eitaa logo
هیأت خواهران فاطمیون تهران
2.1هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
6.8هزار ویدیو
92 فایل
هیئت خواهران فاطمیون ارتباط @fatemiioon ✅دفترشعر#گهر @daftaresher110 ✅کلیپهای کوتاه @cilip_f ✅آرشیو صوت @arshivesout ✅خانواده و تربیت @kanevadevtarbiat اخبار @fatemiioonakhbar صفحه آپارات https://www.aparat.com/fatemiioon135 فروشگاه @f_fatemiioon
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام برای تولد حضرت زینب که تهران برگزار می‌شه قرار هیأت پذیرایی و شام داشته باشه اگر کسی می‌خواد به هر میزانی بانی بشه به کاربری زیر پیام بده... http://eitaa.com/fatemiioon http://eitaa.com/fatemiioon135
👇👇👇 (سلام میشه تو گروهتون برا یک فرد دچارضایعه نخاعی شده نمیتونه راه بره پسرشم تو ایسیو هست سفره صلوات بردارین) دوستان لطفاً تعداد صلوات‌ها برای ایشون رو به کاربری زیر اعلام کنید👇 تا الان ۸,۰۰۰ صلوات http://eitaa.com/fatemiioon التماس دعا یاعلی!... http://eitaa.com/fatemiioon135
✴️ پنجشنبه 👈۳ آذر /قوس ۱۴۰۱ 👈 ۲۹ ربیع الثانی ۱۴۴۴👈۲۴ نوامبر ۲۰۲۲ 🕋 مناسبت‌های دینی و اسلامی👇 🔥مرگ خالد بن ولید. 🎇 امور دینی و اسلامی👇 ❇️ روز خوش یُمن و خوبی برای امور زیر است: ✅دیدار بزرگان و دوستان ✅و افتتاح موسسه های خیریه خوب است. 🤒 مریض امروز زود خوب می‌شود. 👶 زایمان خوب و نوزاد شایسته و شجاع خواهد شد. 🚘 مسافرت: سفر همراه صدقه باشد. 🔭احکام نجوم👇 🌗 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️امور ازدواجی ✳️به خانه نو نقل مکان کردن ✳️به شهر جدید مهاجرت کردن ✳️شروع به شغل و کار ✳️نقل و انتقال و جابجایی ✳️امور تجاری و بازرگانی ✳️داد و ستد و تجارت ✳️و شراکت و امور شراکتی نیک است. 📛ولی فروش جواهرات و طلا و حیوان 📛و قرض و وام خوب نیست. ❤️مبارشرت امشب: امشب (شبِ جمعه ) ،ممکن است فرزند سقط گردد. 💇‍♂ اصلاح سر و صورت👇 طبق روایات، (سر و صورت) در این روز ماه قمری، باعث گوشه گیری و انزوا می‌شود. 💉حجامت فصد خون دادن👇 یا و فصد باعث نجات از بیماری می‌شود. 😴🙄 تعبیر خواب: خوابی که (شب پنجشنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه‌ی ۳۰ سوره مبارکه "روم" است. فاقم وجهک للدین حنیفا... و از مفهوم این آیه چنین استفاده می‌شود که خواب بیننده را امری پیش آید و عده ای می‌خواهند او را از آن کار منع کنند و او سخن آنان را گوش نکند و همین درست است.و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 😢 ناخن گرفتن: 🔵 پنجشنبه برای ، روز خیلی خوبیست و موجب رفع درد چشم، صحت جسم و شفای درد است. 👕👚 دوخت و دوز: پنجشنبه برای بریدن و دوختن روز خوبیست و باعث می‌شود، شخص، عالم و اهل دانش و علم گردد . ✴️️ وقت استخاره: در روز پنجشنبه از طلوع فجر تا طلوع آفتاب و بعد از ساعت ۱۲ ظهر تا عشاء آخر (وقت خوابیدن) ❇️️ ذکر روز پنجشنبه نیز: لا اله الا الله الملک الحق المبین ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۳۰۸ مرتبه موجب رزق فراوان می‌گردد. 💠 ️روز پنجشنبه طبق روایات متعلق است به سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 🌸 زندگیتون مهدوی 🌸 📚 منابع مطالب ما: 📔تقویم همسران http://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇 نویسنده: قسمت شصت و دوم: مادر برای اولین بار، بعد از 17سال، یاد مادرم افتادم ... اون شب، تمام مدت چهره‌اش جلوی چشمم بود ... . . پیداش کردم ... 60 سالش شده بود اما چهره‌اش خیلی پیر نشونش می‌داد ... کنار خیابون گدایی می‌کرد ... . . با دیدنش، تمام خاطراتم تکرار شد... مادری که هرگز دست نوازش به سرم نکشیده بود ... یک بار تولدم رو بهم تبریک نگفته بود ... یک غذای گرم برای من درست نکرده بود ... حالا دیگه حتی من رو به یاد هم نداشت ... اونقدر مشروب خورده بود که مغزش از بین رفته بود ... . . تا فهمید دارم نگاهش می‌کنم از جا بلند شد و با سرعت اومد طرفم ... لباسم رو گرفت و گفت ... پسر جوون، یه کمکی بهم بکن ... نگام نکن الان زشتم یه زمانی برای خودم قشنگ بودم ... اینها رو می‌گفت و برام ادا در میاورد تا نظرم رو جلب کنه و بهش کمک کنم ... . . به زحمت می‌تونستم نگاهش کنم ... بغض و درد راه گلوم رو گرفته بود ... به خودم گفتم: تو یه احمقی استنلی، با خودت چی فکر کردی که اومدی دنبالش ... . اومدم برم دوباره لباسم رو چسبید ... لباسم رو از توی مشتش بیرون کشیدم و یه 10 دلاری بهش دادم ... از خوشحالی بالا و پایین می‌پرید و تشکر می‌کرد ... . . گریه‌ام گرفته بود ... هنوز چند قدمی ازش دور نشده بودم که یاد آیه قرآن افتادم ... و به پدر و مادر خود نیکی کنید ... همون جا نشستم کنار خیابون ... سرم رو گرفته بودم توی دست‌هام و با صدای بلند گریه می‌کردم ... . . اومد طرفم ... روی سرم دست می‌کشید و می‌گفت: پسر قشنگ چرا گریه می‌کنی؟ گریه نکن. گریه نکن ... . سرم رو آوردم بالا ... زل زدم توی چشم‌هاش ... چقدر گذشت؛ نمی‌دونم ... بلند شدم دستش رو گرفتم و گفتم: می‌خوای ببرمت یه جای خوب؟ ادامه دارد... http://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇 نویسنده: قسمت شصت و سوم: پسر قشنگ دستش رو گرفتم و بردم سوار ماشینش کردم ... تمام روز رو دنبال یه خانه سالمندان گشتم ... یه جای مناسب و خوب که از پس قیمت و هزینه‌هاش بربیام ... . . بالاخره پذیرشش رو گرفتم و بستریش کردم ... با خوشحالی، 10 دلاریش رو دستش گرفته بود و به همه نشون می‌داد ... اینو پسر قشنگ بهم داده ... پسر قشنگ بهم داده ... . . دیگه نمی‌تونستم خودم رو کنترل کنم و اونجا بایستم ... زدم بیرون ... سوار ماشین که شدم از شدت ناراحتی دندون‌هام روی هم صدا می‌داد ... . - تمام عمرت یه بار هم بهم نگفتی پسرم ... یه بار با محبت صدام نکردی ... حالا که ... بهم می‌گی پسر قشنگ ... . . نماز مغرب رسیدم مسجد ... اومدم سوئیچ رو پس بدم که حسنا من رو دید ... با خوشحالی دوید سمتم ... خیلی کلافه بودم ... یهو حواسم جمع شد ... خدایا! پولی رو که به خانه سالمندان دادم پولی بود که می‌خواستم باهاش حسنا رو ماه عسل ببرم ... نفسم بند اومد ... . . حسنا با خوشحالی از روزش برام تعریف می‌کرد ... دانشگاه و اتفاقاتی که براش افتاده بود ... منم ناخودآگاه، روز اون رو با روز خودم مقایسه می‌کردم ... و مونده بودم چی بهش بگم ... چطور بگم چه بلایی سر پول‌هام اومده؟ ... . . چاره ای نبود ... توکل کردم و گفتم ... . ادامه دارد... http://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
داستان واقعی👇👇👇 #رمان #فرار_از_جهنم نویسنده: #شهیدسیدطاهاایمانی #داستان_واقعی #فرار_از_جهنم قسمت
داستان واقعی👇👇👇 نویسنده: قسمت شصت و چهارم: خدای رحمان من - حسنا! منم امروز یه کاری کردم. می.دونم حق نداشتم یه طرفه تصمیم بگیرم ... قدرت توضیح دادنش رو هم ندارم ... اما، تمام پولی رو که برای ماه عسل گذاشته بودم ... دیگه ندارمش ... . . به زحمت آب دهنم رو قورت دادم ... . خنده‌اش گرفت ... شوخی می‌کنی؟ ... یه کم که بهم نگاه کرد، خنده‌اش کور شد ... شوخی نمی‌کنی ... . - چرا استنلی؟ ... چی شد که همه‌اش رو خرج کردی؟ . . ملتمسانه بهش نگاه می کردم ... سرم رو پایین انداختم و گفتم: حسنا، یه قولی بهم بده ... هیچ وقت سوالی نکن که مجبور بشم بهت دروغ بگم ... . . مکث عمیقی کرد ... شنیدنش سخت تره یا گفتنش؟ . - برای من گفتنش ... خیلی سخته ... اما نمی‌دونم شنیدنش چقدر سخته ... . . بدجور بغض گلوش رو گرفته بود ... پس تو هم بهم یه قولی بده ... هرگز کاری نکن که مجبور بشی به خاطرش دروغ بگی ... کاری که شنیدنش از گفتنش سخت‌تر باشه ... . به زحمت بغضش رو قورت داد ... با چشم‌هایی که برای گریه کردن منتظر یه پخ بود، خندید و گفت: فعلا به هیچ کسی نمی‌گیم ماه عسل جایی نمی‌ریم ... تا بعد خدا بزرگه... . . اون شب تا صبح توی مسجد موندم ... توی تاریکی نشسته بودم ... . . - خدایا! من به حرفت گوش کردم ... خیلی سخت و دردناک بود ... اما از کاری که کردم پشیمون نیستم ... کمترین کاری بود که در ازای رحمت و لطفت نسبت به خودم، می تونستم انجام بدم ... اما نمی‌دونم چرا دلم شکسته ... خدایا! من رو ببخش که اطاعت دستورت بر من سخت شده بود ... به قلب من قدرت بده و از رحمت بی کرانت به حسنا بده و یاریش کن ... به ما کمک کن تا من رو ببخشه ... و به قلبش آرامش بده ... ادامه دارد... http://eitaa.com/fatemiioon135
هیأت خواهران فاطمیون تهران
📣 امروز ۳۵،۰۰۰ صلوات جمع کل تا الان ۶۴۲،۰۰۰ صلوات جهت ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اگر
📣 امروز ۶۱,۰۰۰ صلوات جمع کل تا الان ۷۰۳،۰۰۰ صلوات جهت ظهور امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف اگر بتونید سریعتر صلوات رو به یک میلیون برسونیم. به دوستان و آشنایان خودتون هم ارسال کنید http://eitaa.com/fatemiioon https://eitaa.com/fatemiioon135