود كه تمام زنان محجبه و پرده نشين مدينه از خانه هاي خود بيرون آمدند موهايشان را پريشان كردند صورتهايشان را خراشيده فرياد ماتم سرمي دادند. من گريه كننده اي بيشتر از آن روز و براي مسلمانان روزي ناگوارتر از آن روز نديدم.
ام البنين عليهاالسلام گفت:: اي بشير از اباعبدالله الحسين عليه السلام برايم بگو. بشير خبر شهادت چهار فرزندش را به او داد وي گفت: رگهاي قلبم بريده شد فرزندانم و هر آنچه در زير آسمان كبود است فداي اباعبدالله الحسين عليه السلام باد از حسين برايم خبر بده بشير گفت: خداوند به سبب مصيبت مولايمان امام حسين عليه السلام به شما پاداش بزرگ عنايت كند.
اين سخنان ام البنين عليهاالسلام نيروي ايمان و مقدار پيروي او را از امام حسين عليه السلام نشان مي دهد. چرا كه علاقه ي او نسبت به آن حضرت تنها به خاطر امامت بود. همچنين، اين سخن ام البنين عليهاالسلام كه: اگر حسين عليه السلام زنده باشد كشته شدن چهار فرزندم اهميت ندارد، درجه ي بلند ديانت او را آشكار مي سازد.
اينجا است كه بعد از واقعه ي جانگداز كربلا ام البنين عليهاالسلام در مدينه و در
قبرستان بقيع هر روز مي رود براي امام حسين عليه السلام و فرزندانش عزاداري مي كند در اول كتاب چهره ي درخشان قمر بني هاشم عليه السلام مفصلا بيان شده است.
ام البنين
كسي كه غم به دلش كرده آشيانه منم
شرار درد به جانش كشد زبانه منم
كسي كه در دل درياي غم فتاده و نيست
ره نجاتش از اين ابر بيكرانه منم
كسي كه مادر خوشبخت روزگاران است
و ليك تير بلا را بود نشانه منم
كسي كه همسري با علي بود فخرش
و ليك غم زده بر هستيش زبانه منم
كسي كه سيده ام البنين بود نامش
و ليك مانده از اين نام بي نشانه منم
به ياد قبر عزيزان خويشتن هر روز
كسي كه ساخته اندر بقيع لانه منم
شدم غريب پس از عون و جعفر و عباس
كسي كه بار غريبي كشد به شانه منم
كسي كه چار پسر بوده حاصل عمرش
كه از شهادتشان خورده تازيانه منم
شنيده ام كه به چشمش نشست تير جفا
كسي كه باز بر آن تير شد نشانه منم
شنيده ام كه شده پايمال، جسم حسين
كسي كه سوزد از اين داغ جاودانه منم
غريب داشت بلا را دريغ مادر نيست
كسي كه گريه بر او كرده مادرانه منم
دو نازدانه ز عباس من بجا مانده
كسي كه سوخته با اين دو شمع خانه منم
قلم زده است «مؤيد» چو در مصيبت من
كسي كه شافع او شد به اين بهانه منم
صدا در سینه ها ساکت که اینک یار مى اید
ز راه شام و کوفه سیدسجاد مى آید
غبار راه بس بنشسته بر رخسار چون ماهش
به چشم آیینه ایزد نمایى تار مى آید
الا اى دردمندان مدینه با دو صد حسرت
طبیب دردمندان با دل تبدار مى آید
الا اى بانوان اهل یثرب پیشواز آیید
که زینب بى برادر با دل غمخوار مى آید
بیا ام البنین با دیده گریان تماشا کن
که اردوى حسینى بى سپهسالار مى آید
روضه و مرثیه:
چشمی که از داغ عزایش هر سحر تر نیست
https://eitaa.com/fatemi8/134
دستی رسید بال و پرم را كشید و رفت
https://eitaa.com/fatemi8/133
چاه زندان قتلگاه یوسف زهرا شده
https://eitaa.com/fatemi8/135
هر کجا مرغ اسیری است، ز خود شاد کنید
https://eitaa.com/fatemi8/136
من جوان بودم
https://eitaa.com/fatemi8/287
چه خیری دارد این روضه
https://eitaa.com/fatemi8/285
بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
https://eitaa.com/fatemi8/286
چشمی که از داغ عزایش هر سحرتر نیست
https://eitaa.com/fatemi8/188
این تن غرق کبودی آسمان را محور است
https://eitaa.com/fatemi8/284
🔹پر بسته بود و وقت پریدن توان ..
https://eitaa.com/fatemi222/2434
🔹چشمی که ازداغ عزایش هر سحر
https://eitaa.com/fatemi222/2435
🔹مُردم ز غربت تا شبِ تارم سحر شد
https://eitaa.com/fatemi222/2437
🔹حال زارش را ببین حال بکایش را
https://eitaa.com/fatemi222/2438
🔹خدا از ما نگیرد
https://eitaa.com/fatemi222/7714
🔹با گریه با آه دمادم مینویسند
https://eitaa.com/fatemi222/7715
🔹بیهوده قفس را مگشایید پری نیست
https://eitaa.com/fatemi222/7712
🔹چه خبری دارد این روضه چه حالی
https://eitaa.com/fatemi222/7709
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
آن ماه که در دامن زهرا بنشیند
باید که چنین در دل دنیا بنشیند
ای عرش نشین! شأن قدمهای تو تنها
این است که بر شانهی طاها بنشیند
حالا که تویی آیهای از سورهی کوثر_
باید که به تفسیر تو مولا بنشیند
شد لؤلؤ حُسن تو، فقط قسمت آن دل_
آن دل که به درگاه دو دریا بنشیند
آنقدر کریمی که فقیر آمد و گفتی:
از ماست، بگویید که بالا بنشیند
آقای جوانان بهشت است، جماعت!
دورِ که نشستید؟ که تنها بنشیند
اسلام شما چیست؟ که در آن پسر هند_
جای پسر امّ ابیها بنشیند
شاید پسر فاطمه از پای بیفتد
اما که شنیده است که از پا بنشیند؟
صلح تو چنان تیر که در چله نشستهست
گیرد هدف امروز، که فردا بنشیند
* * *
در حیرتم از جَعده، چگونه دلش آمد
آن زهر، به کام تو دلآرا بنشیند؟
این تیر که اینجا کفنت را به تنت دوخت
فرداست که بر دیدهی سقا بنشیند
لعنت به دلِ سنگ و سیاهی که سبب شد
داغت به دلِ گنبد خضرا بنشیند
شیرین دهن کرببلا، گلپسر توست
از توست که اینگونه به دلها بنشیند
میگفت: عمو! نامهی باباست به دستم
برخوان و بگو قاسمت آیا بنشیند؟
با اذن برادر، پسر تو، شب آخر
برخاست که خیمه به تماشا بنشیند
جسم پسرت، آه! شبیه جگرت شد
تا خونِ تو هم، در دل صحرا بنشیند
✍ #قاسم_صرافان
فهرست روضه ومداحی
https://eitaa.com/fatemi8/100
#امام_حسن_مجتبی_ع_شهادت
آنان که شعله بر دل غمپرورت زدند
روزی شراره بر جگر مادرت زدند
دیروز بر غریبی پدرت خنده کردهاند
شبباوران که خیمه به دور و برت زدند
این دشمنان دوستنمای هزار رنگ
زخمی به روی زخم دل مضطرت زدند
صلحت زمینهساز قیام حسین بود
تهمت به علم و دانش بار آورت زدند
سردار بی سپاه شدی و دریغ و درد
خنجر زپشت بر تو و بر باورت زدند
در هالهی غریبی خود سوختی ولی
با شعلههای زخم زبان آذرت زدند
گاهی کمر به قتل تو با زهر بستهاند
گاهی میان هجمهی غم، خنجرت زدند
بر حالت حسین، ملائک گریستند
از بس که تیر بر بدن پرپرت زدند
با گریه مینوشت «وفایی» که از غمت
آتش دوباره بر جگر خواهرت زدند
✍ #سیدهاشم_وفایی
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
ای امت رسول https://eitaa.com/fatemi8/782 وداع پیامبر https://eitaa.com/fatemi8/783 نوه های پیامبر h
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم
https://eitaa.com/fatemi8/812
#امام_حسن_مجتبی علیهالسلام
#غزل
🔹سردار تنها🔹
ای که چون چشمت، ستاره چشم گریانی نداشت
باغ چون تو، غنچۀ سر در گریبانی نداشت
آسمانِ چشم تو از ابرِ غم لبریز بود
غیر اشک و خون دل، این ابر بارانی نداشت
سینۀ تو، میزبان داغ و درد و رنج بود
«این مصیبتخانه کم دیدم که مهمانی نداشت»
تو همان سردار تنهایی که در قحطِ وفا
غم به غیر از سینۀ تو بیتالحزانی نداشت
نی، ز تو آموخت پنهان کردن غم را به دل
گر نمیآموخت از تو، نی نیستانی نداشت
صبر تو شد چلچراغ نهضت سرخ حسین
هیچکس مانند تو عمر درخشانی نداشت
بعد چندین سال رنج و خوردن خونِ جگر
زهر پایان داد بر آن غم که پایانی نداشت
تیرهای کینه وقتی بر تن پاکت نشست
چون حسینت هیچکس حال پریشانی نداشت
روی بال قدسیان تا گلشن فردوس رفت
عاقبت سامان گرفت آن دل که پایانی نداشت
لالهها همچون «وفایی» گریه کردند از غمت
غنچهای در باغِ هستی لعل خندانی نداشت
#سیدهاشم_وفایی
#مرثیه_امام_حسن #مرثیه_امام_حسن_مجتبی
وقتی میان کوچه سند پاره پاره شد
چشمان غصّه دار فلک پر ستاره شد
ناموس کبریا وسط کوچه های تنگ
محصور یک شقی صفتِ بدقواره شد
تهمت زد و به دختر طاها دروغ بست
داعیّه دارِ دین، پسرِ زشت کاره شد
گفتند، گفت زود سند را بده به من
گفتند، بعد از آن که ستم بی شماره شد
باپنجه وسعت فدکش راوجب گرفت
سیلی برای غصب فدک راه چاره شد
گفتند مست بود و صدایی نمی شنید
آنقدر زد که غنچه یاس اش عصاره شد
پا زد که بارِ شیشه ی او را بیفکند
اوّل نشد ولی چو لگد زد دوباره ، شد
چادر به پای مادر سادات گیر کرد
افتاد روی خاک و دلش پر شراره شد
گفتند یک طرف زده سیلی ولی حسن
پیگیرِ جستجوی دو تا گوشواره شد
🔸شاعر:#حسین_قربانچه
📎#صفر
#پیامبر_اعظم_ص_شهادت
حرف از وصیتهای آخر میزنی بابا
از پیش زهرایت کجا پر میزنی بابا
این لحظهها یاد گذشته کردهای انگار
حرف از وصیتهای مادر میزنی بابا
دلشوره داری، از نگاهت خوب میفهمم
داری گریزی به غمِ در میزنی بابا
زهرای تو پشت و پناه حیدر تنهاست
هرچند حرف از زخم بستر میزنی بابا
یک روز میبینی مرا بین در و دیوار
یک روز میآیی به من سر میزنی بابا
گفتی که خیلی زود میآیم کنار تو
پس لحظهها را میشمارد یادگار تو
✍ #محمد_بختیاری
#امام_رضا_ع_مدح_و_مناجات
همین که با خودم گذشته را مرور میکنم
از اینکه مشهد آمدم، حس غرور میکنم
اگرچه غرق آتشم، ولی به درد میخورم
برای مشعل حرم، شراره جور میکنم
راه درازی آمدم، به سینه دست رد نزن
از این به بعد جز تورا، زسینه دور میکنم
بال پریدنی بده، سپس ببین که هر سحر
کبوترانه از دل حرم عبور میکنم
طلعت بی کران تویی، ظلمت بی کران منم
کنارت این خرابه را، محفل نور میکنم
تو آروزی خلوت قبر منی و شب به شب
به خاطر تو خویش را، زنده به گور میکنم
سنگدلم ولی به لطف چشم تو نشستهام
خشت به خشت صحن را، سنگ صبور میکنم
شبی به صید من بیا، دام بیافکن و ببین
چگونه مثل آهوان، میل به تور میکنم
* * *
کنج حرم که میروم، یاد حسین میکنم
مصیبت سرِ به نیزه را مرور میکنم
نانِ غذایِ حضرت تو را که میل میکنم
یاد مصیبت سر و کنج تنور میکنم
✍ #حسین_قربانچه
هدایت شده از منبرک فاطمی
سبک زندگانی رضوی
https://eitaa.com/fatemi222/3540
#امام_رضا_علیه_السلام
◾️فرش حجره را جمع کن تا مثل جدّ غریبم بر روی خاکها جان بدهم...
در نقلی آمده است:
وقتی که امام جواد علیهالسلام به بالین پدر رسیدند و سر او را به دامن گرفتند، امام رضا علیهالسلام به پسرشان فرمودند:
بُنَیَّ! إنزَعِ الفِراشَ مِن تَحتی
▪️ای پسرم! این فرش را از زیر پایم جمع کن.
🩸امام جواد علیهالسلام عرضه داشتند:
لِمَ یا أبَه؟
▪️چرا این پدرجانم ؟!
امام رضا علیهالسلام فرمودند:
أُحِبُّ أنْ أقضِیَ عَلَی وَجهِ التُّرابِ کمٰا قَضٰی جَدّیَ الحُسین علیهالسلام
▪️دوست دارم همانگونه که جدّم حسین علیهالسّلام بر روی خاک جان داد، من هم بر روی خاک جان دهم.
📚العبرة الساکتة ج٢ ص۵۱۴
📚الطریق،کاشی،ج۳ص۵۴۹
✍خاطرت باز سوی کرب و بلا جمع شده
فرش های کف این حجره چرا جمع شده؟!
نه رد سُرمه به چشم است، نه ردّ اَخم است
کار گریه به حسین است، دو پلکت زخم است
غم مخور تا که جوادت به دلت تاب دهد
تشنه ای؟ زود به دستت قدحی آب دهد
بین این حجره کسی سنگ به سویت نزند
پنجه ی شمر لعین شانه به مویت نزند
حرمله نیست، سنان نیست، خیالت راحت
خواهرت دل نگران نیست، خیالت راحت
دم آخر احدی دست به خنجر نَبَرد
بین این حجره کسی پیرهنت را ندرد
داغدار غم جدت شده ای؟ نیست عجیب
بازهم روضه بخوان، ناله بزن یابن شبیب...
#چند_خط_روضه...
از مدینه که میخواد وداع کنه زنُ و بچه ش رو صدا زد...
فرمود دورم حلقه بزنید...
برام گریه کنید...
آقا پشتِ سرِ مسافر گریه نداره؟
گفت این برا مسافریه که میدونه برمیگرده...
اما سفرِ من برگشت نداره…
حالا داره با این زن و بچه وداع میکنه...
حضرت یه نگاه به غلامش کرد، فرمود از همه دل میکنم...
اما از جوادم نمیتونم دل بکنم...
اگه میتونی پسرمُ تا یه جایی ببریم، آرام آرام جدا شیم…
وقتی همه داشتن پشتِ سر امام رضا گریه میکردن، خواهرشم ناله میزد...
شاید فرموده باشد برات نامه مینویسم بیای...
اما کربلا برعکس شد...
امام رضا(علیهالسلام) فرمودند:
«فَعَلی مِثْلِ الْحُسَینِ فَلْیَبْكِ الْباكُونَ فَاِنَّ البُكاءَ عَلَیهِ یَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظامَ»…
فرمود اونایی که میتونن برا حسین گریه کنن؛
چرا؟...
چون گریۀ برحسین گناهانِ بزرگُ از بین میبره…
ابی عبدالله فرمود به زن و بچه ها مخصوصاً بی بی دوعالم، زینب جان گریه نکنید...
من دشمن شاد میشم...
تا وقتی زنده ام صدایِ گریه تون بلند نشه...
انقدر این زن و بچه آروم و بغض دار گریه کردن...
یه وقت دیدن زمین و آسمان میلرزه و تیره و تار شده...
دختر علی دوید به سمت مقتل…
دید همۀ لشکر ریختن رو سرِ برادر...
دارن حسینشُ غارت میکنن...
#شهادت_امام_رضا علیهالسلام
🏴سرچشمه های جود و کرم مشهدالرضاست
سرمنشا وجود و عدم مشهدالرضاست
▪️هستند کربلاو مدینه ، نجف ولی
در معنی لغات ، حرم مشهدالرضاست
من در قطار نه روی بال ملائکم
وقتی که مقصد سفرم مشهدالرضاست
تا عرش شوق پر زدن امشب گرفته ام
چون آسمان پر زدنم مشهدالرضاست
وقتی همیشه باز دمم کربلاست، پس
باید یقین نمود که دم ، مشهدالرضاست
یک گام تا بهشت دلم شور می زند
قلبم دقایقی است که بد جور می زند
با دست خود به زائر خود داده زاد را
پا داده است هر که ز پایش فتاد را
با دست خالی آمده این بار هم گدا
خالی کنید گوشه باب الجواد را
خوش گفته اند عالم آل محمدی
امشب بگیر دست من بی سواد را
یا باد آمده است که عرض ادب کند
یا پرچمت دوباره تکان داده باد را
صحن و رواق و گنبد و گلدسته ها تک است
چشم حسود کور، بخوان ان یکاد را
من عاشق حریم توام ثامن الحجج
سلطان تویی ندیم توام ثامن الحجج
قلبم شکست دست دلم را خدا گرفت
هم بغض کرده زائرتان هم هوا گرفت
چیزی نگفته حاجت دل را کریم داد
اذن دخول خواندم و دست مرا گرفت
نقاره خانه می زند این بار هشتم است
یعنی مریض هشتم تان هم شفا گرفت
حتی صدای ناله ز عرش خدا رسید
تا بین صحن های شما ناله پا گرفت
آن گوشه های پنجره فولاد، زائری
اصرار کرد و بالاخره کربلا گرفت
آه ای امید پیر و جوان ایها الرئوف
من را به کربلا برسان ایها الرئوف
بعد از زیارت تو دعا چیز دیگری است
حال و هوای صحن شما چیز دیگری است
شد قار قار، نغمه بلبل عجیب نیست
در انعکاس صحن، صدا چیز دیگری است
این خیل زائران حریمت همیشگی است
دلدادگی مردم ما چیز دیگری است
صدبار مشهد آمده یک بار کربلا
چون مشهدالرضای شما چیز دیگری است
در بین ذکر های شفابخش درد عشق
الحق که یا امام رضا چیز دیگری است
مُهر غلامی ات سند بندگی من
آقا زیارتت هدف زندگی من
بر سر در حریم شما بوسه می زنم
گویی به روی دست خدا بوسه می زنم
گفتی سه جا جواب مرا می دهی و من
با شوق بوسه های شما بوسه می زنم
احساس میکنم وسط بوسه های خود
بر روی خاک کرب وبلا بوسه می زنم
من می چشم شراب طهور بهشت را
وقتی که بر ضریح رضا بوسه می زنم
باید که جان به لب شوم از فرط اشتیاق
حالیم اگر شود به کجا بوسه می زنم
دور ضریح جامه احرام بر تنم
مشغول این فریضه لبیک گفتنم
هم خواستم عنایت شمس الشموس را
هم وعده شفاعت شمس الشموس را
از فرش تا به عرش معلی شنیده اند
آوازه ی کرامت شمس الشموس را
بعد از وفات هم بگذارید خواهشا
بر دیده هام تربت شمس الشموس را
با نسیه بهشت عوض، نه نمی کنم
نقد حریم حضرت شمس الشموس را
وقت وداع با حرم احساس می کنم
در قلب خویش غربت شمس الشموس را
با این دل شکسته و از غم هوایی ام
فریاد می زنم که همیشه رضایی ام
#منبرک_فاطمی
🆔 @fatemi222
#امام_رضا_ع_شهادت
ز سوز زهر شراری به حنجرش افتاد
نفس نفس زد و از پای، آخرش افتاد
اگر چه سخت در آنجا به خویش میپیچید
ولی به حجره، به در، دیدهی ترش افتاد
به کوچه روی زمین مینشست و برمیخاست
زمین که خورد، فقط یاد مادرش افتاد
همین که در وسط حجره فرش را برچید
به یاد قتلگه و جد اطهرش افتاد
* * *
چگونه خورد به حجره زمین، نمیدانم!
ولی حسین به گودال، با سرش افتاد
ز ابن سعد عقیله چقدر خواهش کرد:
ببین به تنگی گودال، پیکرش افتاد!
تو را به جان عزیزت، بگو سرش نبُرند
که بین خیمه از این غصه، دخترش افتاد
✍ #محمود_اسدی
#امام_رضا_ع_شهادت
باز آتش به دلِ زخمیِ دریا افتاد
شعلهای سُرخ روی سینهی صحرا افتاد
ملکوت است عزادارِ عزیزِ حیدر
بر زمین بارِ دگر قِبلهی دنیا افتاد
چه غریبانه در این غُربتِ خود میمیرد
چه نفس گیر به خاک، این گُلِ زهرا افتاد
صورتش خورد به دیوار، صدا زد: مادر!
فاطمه بود کنارش؛ ولی از پا افتاد
گاه میگفت: حَسن؛ گاه حُسین؛ گاه عبّاس
یادِ اولادِ علی بود به هرجا افتاد
باز هم شُکر، جَوادش به کنارش آمد
روی دامانِ پسر صورتِ بابا افتاد
کربلا قصّه عَوَض شد، پسری پرپر شد
پدری آمد و بر نعشِ پسر تا افتاد_
گفت: بعد از تو دگر خاک بر این دَهر علی
بعدِ تو بر دلِ من ماتم عُظمی افتاد
✍ #رضا_رسول_زاده