💌
#عرفه_نامه
گوشه ی خیمه را کنار میزنم، میبینمشان
در جانب چپ کوه ایستاده اند...
رو به سوی خانه کعبه...
مردی که از همه جلوتر است دست هایش را مقابل صورت میگیرد، به سانِ مسکینی دلداده.
شروع میکند به خواندن...
شروع میکند به نجوای عاشقانه با صاحبِ خانه، شروع میکند به شرحِ دلتنگی و غم و مشتاقی:
"الحمدلله الذی لیسَ لقضائه دافع... و لا لعطائه مانع... و لا کَصُنعِه صُنعُ صانع... و هو الجواد الواسع"
با هر کلمه اش صحرا جان میگیرد، باران است، باران...
گاهی با لبخند... اشتیاقش را میگوید" اللهم انّی ارغب الیک"
گاهی غمش را غریبانه نجوا میکند "اللهم اکشف کُربتی..."
گاهی عاشقانه صاحب خانه را صدا میزند "یا من عفا عن عَظیمِ الذّنوبِ بِحِلمِه... یا مَن اسبغ النعماءَ بِفَضله..."
چنان اشک میریزد گویی پشت چشم هایش چشمه های جهان در حال جوشش اند.
"أنتَ الذی ..." ها و "أنا الذی..." ها یش زمین و آسمان را به لرزه انداخته است.
مرد، جانِ کعبه است... جان آسمان و زمین... معجزه است... آیه است... باران است...
گوشه ی خیمه را رها میکنم و همان جا به فکر فرو میروم
من باید کجا باشم؟
در صحرا و پشتِ سرِ مرد
یا گوشه ای زانو به بغل گرفته در گوشهی خیمهی تاریکِ خودم؟
#عرفه یعنی همین
عرفه یعنی بفهمی امامت کیست؟ کجاست؟ چه میکند؟ چه میخواهد؟ تو چرا پشت سرش نیستی؟ فاصلهات با او چقدر است؟
وای اگر در عرفات... درونِ خیمه ی خودمان بخزیم و خود را با دعاهای خود مشغول کنیم، وقتی اماممان غریبانه و تنها در صحرا اشک میریزد...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/fatemiioon135