#حضرت_رقیه_س_شهادت
ای یوسف رسیده به کنعان من،سلام
بابایی عزیزتر از جان من،سلام
ای دلخوشی این دل پر غم،خوش آمدی
بابا، به این خرابه ی ماتم خوش اومدی
دیدم چِقَدر حالت عمه عجیب شد
تو آمدی!...خرابه پر از بوی سیب شد
منّت سر شکسته ی دختر گذاشتی
وقتی به روی دامن من سر گذاشتی
@hosenih
حالا به موی مختصرت شانه می زنم
با دست کوچکم به سرت شانه می زنم
وضع لب و دهان تو تغییر کرده است
یک تکّه خیزران به لبت گیر کرده است
بابا ندیده ای که چه زجری کشیده ام
من روی خار تیز مغیلان دویده ام
زلفم به دست باد مخالف کشیده شد
این ارث فاطمه است که قدّم خمیده شد
از روی مپرس که نیلی شده پدر
یاست کبود ضربه ی سیلی شده پدر
این معجرم که پاره و خاکی و نخ نماست
سوغات غارت حرم بی پناه ماست
این نیزه دارها چه گلی که نکاشتند
بر نی سر عموی مرا کج گذاشتند
کار رقیه ی تو پدرجان تمام شد
تا نوبت مصائب پردرد شام شد
نا محرمان به راه حریم تو سد زدند
بر پهلوی سه ساله ی تو بد لگد زدند
ما را میان خنده ی انظار برده اند
ما را کشان کشان سر بازار برده اند
@hosenih
دیدم که شامیان حرامی دریده اند
دیدم که معجر از سر عمه کشیده اند
دیدم بساط مستی بزم شراب را
آن چشم شور دشمن خانه خراب را
با داغ صحنه ای جگرم پاره پاره شد
حرف کنیز شد،به سکینه اشاره شد
امشب کنار پیکر بی جان من بمان
یک فاتحه برای گل پرپرت بخوان
شاعر: #بردیا_محمدی
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
#حضرت_زینب_س_شام میبرندم بر سر بازار چشمت را ببند نور چشم حیدر کرار چشمت را ببند کربلا تا شام م
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_شام
شَرِّ شب را از وجود صبح دورش کن خودت
کلبه ی تاریک ما را غرق نورش کن خودت
دیدهی یوسفندیده..، تا ابد بینا مَباد
آه! این یعقوب را با گریه کورش کن خودت
من چه شبهایی که از دوریِ تو خوابم نبرد
گاه گاهی خاطراتم را مرورش کن خودت
درد هجرت طاقتِ تنهایی ام را طاق کرد
دست بر قلبم بکش..، قدری صبورش کن خودت
ظرفیت با ظرفِخالیداشتن بالا رَوَد
مستمند خانهات را باشعورش کن خودت
در مسیر وصل..، بِالاِجبار باید گریه کرد
هر زمان پا پس کشید این چشم..، زورش کن خودت
دست از دنیا کشیدن راه حلَّش روضه است
کنج هیئت را برایم کوه طورش کن خودت
کاش از فرزندهای من یکی جُونات شود
با همین سینهزنی مَرد ظهورش کن خودت
بهترین ساعات عمرم گریه بر جدّ شماست
لحظه ی شیرین من را شورِ شورش کن خودت
این گدا دلشوره دارد جا بماند اربعین...
کربلای نوکرت را جفت و جورش کن خودت
سوختم وقتی شنیدم عمه جانت شام رفت
آتش جان مرا عین تنورش کن خودت
*
*
دختر حیدر کجا،این مستِ لایعقَل کجا...
ای خدا این بددهن را زود دورش کن خودت
شاعر: #بردیا_محمدی
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_رقیه_س_شهادت
چه نعمتی است نشستن به روی بام حسین
خدا کند که بیفتد دلم به دام حسین
همین که دست نوازش کشید بر سر خلق
تمام اهل دو عالم شدند رام حسین
شبیه سوره ی"یاسین"شبیه سوره ی "نور"
پر از تَرَنُّم وَحی است هر کلام حسین
به سائل در این خانه احترام کنند
فرشته های مُقَرَّب..،به احترام حسین
حلال باد به هر نوکری حلالِ حسین
حرام باد به هر نوکری حرامِ حسین
هزار مرتبه شکرت خدا،که مادر من
نهاده در کامَم،لقمه ی طعامِ حسین
پدر ز بَدوِ تولّد چنین خطابم کرد:
تویی گدای حسن جان،تویی غلامِ حسین
چِقَدر خَبط نمودیم و او دُرُستش کرد
به قول لاتِ محلّه؛تهِ مرامِ حسین
قسم به فاطمه،او نیز می دهد پاسخ
به هرکسی که بگوید فقط:سلام؛حسین
میان روضه زمانی که اشک می خُشکد
همیشه گریه در آورده است"نامِ" حسین
روایت است برای تمام آن همه زخم
همین دو قطره ی اشک است التیامِ حسین
▪️
▪️
میان گودی گودال خواهری می دید
عصا،قلاف،سپر،نیزه،ازدحام،حسین
عبا،عمامه،ردا..،فکر می کنم افتاد
به دست هر کسی،یک تکّه از تمامِ حسین
خدا کند که پس از او،"رقیه"را نزنند
خدا کند نرود "زجر" در خیامِ حسین
شاعر: #بردیا_محمدی
@hosenih
#حضرت_ام_البنین_س_مدح_و_مصائب
قربان بانویی که ذات اقدسی دارد
دامان سبزش تار و پودِ اطلسی دارد
سجاده اش عطر نماز بی کسی دارد
در سینه صدها روضه ی دلواپسی دارد
چشمان خیس او شبیه کوهِ الماس است
او روضه خوان روضه های مشک عباس است
وقتی ادب را در خیال خود مجسم ساخت
خشت شجاعت را گرفت و شکلِ آدم ساخت
یک رشته کوه از قلّه های سخت و محکم ساخت
آئینه در آئینه، چار آئینه باهم ساخت
الحق خدا او را زنی مرد آفرین نامید
امُّ الادب را "حضرتِ امُّ البنین" نامید
ای همسر پیوند مولایم پس از زهرا
ای اوّلین سوگند مولایم پس از زهرا
ای بانی لبخند مولایم پس از زهرا
ای مادر فرزند مولایم پس از زهرا
هفت آسمان را غرق شور و همهمه کردی
عباس را نذر حسین فاطمه کردی
تو عاشقانه پای عهد قدسی ات ماندی
قوم شیاطین را از این تصمیم رنجاندی
آئینه ها را سمت کوهِ نور چرخاندی
مهتاب را دور سر خورشید گرداندی
وقتی نشاندی رود را بر زانوی دریا
گفتی: حسینم را برادر نه...، بگو مولا
تو یاد دادی ذاکر ذکر خدا باشد
تو یاد دادی محو ذات کبریا باشد
تو یاد دادی غرق اشک ربنا باشد
تو یاد دادی تا عمو عباس ما باشد
وقتی عزیز فاطمه با خنده اش خندید
او "کاشف الکرب" حسین بن علی گردید
تو روز را پای علی شب کرده ای بانو
تا که حسن تب کرده تو تب کرده ای بانو
رخت حسینت را مرتب کرده ای بانو
کلاً خودت را وقف زینب کرده ای بانو
زینب نگو زینب فقط غم داشت بانو جان
در کربلا خانم تو را کم داشت بانو جان
آنجا که حسرت در دل رنجور سقا ماند
وقتی اباالفضلت میان خصم تنها ماند
لب تشنه ای در حسرت دیدار دریا ماند
وقتی علمدار حرم در علقمه جا ماند
آنجا شروع روضه ی سخت اسارت شد
خیلی به زینب بعد عباست جسارت شد
با تازیانه رنگ هر رخساره را بردند
نامردها حتی لباس پاره را بردند
پیش نگاه مادری گهواره را بردند
راس علیِ اصغر بیچاره را بردند
با نیشخَند خود نمک بر زخم ها می ریخت
این حرمله پیش ربابت آب را می ریخت
آه از نهاد کودکان برخاست: "آه از شام"
ترس تمام دختران بی گناه از شام
می ساخت پیش چشم زینب قتلگاه از شام
مانده به روی قافله ردِّ نگاه از شام
ای کاش یک لحظه..،فقط یک بار..،می شد بست
چشم حرامی را سر بازار می شد بست
زینب میان کوچه ای پُر التهاب افتاد
زینب میان دردهایی بی حساب افتاد
در مجلس اغیار با قلبی کباب، افتاد
آن اتفاقاتی که در بزم شراب افتاد...
دختر ندارد تابِ این بی حُرمتی ها را
حرف از کنیزی شد...،خدایا لال کن ما را...
شاعر: #بردیا_محمدی
@fatemi222
@hosenih
#حضرت_ام_البنین_س_مدح_و_مصائب
#مربع_ترکیب
می گویَم از رودی کَز او یَم می شود تامین
از اشک او باران نم نم می شود تامین
با دودِ آهَش شعله ی غم می شود تامین
از دستپختش رزق عالم می شود تامین
قربان فقری که مرا مسکینترین نامید
من را گدای سفره ی ام البنین نامید
تو آمدی تا دست حق را آستین باشی
مثل ستونی..،محکماتِ بیتِ دین باشی
انگشتریِ عشق را نقش نگین باشی
اصلاً به تو می آید عباسآفرین باشی
هستیِ معشوقِ فرات از نورِ هست توست
تربیت ماه بنی هاشم به دست توست
فصل خزان را خنده های تو بهارش کرد
جاروی تو عرش زمین را بی غبارش کرد
بیتِ علی را نور چشم ات نو نَوارش کرد
لفظِ ادب را نام تو بااعتبارش کرد
این احترامی که به زهرا می کنی..،عشق است
در قلب حیدر خویش را جا می کنی عشق است
از آن زمان که نور تو در خطَّ دید آمد
جبریل بالش را به خاک تو کشید..،آمد
کوه صلابت از وقارت تا شنید..،آمد
چار آینه از شیشه ی عمرت پدید آمد
خرج علی کردی همین احساس هایت را
نذر حسین ات کرده ای عباس هایت را
ابر کبودی قاتل مهتاب باشد؟ نه
با تو حسن در کوچه ها بی تاب باشد؟نه
زینب از این بی مادری بی خواب باشد؟نه
شب ها حسین فاطمه بی آب باشد؟نه
سرچشمه ی مِهر تو در این خانه می جوشد
لبتشنه ی زهرا ز دستت آب می نوشد
امّا امان از ساعتی که قلب دنیا سوخت
از تشنگی لب های خشکِ روح دریا سوخت
روی لب طفلان صدای آب..،بابا..،سوخت
تا تیر بر مشکی اصابت کرد..،سقا سوخت
رد سیاهی روی مهتاب شبت افتاد
عباس تا نقش زمین شد..،زینبت افتاد
دیگر پس از او تیرهای بی درنگ انداخت
آن نیزهداری که به سمت شاه سنگ انداخت
خونابه روی رمل های سرخ،رنگ انداخت
نامردی آنجا بر لباس کهنه چنگ انداخت
سرنیزه ها شاه تو را از حال می بردند
ارباب ما را تا تهِ گودال می بردند
@hosenih
جسم حسین تو معما شد..،نبودی که
نیزه میان حلق او جا شد..،نبودی که
بالای تل زینب قدش تا شد..،نبودی که
پای حرامی در حرم وا شد..،نبودی که
ای وای از اطفال از اطفال از اطفال...
شمر از تهِ گودال آمد در پیِ خلخال
زینب کجا و ناقه های بی امان..،بی بی
زینب کجا و آن همه زخم زبان..،بی بی
زینب کجا و مجلس نامحرمان..،بی بی
زینب کجا و ضربه های خیزران..،بی بی
نامحرمان اطراف زینب تاب می خوردند
با حرمله پیش ربابت آب می خوردند
شاعر: #بردیا_محمدی
@fatemi222
@hosenih
#امام_زمان_عج_مناجات در #ماه_مبارک_رمضان
نشسته ام که دلم را به غم دچار کنم
برای دیده شدن آنقَدَر هوار کنم!
خدا خدا نکنم، پس بگو چکار کنم؟
ز دست معصیتم سمت تو فرار کنم
دوباره بندهی بی بند و بار برگشته
گدای بی سر و پا..، شرمسار برگشته
قبول..، بال و پرم درخور پریدن نیست
هنوز روحِ من از جنس پرکشیدن نیست
اسیر نفس شده..، بندهی رسیدن نیست
دلِ شکستهی من لایق خریدن نیست
اگرچه عمرِ سراسر تباه آوردم
ببین..، به مرحمت تو پناه آوردم
به سویت آمدهام دردِ من گرفتاریست
به گریه آمدهام اشک چشم من جاریست
به توبه آمدهام، توبهای که تکراریست
ببخش، لحن دعاهای من طلبکاریست
در آتشت چو بیندازیام، سزاوارم
میان شعله بگویم که دوستت دارم
همیشه عبدِ خطاکارِ نابلد بودم
به پیش جوشش لطفَت شبیه سد بودم
همیشه آنکه اطاعت نمیکند بودم
برای صاحبِ امرم مطیعِ بد بودم
چگونه از غم هجرت نمردهام آقا
به درد فصل ظهورت نخوردهام آقا
شبیه تو -خودمانیم- نیستیم همه
بدون تو بهنظر خوب زیستیم همه
برای وصل تو تنها گریستیم همه
به انتظار تو باید بایستیم همه
به صبح صادق دنیا سلام باید کرد
برای حضرت قائم، قیام باید کرد
به وقت فتنهی شب، مثل نور باید بود
فقط نه شور که اهل شعور باید بود
میان معرکه مردی غیور باید بود
در این زمانه ز جنس ظهور باید بود
رفیق! این همه غفلت سرِ قرار بس است
برای آمدن یار..، انتظار بس است
خطوط قرمز شیعه شعاع باور ماست
دعای زینب کبری همیشه سنگر ماست
حدود حبّ علی خطِّ مرز کشور ماست
هرآنکه هست علیدوست، پس برادر ماست
مدافعان حرم یک عقیقِ گلگوناند
نگین لشکر عشّاق، فاطمیّوناند
هنوز روز خوش کوفیانِ عاشوراست
هنوز مقصد اصلی مُسلمین حیفاست
هنوز پرچم فتح المبینِ حق بالاست
هنوز در رگ ما خون حاجقاسم هاست
اگرچه دست علمدار ما جدا شده است
به برکتش چقدر مردِ رزم، پا شده است
به گوش مَکر، خروشی به رنگ شیونِ ماست
به روی پیرهنِ حیله، ردِّ سوزن ماست
به "غیر" رو نزدن..، این شعار میهن ماست
تلاش دشمن ما..، ناامید کردن ماست
علاج هجمهی این فتنه دوری است ای دوست
کلید رفع موانع صبوری است ای دوست
به چند قطره نده اشتیاق دریا را
میان روضه بیارید لشگر ما را
زمان گریه پسر دید کِیف بابا را
خدا زیاد کند نسل سینهزنها را
اگر قرار بر این شد پدر شود نوکر
چه خوب صاحب چندین پسر شود نوکر
همیشه خیر مرا از خدا تقاضا کرد
دعای مادرم آخر که کار خود را کرد...
خودش نشست کناری..، مرا تماشا کرد
مرا اسیر علیّ و فقیر زهرا کرد
محبت علی و فاطمه خریده مرا
به روضه، نان حلال پدر، کشیده مرا
به جسم مُرده دمیده، که جانمان بدهد
برای بردن نامش زبانمان بدهد
حسین گفته سهساله..، تکانمان بدهد
قدم قدم حرمش را نشانمان بدهد
مخواه جان رقیه که غرق غم باشم
فقط اجازه بده اربعین حرم باشم
برای بندگیام راه و چاه میخواهم
به زیر سایهی قرآن پناه میخواهم
به گریهام نظری کن..، نگاه میخواهم
لباس نوکری از دست شاه میخواهم
کسی به غیر علی رهنمون و پیرم نیست
به غیر شاه نجف هیچکس امیرم نیست
بگو چه کار خوشی که رقم نزد مولا
به جز مسیر الهی قدم نزد مولا
به غیر قلهی ایمان علم نزد مولا
بمیرم آن همه غم دید و دم نزد مولا
میان کوچه به زخم دلش نمک میخورد
چگونه فاطمه از چل نفر کتک میخورد!
✍ #سید_امیرحسین_موسوی
و #بردیا_محمدی
#امام_جواد_ع_شهادت
زهری تمامیِ جگرش را گرفته بود
سیلاب خون دو چشم ترش را گرفته بود
طوبای باغ سبز "رضا" زرد زرد شد
آفت تمام برگ و برش را گرفته بود
از درد مثل حضرت زهرا خمیده شد
با دستهای خود کمرش را گرفته بود
حُجره شلوغ بود ولی مونسی نداشت
ای کاش یک نفر خبرش را گرفته بود
بی حرمتیِّ مَحرَم او تا کجا کشید...
دستی دهان شعلهورش را گرفته بود
او داد می کشید..،به دادش نمی رسند
یک عده پست دور و برش را گرفته بود
آمد کنیز و کاسه ی آبی به خاک ریخت
ای کاش جرعهای شررش را گرفته بود
دور از مدینه غربت بغداد را چشید
ارث غریبی پدرش را گرفته بود
خوبیِ بام بود که سُم بر تنش نرفت
این ارتفاع ها ضررش را گرفته بود
شکر خدا نه پیرهنش دست خورده بود
نه نیزه حجم بال و پرش را گرفته بود
▪️
▪️
در پیش چشم مادر پهلو شکسته ای
شمر از قفا سر پسرش را گرفته بود
با ضربه های ممتد او استخوان شکست
در پیش خواهری که سرش را گرفته بود
ای کاش بیخیال شود ساربان..،ولی
انگشتریِّ او نظرش را گرفته بود
شاعر: #بردیا_محمدی
https://eitaa.com/fatemi222/7609
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_اسارت
ذکر شریف ارباب، تسبیحِ مستجاب است
پس یاحسین گفتن، اصلیترین ثواب است
یک قطره اشک ما را، هفتاد حج نوشته
اربابِ دستودلباز، از بس که خوشحساب است
یک بیت گریه کردیم، صد جِلد معرفت شد
شوریِ اشکِ هیئت، شیرینترین کتاب است
جُونِ حسین باشی، بوی بهشت داری
عطر لباس نوکر، خوشبوتر از گلاب است
هر منصبی که داریم، با انتخابِ زهراست
مادر برای فرزند، دنبالِ انتصاب است
ذکرِ مصیبتِ او، تضمین خانهی ماست
کاخ بدون روضه، کاشانهای خراب است
ما شهروندهایِ، جمهوریِ حسینیم
خونِ شهید گودال، تضمینِ انقلاب است
تا کارمان گره خورد، گفتیم: یا رقیّه
این نازدانه نامش، در هر زمان جواب است
دوری وَبالمان شد، زخمی به بالمان شد
یک سالِ بی زیارت، بالاترین عذاب است
خرجیِ کربلا را، پایِ نجف نوشتند
بانیِ اربعینش، شخصِ ابوتراب است
**
اربابِ آبها را، لبتشنه سر بُریدند
از داغ حنجرِ او، دلهای ما کباب است
آزار پشتِ آزار، بازار پشتِ بازار
آل علی گرفتار، دست همه طناب است
آن بانویی که گریان، دنبالِ نیزهداران
هِی میدَوَد پریشان، حس میکنم رباب است!
✍ #بردیا_محمدی
#امام_حسن_مجتبی_ع_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
درختهای اُمیدیم، از دیار حسن
پُر از شکوفهی عشقیم در بهار حسن
به سَلسَبیل و به زمزم که احتیاجی نیست!
رسیده است لبِ ما به جویبار حسن
به دخل کاسبیام برکتی فراوان داد
از آن زمان که شدم خادم تبار حسن
همین دو لقمهی نان را حسن به ما بخشید
گرفته سفرهی ما رنگ از اعتبار حسن
کریمبودنِ او قابلِ محاسبه نیست...
کجا ترازوی ما و کجا عیار حسن؟!
کدام شاه نشسته است با جذامیها؟!...
بلند میشوم از جا به افتخار حسن
شنیدهام که به سگ هم غذا تعارف کرد!
هنوز ماتم از این لطفِ بی شمار حسن
بنازمش که چنان شیر، از جمل برگشت
چه کرد در دل آن فتنه، ذوالفقارِ حسن
من از طفولیتم عاشق دو شاه شدم
منم دچار حسین و منم دچار حسن
در اربعین حسینی، حسن جلودار است
قدم زدم همهی جاده را کنار حسن
عمودِ یکصد و هجده، بهشتِ مشّایهست
خدا رسانده خودش را سرِ قرار حسن
حسین با همهی دلرُباییاش، حسنیست
ببین دل از همه بُردن شدهست کار حسن
خیالبافی من صحنسازیِ حسن است...
شبیه مشهد ما میشود مزار حسن
* * *
میان معبری از نور، ناگهان شب شد
چه دید در دل آن کوچه، چشم تار حسن؟!
حراملقمه به مادر دو دست سیلی زد...
سیاه شد پس از آن کُلِّ روزگار حسن
✍ #بردیا_محمدی
فهرست روضه ومداحی
https://eitaa.com/fatemi8/100
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
#جمهوری_اسلامی_ایران
در سِلک ما، معراج رفتن، پَر نمیخواهد
مؤمن پَری بهتر ز چشم تَر نمیخواهد
با اشک، وقتی حاجت ما را روا کردند
گریه کُنات مشکلگُشا دیگر نمیخواهد
خاک حسینیه برای شاعران کافیست
از تو نوشتن جوهر و دفتر نمیخواهد
جاروی دستم را نگیر از دست من «خانم»
این روضهخانهها مگر نوکر نمیخواهد!؟
ذات تو را تمثال "أَعْطَیْنا" بیان کردند
تفسیرِ دیگر، سورهی کوثر نمیخواهد
با دیدن روی تو با خود روبهرو میشد
آئینهای بعد از تو پیغمبر نمیخواهد
تو مستقیماً حامل وحی خداوندی
دیگر خدا جبریلِ نامهبر نمیخواهد
نور وجودت را «علی» از قبل خِلقَت دید
این مُدَّعا شاهد از این بهتر نمیخواهد
وقتی دعای تو نگهدار علی باشد
دیگر «سپر» را فاتح خیبر نمیخواهد
نان تو خادمپرورِ بیتِ یدالله است
نانی بهجز این سفره را قنبر نمیخواهد
ذرات روی چادرت حُکم طلا دارد
تا گرد و خاکش هست، فضّه، زر نمیخواهد
چادرنمازت سایهسارِ مُلک سَلمان است
جز سایهی امنِ تو این کشور نمیخواهد
این نسل سِوُّم، خوب در پیکار ثابت کرد
حرف دفاع از دین که باشد، سر نمیخواهد
تمّار اگر باشی به روی دار خواهیگفت:
حرف ولایت را زدن، منبر نمیخواهد
این انقلاب فاطمی چل سال ثابت کرد
جز نسلِ زهرا و علی، سرور نمیخواهد
چل سال جنگیدیم پای پرچم زهرا
فرزندْ جز خونخواهیِ مادر نمیخواهد
* *
نجّار کاش از ابتدا بی میخ، در میساخت
هرگز کسی اینگونه دردسر، نمیخواهد
مادر تقلا میکند قدری رها گردد
دیوار پیله کرده، میخ در نمیخواهد...
✍ #بردیا_محمدی
فهرست روضه ومداحی
https://eitaa.com/fatemi8/100
#حضرت_زهرا_س_کوچه_بنی_هاشم
چه روضهایست که هرکس روایتش میکرد
بنای گریه به وضع مصیبتش میکرد
چه میشد از دل آن کوچه برنمیگشتند
قضا به لطف قَدَر خرق عادتش میکرد
برای جملهی کوتاه هم مجال نداد
وگرنه فاطمه او را نصیحتش میکرد
"زکیّه" هیچ زمان حرف تُند نشنیده
و کاش راهزن این را رعایتش میکرد
حرام لقمه به مادر دو دست سیلی زد...*
گلی که لمسِ نسیمی اذیتش میکرد
آهای گریهکنان! فاطمه زمین افتاد
هجوم چکمه جسارت به ساحتش میکرد
یکی ز تکّهی آن گوشوارهها گم شد
حسن وگرنه همان شب مرمتش میکرد
عذاب روحی فرزند،داغ ناموس است
مغیره هم چه جفایی به غیرتش میکرد
* *
دعای مادرم این روزها فقط مرگ است
اجل ز طعنهی همسایه راحتش میکرد
✍️ #بردیا_محمدی
*«فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَی خَدَّیهَا مِنْ ظَاهِرِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَی الْأَرْضِ»
ترجمه: از روی مقنعه طوری بر دو گونهاش زدم که گوشوارهاش پاره شد و به زمین ریخت.
📚بحارالانوار مجلسی، ج۳۰، ص۲۹۴
https://eitaa.com/fatemi8/100
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#حضرت_زینب_س_مصائب
#مجلس_یزید_ملعون
گرچه درخت خشک دلم نا اُمید نیست
گویا بهار، در دل این سَررسید نیست
جشنی که در نبودِ تو بر پا شود، عزاست
این عیدها بدون حضور تو عید نیست
تقدیرمان به خال سیاه تو رفته است...
انگار بخت منتظرانت سپید نیست!
هفتاد پُشت من، همگی عاشق تواَند
پس ماجرای عشق من و تو جدید نیست
بابابزرگم آرزویت را به گور بُرد
مَردی که از فراق تو قدَّش خمید، نیست
در راهِ دوست جان بدهی، بُرد کردهای
هر کس که پای یار نمیرد، شهید نیست
دست گناهکار مرا رو نمیکنی...
اینگونه پردهپوشیات اصلاً بعید نیست
خیلی کُمیت بندگیام لنگ میزند
این پا شبیه آنکه به سمتت دوید، نیست
من در کمال خیرهسری، دوست دارمت
این روسیاه هرچه که باشد، پلید نیست
قفل دلم به دست علی باز میشود
مثل نجف برای دل من کلید نیست
انگورِ حیدریست دلیل جنون من
عقل از سرم کنار ضریحش پَرید، نیست!
چیزی نمانده دق کنم از داغ کربلا
جز دوری از حسین، عذابی شدید نیست
جانِ لبی که چوب شد از تشنگی، بیا
جان تنی که گم شده، در خطِّ دید نیست
* *
وللّه اوجِ روضه همین مصرع است و بس:
جای عقیله در دل بزم یزید نیست
✍ #بردیا_محمدی
فهرست روضه ومداحی
https://eitaa.com/fatemi222/6620
#امام_سجاد_ع_مدح_و_ولادت
موسیقی عُشّاق، دفش فرق ندارد
دلداده که حُزن و شعفش فرق ندارد
دل، تُنگ بلوریست پُر از عشق به سادات
یک دایره که هر طرفش فرق ندارد
آن طاقچهای که وسطش حک شده زهرا
با عرش خدا قوسِ رَفَش فرق ندارد
در حِصن علی هر که درآمد..، در امان است
این ساختمان، سقف و کفش فرق ندارد
مقصود لب ما نمی از کوثر مولاست...
این تیر، خدایی هدفش فرق ندارد؟!
دنبال علیهاست دل در به در ما
پس خاک بقیع و نجفش فرق ندارد
قنداقهی سجّاد در آغوش حسین است
دیدیم که دُر با صدفش فرق ندارد
در عالم ذر، مِهر تو در قلب من افتاد
ای حضرت سجّادهنشین! خانهات آباد
تفسیر کند حُسن تو تجلیل شدن را
تشریح کند اشک تو تنزیل شدن را
الفاظ خداوند، عبارات صحیفهست
دادند به تو قدرت تمثیل شدن را
در زنگ کلاسِ کلماتت همه هستند...
یعنی تو ببین عاشق تحصیل شدن را!
گهوارهی چوبیِ تو معراجِ پَر ماست
بخشید به ما فرصت جبریل شدن را
تشخیص تو و چهرهی بابات محال است...
آموختی آئینهی این ایل شدن را
شهزادهی ایران! همه مدیون تو هستیم
این حِس شعفآورِ فامیل شدن را
تقدیر زمستانی ما با تو بهاریست
تقویم گره زد به تو تحویل شدن را
غمناک شدن با تو بعید است همیشه
هر روز کنارت شبِ عید است همیشه
عشق تو به سلمان اگر اِحراز نمیشد
این قصهی عاشقشدن آغاز نمیشد
از چهره اگر پرده نیانداخته بودی
شخصیت عُشّاق تو ابراز نمیشد
گر مادر ایرانیتان لطف نمیکرد
اهل عجم اینقدر سرافراز نمیشد
در پنجرهی چشم تو دیدیم خدا را...
هر منظرهای این همه دلباز نمیشد
صحن پُر خاک تو مرا عرشنشین کرد
بی تو پَر من لایق پرواز نمیشد
موسای کلیمی و عصایت کلمات است
بی نُطق تو در معرکه اعجاز نمیشد
آهنگ کلام تو پُر از شور حسینیست
آن نغمه جز این حنجره همساز نمیشد
از نطق پر از منطقات افکار بهم ریخت
با خطبهی تو لشکر کفار بهم ریخت
ما جیرهخورِ سفرهی پُر بار تو هستیم
پس تا اَبَدُ الدَّهر بدهکار تو هستیم
مانند عموجانْ حسنت دست به خِیری
شرمندهی این شیوهی رفتار تو هستیم
از خانهیمان عطر ابوحمزه بلند است
ما پرسهزنان در دل گلزار تو هستیم
تمثال تو در قاب دعا جای گرفته
هر ثانیه مشتاق به دیدار تو هستیم
ای چارمین خطکشِ توحید خداوند!
عمریست که ما بندهی معیار تو هستیم
اقرار به حَقّانیتت کُفر اگر بود
منصور تو هستیم..، سرِ دار تو هستیم
آن رازِ پُر از رمز مصیباتِ عظیمی
مابینِ کُتُب، در پیِ اسرار تو هستیم
ناموس تو را در دل انظار کشاندند...
ما لطمهزن روضهی بازار تو هستیم
وای از صف طولانی دروازهی ساعات
ای کاش نفهمیم چه آمد سر سادات!...
✍ #بردیا_محمدی
فهرست روضه ومداحی
https://eitaa.com/fatemi222/6620
#امام_حسین_ع_مناجات_محرمی
به نام نامیات عرش معلیٰ عطرآگین است
همان ذکری که با ما از دم روز نخستین است
صدایی هم اگر باشد در عالم، «یاحسین» ماست
تویی عشقِ حقیقیِ جهان، باقی دروغین است
چنان داغ محرمها نشسته در دل تقویم...
هنوز از ماتم تو سینهی تاریخ سنگین است
یقین دارم که سرگرم گناهانش نخواهد شد
کسی که قبل هیئت با کتیبه گرم تزئین است
قسم به شوری اشک تمام گریهکنهایت
برایت جان سپردن در بساط روضه، شیرین است
خلیل الله را پیراهنت از شعلهها رد کرد
یکی از معجزات دستبافِ مادرت این است
سَرایت پادشاهان جهان را روی خاک انداخت
نشستن گوشهی این صحن، آمالِ سلاطین است
من از تعظیم پایینپای این ششگوشه فهمیدم
که بالا میرود در محضرت هرکس که پایین است
غذای نذریِ تو فقر ما را ریشهکَن کرده
هر آنکَس که به نانَت لب نزد در اصل مسکین است
دهانِ خاکیاش از عطر سیبِ صحن تو پر شد
پدر هنگام بیماری به تربت سخت خوشبین است
فقط تو قتلگاهت را عبادتگاه خود کردی
چُنین محرابِ خونین در کدامین رسم و آئین است؟!..
✍ #بردیا_محمدی
✔️اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت
https://eitaa.com/fatemi8/100