هدایت شده از کانون زبان ارم /مرتضی حیدری
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
#قسمت_بیست_و_چهارم
خدای با عظمت....
✅🔹➖🔴
استاد پناهیان:
🌈 شما خودتون انصافا چقدر نشستید تو جلساتی که حاج آقا روی منبر از عشق و محبت و کرم خداوند متعال گفته و اشک ریختید😭 و حال کردید، بعد وقتی رفتید بیرون باز اوضاع همونی شده که بوده ❓❓❓
😏
🔺بین خودمونیم دیگه❗️
بله آقا⁉️
❗♦❗
آدم باید راستشو بگه دیگه❗️
🔴 جهان مسیحیت مشکلشون می دونید چیه❓
مشکلشون اینه که خداشون عظمت نداره...
فقط مهربونه...
" فقط خداشون تنها کاری که می تونه انجام بده اینه که ببخشه...."
ببین عزیزم
خدایی رو که ازش حساب نبرن، عاشقشم نمیتونن بشن.🙄
✅✅✅
شما می دونید چرا اینقدر عاشق علی بن ابی طالب هستید ❓❓
چون از ذوالفقار⚡️ و از غضب علی ع و از هیبت علی ع هم خبر دارید .
شما چرا از بین شهدای کربلا از همه بیشتر به اباالفضل العباس قمر بنی هاشم علاقه مند هستید⁉️
👆🌺❓✅
چون قدرت او، هیبت او، علم او و علمداری او از همه بیشتر بود .
ما برای عباس یه حساب دیگه ای قائلیم . بعد برای اون هم می میریم .
حالا من از شما می پرسم اگر به شما بگن اباالفضل یه آقایی بود خیلی خوب؛
خیلی داداش با وفایی بود برای امام حسین اما حیف که خیلی ضعیف بود ❗️
اگه کسی بهش تنه میزد، می خورد زمین❗️❗️
همون اول جنگ هم شهید شد❗️
❓❗
تو رو قرآن قسم به من بگید اینقدر عباس بن علی ع عزیز می شد❓❗️
#ادامه_دارد...
➖🔝🍂اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🍂🔝➖
➬ @mataleb_mazhabi313 ♡
#ثواب_نشر_مطالب_هدیه_به_امام_زمان_عج
💔
#دو_نیمه_سیب37...🍎
تاریخ دارد تکرار می شود
تماشاچی و بی طرف وجود ندارد
تو اگر شبیه شهدا نشوی
چه کسی علَم جهاد را بردارد؟؟
💖 شھدا در ادامه دادن راه #سیدالشھدا بسیار به هم #شبیه هستند...
سمت چپ:
#شھید_سیدرضا_طاهر(مدافع حرم)
سمت راست:
#شھید_مرتضی_جاویدی(دفاع مقدس)
💕 @aah3noghte💕
#اختصاصے_ڪانال_آھ...
#ادامه_دارد...
هدایت شده از شهید شو 🌷
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_بیستم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
با خودم فکر کردم چه احمق است این معاویه!
با چه کسی #هماوردی می کند!
آیا از این که علی گذشته های سیاه خاندانش را به رخش می کشد شرمسار نمی شود؟
آیا از این که علی او را تهدید به مرگ می کند نمی هراسد؟
چگونه می تواند با علی مقابله کند در حالی که در گذشته و حال، در میان عرب مردی چون على جنگ آور نبوده است؟!
علی در پاسخ به تهدیدهای معاویه می نویسد:
«چنان که یادآور شدی ما و شما دوست بودیم و خویشاوند؛ اما دیروز میان ما و شما بدان جهت جدایی افتاد که ما به اسلام ایمان آوردیم و شما کافر شدید و امروز ما در اسلام استوار ماندیم و شما پشت کردید...
نوشته ای که... ”با گروهی از مهاجران و انصار به نبرد من می آیی“؛ اگر در ملاقات با من شتاب داری دست نگه دار، زیرا اگر من به دیدار تو بیایم سزاوارتر است همان شمشیری نزد من است که در جنگ بدر بر پیکر جد و دایی و برادرت زدم.
به خدا سوگند می دانم تو مردی بی خرد و کوردل هستی. بهتر است درباره ی تو گفته شود، از نردبانی بالا رفته ای که تو را به پرتگاه خطرناکی کشانده و نه تنها سودی برای تو نداشته که زیانبار بوده، زیرا تو غیر از گمشده ی خود را می جویی و غیر از گله ی خود را می چرانی و #منصبی را می خواهی که سزاوار آن و در شأن آن نیستی. چقدر بین گفتار و کردارت #فاصله است!
چقدر به عموها و دایی هایت #شباهت داری!
شقاوت و #آرزوهای باطل، آنها را به انکار نبوت محمد و ادامه ی بت پرستی وا داشت، تو درباره ی کشندگان عثمان فراوان حرف زدی.
ابتدا چون دیگر مسلمانان با من بیعت کن، سپس درباره ی آنان از من داوری طلب. اما آنچه تو از من می خواهی، چنان است که به هنگام گرفتن کودک از شیر او را #بفریبند...
ای معاویه!
وقت آن رسیده که از حقایق آشکار پندگیری. تو با روش های باطل، همان راه پدرانت را می پیمایی، خود را در دروغ و فریب افکنده ای و به آن چه برتر از شان توست نسبت می دهی و به چیزی دست درازی می کنی که از تو بازداشته اند و هرگز به تو #نخواهد رسید...
***
عصر بود. معاویه را زمانی دیدم که کمی مست بود. روی تخت نشسته بود و داشت با زلف کنیزکی بازی می کرد. تا مرا دید، قهقه ای زد. کنیزک کم سن و سال وحشت زده را نشانم داد و گفت:
"بیا روباه پیر! آهویی برایت دارم."
بعد دوباره خندید. گفتم:
"وقتی خود #طعمه ی شیری، به فکر آهوان نباش."
معاویه کمی به خود آمد. کنیزک را بیرون فرستاد. مقابلش نشستم. گفت:
"از کدام شیر حرف میزنی..."
گفتم:
"از شیری حرف میزنم که در جنگ بدر، بسیاری از بستگانت را درید و حالا منتظر است تا تو تصمیم بگیری؛ یا با او بیعت کنی یا بزودی دریده شوی."
بعد نامه ها را از جیب قبایم بیرون آوردم، آنها را مقابل معاویه بر زمین انداختم و ادامه دادم:
"همه ی این نامه ها را خواندم. در عجبم چرا از بیم حمله ی علی بی خواب نیستی و قادری شراب بنوشی و با کنیزکان خوش باشی!؟"
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
🏴 @aah3noghte🏴
@chaharrah_majazi
💔
✨ #قدیس ✨
#قسمت_بیستم
نویســـنده: #ابراهیم_حسن_بیگے
با خودم فکر کردم چه احمق است این معاویه!
با چه کسی #هماوردی می کند!
آیا از این که علی گذشته های سیاه خاندانش را به رخش می کشد شرمسار نمی شود؟
آیا از این که علی او را تهدید به مرگ می کند نمی هراسد؟
چگونه می تواند با علی مقابله کند در حالی که در گذشته و حال، در میان عرب مردی چون على جنگ آور نبوده است؟!
علی در پاسخ به تهدیدهای معاویه می نویسد:
«چنان که یادآور شدی ما و شما دوست بودیم و خویشاوند؛ اما دیروز میان ما و شما بدان جهت جدایی افتاد که ما به اسلام ایمان آوردیم و شما کافر شدید و امروز ما در اسلام استوار ماندیم و شما پشت کردید...
نوشته ای که... ”با گروهی از مهاجران و انصار به نبرد من می آیی“؛ اگر در ملاقات با من شتاب داری دست نگه دار، زیرا اگر من به دیدار تو بیایم سزاوارتر است همان شمشیری نزد من است که در جنگ بدر بر پیکر جد و دایی و برادرت زدم.
به خدا سوگند می دانم تو مردی بی خرد و کوردل هستی. بهتر است درباره ی تو گفته شود، از نردبانی بالا رفته ای که تو را به پرتگاه خطرناکی کشانده و نه تنها سودی برای تو نداشته که زیانبار بوده، زیرا تو غیر از گمشده ی خود را می جویی و غیر از گله ی خود را می چرانی و #منصبی را می خواهی که سزاوار آن و در شأن آن نیستی. چقدر بین گفتار و کردارت #فاصله است!
چقدر به عموها و دایی هایت #شباهت داری!
شقاوت و #آرزوهای باطل، آنها را به انکار نبوت محمد و ادامه ی بت پرستی وا داشت، تو درباره ی کشندگان عثمان فراوان حرف زدی.
ابتدا چون دیگر مسلمانان با من بیعت کن، سپس درباره ی آنان از من داوری طلب. اما آنچه تو از من می خواهی، چنان است که به هنگام گرفتن کودک از شیر او را #بفریبند...
ای معاویه!
وقت آن رسیده که از حقایق آشکار پندگیری. تو با روش های باطل، همان راه پدرانت را می پیمایی، خود را در دروغ و فریب افکنده ای و به آن چه برتر از شان توست نسبت می دهی و به چیزی دست درازی می کنی که از تو بازداشته اند و هرگز به تو #نخواهد رسید...
***
عصر بود. معاویه را زمانی دیدم که کمی مست بود. روی تخت نشسته بود و داشت با زلف کنیزکی بازی می کرد. تا مرا دید، قهقه ای زد. کنیزک کم سن و سال وحشت زده را نشانم داد و گفت:
"بیا روباه پیر! آهویی برایت دارم."
بعد دوباره خندید. گفتم:
"وقتی خود #طعمه ی شیری، به فکر آهوان نباش."
معاویه کمی به خود آمد. کنیزک را بیرون فرستاد. مقابلش نشستم. گفت:
"از کدام شیر حرف میزنی..."
گفتم:
"از شیری حرف میزنم که در جنگ بدر، بسیاری از بستگانت را درید و حالا منتظر است تا تو تصمیم بگیری؛ یا با او بیعت کنی یا بزودی دریده شوی."
بعد نامه ها را از جیب قبایم بیرون آوردم، آنها را مقابل معاویه بر زمین انداختم و ادامه دادم:
"همه ی این نامه ها را خواندم. در عجبم چرا از بیم حمله ی علی بی خواب نیستی و قادری شراب بنوشی و با کنیزکان خوش باشی!؟"
#ادامه_دارد...
#کپی_ممنوعه😉
#آھ_اے_شھادت...
#نسئل_الله_منازل_الشھداء
@fatemiioon135
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 مصاحبه اختصاصی: ما هنوز انتقام نگرفتهایم، مجازات قطعی است، این مجازات، اشدّ مجازات است اشدّمجازات !!
فعلا سیلی زدهایم
یک سیلی، حمله موشکی به پایگاه آمریکایی عین الاسد
وسیلی دیگر خون حاج قاسم چنان در کالبد ایران ما، در شریانهای مقاومت...
➕بخشی از مصاحبه اختصاصی مجموعه صراط نور با سردار حاج رحیم نوعی اقدم با همکاری مؤسسه فانوس
#انتقام_سخت
#ادامه_دارد
@fatemiioon135