هیأت خواهران فاطمیون قم
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت سی و هشتم:
نوجوان آمریکایی
فردا صبح، مرخص شدم ... نمیتونستم بی خیال از کنار ماجرای پسرش بگذرم ... حس عجیبی به حاجی داشتم ...
.
.
پسرش رو پیدا کردم و چند روز زیر نظر گرفتم ... دبیرستانی بود ... و حدسم در موردش کاملا درست ... شرایطش طوری نبود که از دست پدرش کاری بربیاد ... توی یه باند دبیرستانی وارد شده بود ... تنها نقطه مثبت این بود ... خلافکار و گنگ نبودن ...
.
.
از دید خیلی از خانوادههای آمریکایی تقریبا میشد رفتارشون رو با کلمه بچهان یا یه نوجوونه و اصطلاح دارن جوانی میکنن، توجیح کرد ... تفننی مواد مصرف میکردن ... سیگار میکشیدن ... به جای درس خوندن، دنبال پارتی میگشتن تا مواد و الکل مجانی گیرشون بیاد ... و ...
.
این رفتارها برای یه نوجوون 16 ساله آمریکایی از خانوادههای متوسط به بالای شهری، عادیه ... اما برای یه مسلمان؛ نه... .
.
من مسلمان نبودم ... من از دید دیگهای بهش نگاه میکردم ... یه نوجوون که درس نمیخونه، پس قطعا توی سیستم سرمایه داری جایی براش نیست ... و آیندهای نداره ... .
.
حاجی مرد خوبی بود و داشتن چنین پسری انصاف نبود ... حتی اگر میخواست یه آمریکایی باشه؛ باید یه آدم موفق میشد نه یه احمق ... .
چند روز در موردش فکر کردم و یه نقشه خوب کشیدم ... من یکی به حاجی بدهکار بودم ... .
.
رفتم سراغ یکی از بچههای قدیم ... ازش ماشین و اسلحهاش رو امانت گرفتم ... مطمئن شدم که شماره سریال اسلحه و پلاک، تحت پیگرد نباشه ... و ... جمعه رفتم سراغ احد ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon128
دختر همسایه۱۴۰۱.mp3
10.45M
آیا شعر دختر همسایه که توسط خانمی تک خوانی شده مجاز است یا حرام؟
#مرزشکنی
#دخترهمسایه
#بانوان_پاسخ_میدهند.
http://eitaa.com/fatemiioon135
حمله به #بازارتهران توسط اغتشاشگران...
با این دو تا فیلم به نظرتون نیروهای امنیتی و نظامی چکار دارن میکنن؟🧐🤔
مگه قرار نبود از مردم دفاع کنن؟
یعنی ما بریم از پلیس و نیروی نظامی دفاع کنیم؟
اگر قضیه اینه ما بریم مسلح بشیم بیام اغتشاشگرا رو چپ و راست کنیم.
ما فقط بخاطر اینکه کار غیرقانونی نکنیم نمیایم جلو...
جداً اگر جنگله بگید ما هم مسلح بشیم...
ما که میخواستیم بریم سوریه و فلسطین... دیگه زحمت نکشیم...
#آخرالزمان
http://eitaa.com/fatemiioon128
✴️چهارشنبه 👈۲۵ آبان/ عقرب۱۴۰۱
👈۲۱ ربیع الثانی ۱۴۴۴👈۱۶ نوامبر ۲۰۲۲
🌙 احکام دینی و اسلامی👇
📛تقارن نحسین، صدقه صبحگاهی رفع اثر نحوست میکند.
👶 برای زایمان مناسب نیست.
📛مسافرت:
سفر اصلا خوب نیست و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
🔭 احکام نجوم👇
🌗 امروز قمر در برج اسد و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️خرید حیوانات و چهارپایان
✳️آغاز به کار و شغل
✳️عهدنامه نوشتن با رقیب
✳️آغاز درمان و جراحی
✳️و حفر چاه و جوی خوب است.
❤️ مباشرت امشب👇
مباشرت امشب: فرزند یا دانشمند شود یا حاکم إنشاءألله.
💉💉 حجامت👇
#حجامت خون دادن و فصد سبب روشنی دل میشود.
💇♂ اصلاح سر و صورت باعث دولت و ثروت میشود.
😴🙄 تعبیر خواب👇
خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق آیهی ۲۲ سوره مبارکه "حج" است.
کلما ارادوا ان یخرجوا منها من غم...
و از مفهوم این آیه چنین استفاده میشود که برای خواب بیننده پیش آمدی رخ دهد و هر چه سعی کند از آن خارج نگردد صدقه بدهد تا رفع شود إنشاءألله و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
✂️ ناخن گرفتن👇
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث بداخلاقی میشود.
👕👚 دوخت و دوز👇
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود إنشاءألله.
✴️️ وقت استخاره👇
در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر(وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه: یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد.
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام
سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
📚 منابع مطالب ما:
📔تقویم همسران
http://eitaa.com/fatemiioon128
هیأت خواهران فاطمیون قم
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت سی و نهم:
امتحانش مجانیه
دم در دبیرستان منتظرش بودم ... به موبایل حاجی زنگ زدم... گوشی رو برداشت ...
.
زنگ زدم بهت خبر بدم میخوام دو روز پسرت رو قرض بگیرم...
من به تو اعتماد کردم؛ میخوام تو هم بهم اعتماد کنی... هیچی نپرس ... قسم میخورم سالم برش میگردونم...
.
.
سکوت عمیقی کرد ... به کی قسم میخوری؟ ... به یه خدای مرده؟ ... .
چشمهام رو بستم و سرم رو به پشتی ماشین تکیه دادم... من تو رو باور دارم ... به تو و خدای تو قسم میخورم ... به خدای زنده تو ... .
منتظر جواب نشدم ... گوشی رو قطع کردم ... گریهام گرفته بود ... صدای زنگ مدرسه بلند شد ... خودم رو کنترل کردم ... نباید توی این شرایط کنترلم رو از دست میدادم ...
.
.
بین جمعیت پیداش کردم ... رفتم سمتمش ...
.
- هی احد ...
.
برگشت سمت من ...
.
- من دوست پدرتم ... اومدم دنبالت با هم بریم جایی ... اگر بخوای میتونی به پدرت زنگ بزنی و ازش بپرسی ...
.
.
چند لحظه براندازم کرد ... صورتش جدی شد ... من بچه نیستم که از کسی اجازه بگیرم ... تو هم اصلا شبیه دوستهای پدرم نیستی ... دلیلی هم نمیبینم باهات بیام ...
.
.
نگهبانهای مدرسه از دور حواسشون به ما جمع شد ... دو تاشون آماده به حمله میومدن سمت من ... احد هم زیرچشمی اونها رو نگاه میکرد و آماده بود با اومدن اونها فرار کنه ...
.
.
آروم بارونیم رو دادم کنار و اسلحه رو نشونش دادم ... ببین بچه، من هیچ مشکلی با استفاده از این ندارم ... یا با پای خودت با من میای ... یا دو تا گلوله خالی میکنم توی سر اون دو تا ... اون وقت ... بعدش با من میای ... انتخاب با خودته...
.
- شایدم اونها اول با یه گلوله بزنن وسط مغز تو ...
.
خندیدم ... سرم رو بردم جلوتر ... شاید ... هر چند بعید میدونم اما امتحانش مجانیه ... فقط شک نکن وسط خط آتشی ... .
و دستم رو محکم دور گردنش حلقه کردم ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon128
هیأت خواهران فاطمیون قم
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇
#رمان #فرار_از_جهنم
نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی
#داستان_واقعی
#فرار_از_جهنم
قسمت چهلم:
ازش فاصله بگیر
چشمهاش دو دو میزد ... نگهبان اولی به ما رسید ... اون یکی با زاویه ۶۰ درجه نسبت به این توی ساعت دهش ایستاده بود و از دور مواظب اوضاع بود ...
.
.
اومد جلو ... در حالی که زیرچشمی به من نگاه میکرد و مراقب حرکاتم بود ... رو به احد کرد و گفت ... مشکلی پیش اومده؟ ... .
رنگ احد مثل گچ سفید شده بود ... اونقدر قلبش تند میزد که میتونستم با وجود بارونی خودم و کوله اون، حسش کنم ... تمام بدنش میلرزید ...
.
- نه ... مشکلی نیست ... .
- مطمئنید؟ ... این آقا رو میشناسید؟ ...
- بله ... از دوستهای قدیمی پدرمه ...
.
با خنده گفتم ... اگر بخواید میتونید به پدرش زنگ بزنید ... .
باور نکرد ... دوباره یه نگاهی به احد انداخت ... محکم توی چشمهام زل زد ... قربان، ترجیح میدم شما از این بچه فاصله بگیرید و الا مجبور میشم به زور متوسل بشم ... .
.
یه نیم نگاهی بهش و اون یکی نگهبان کردم ... اگر بیشتر از این طول میکشید پای پلیس میومد وسط ... آروم زدم روی شونه احد ...
.
.
- نیازی نیست آقای هالورسون ... من این آقا رو میشناسم و مشکلی نیست ... قرار بود پدرم بیاد دنبالم ... ایشون که اومد فقط جا خوردم ...
.
.
سوار ماشین شدیم. گفت ... با من چی کار داری؟ ... من رو کجا میبری؟ ...
.
.
زیر چشمی حواسم بهش بود ... به زحمت صداش در میاومد ... تمام بدنش میلرزید ... اونقدر ترسیده بود که فقط امیدوار بودم ماشین رو به گند نکشه ... .
با پوزخند گفتم ... میخوام در حقت لطفی رو بکنم که پدرت از پسش برنمیاد ... چون، ذاتا آدم مزخرفیه ... چشمهاش از وحشت میپرید ... .
.
چند بار دلم براش سوخت ... اما بعد به خودم گفتم ولش کن... بهتره از این خواب خرگوشی بیدار شه و دنیای واقعی رو ببینه ...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/fatemiioon128
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#زن زندگی آزادی که مد نظر ایناست...
https://eitaa.com/fatemiioon128
14.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑 #روحانی رئیس دولت قبل در سفر به یزد چه خبری را شنید که از روی عصبانیت هر آن چه خواست بر زبان آورد؟
دلیل عصبانیت روحانی و خبری که به او دادند را در این کلیپ ببینید.🤔
http://eitaa.com/fatemiioon_news
توی "عقارب" #سوریه بودم. یکی از بومی های منطقه به عنوان راهنما همراهم بود. داعش در "ابوحنایا" مستقر بود. شش کیلومتری #داعش که رسیدیم، "ابوجاسم" چشم هایش پر از اشک شد و زار زار زد زیر گریه!!
بهم نگاه کرد و گفت: "ابوامین" میدونی اینجا کجاست؟!؟
به خونه مخروبهای اشاره کرد.
گفت: اینجا خونه من بوده. داعش در مسیر حرکتش به روستای ما رسید. همسر من همیشه توی حیاط و کنار حوض که خنک بود میخوابید.
وارد که شدم پاهاش رو دیدم که کنار حوض خوابیده. جلو رفتم دیدم داعشیها بهش تجاوز کردن و آخر کار هم سرش رو بریدن.
هراسان دنبال پسر سه سالهام "جاسم" گشتم. هر کجا رو میتونستم گشتم. حیاط، پشت بوم، دشتهای اطراف و حتی داخل کمدهای خونه رو...
خدا رو شکر کردم گفتم شاید فرار کرده! خسته و نالان گوشهای از خونه نشستم.
از حمام صدای چک چک آب میاومد. پاهام جلو نمیرفت. به سمت حمام رفتم. دیدم پسر سه سالهام رو با پا به سقف حمام بستن و رگ دستش رو زدن. این بچه به قدری بال بال زده که همه در و دیوار حموم خونی شده بود و انقد خون ازش رفته تا جون داده!!!
پ.ن:
۱. داعش به شاهچراغ هم آمد. ندیدید؟ نشنیدید؟
۲. اینها را نوشتم تا به سبزی پلو با ماهیها بگم، اگر سپاهی نبود، خودت که هیچ، داعشیها زن و فرزندت را هم غارت میکردند.
۳. اینها رو نوشتم تا به کسی که گفته بود (اگه ما نخوایم شما از ما دفاع کنید چه کسی رو باید ببینیم؟!) بگم باید داعش رو ببیند.
۴. یاد شهید محمد جاودانی هم بخیر! داعشیها با موشک کورنت زدنش. کلا یک مچ پا ازش موند.
۵. بجنگ تا بجنگیم شعار #منافقین است و بچرخ تا بچرخیم شعار معاندین!! پس بیا یاد بگیریم همه از یک جان و تن باشیم و برای #وطن باشیم.
http://eitaa.com/fatemiioon_news