🚩امام خمینی (ره): رهبر ما آن طفل دوازده ساله ای است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و ... و خود نیز شربت شهادت نوشید.
🚩رهبرانقلاب: جوانان و نوجوانان عزیز من! همه شما میتوانید در کشورتان #نقش پیدا کنید 👈 یک روز نقش، نقش #حسین_فهمیده بود؛ یک روز نقش های دیگر است.
🔹در زمینه مسائل دینی، مسائل فرهنگی، مسائل سیاسی، مسائل اخلاقی، آیندهنگری، امیدبخشی، نشاط دادن به محیط پیرامون خود و تعبّد و تقیّد و پایبندی به شریعت اسلامی -که سرمایه سربلندی فرد و جامعه است- میتوان مجاهدت کرد.البته در آنها، دادنِ جان مطرح نیست؛ اما #همت و #اراده و #تصمیم لازم دارد.
🔹همه می توانید در مدارس، در دانشگاهها، در محیط های کار و غیره، نقش ایفا کنید.
🔺#جوان_زنده و بانشاط و پُرامید و پاکدامن، میتواند یک تاریخ را بیمه کند. ۷۷/۸/۸
🌹يادم هست کلاس چهارم، توی کتاب فارسیمون یک پسر هلندی بود که انگشتش رو گذاشته بود توی سوراخ سد تا سد خراب نشه!! قهرمانی که با اسم و خاطره ش بزرگ شدیم!! "پطروس" توی کتاب، عکسی از پطروس نبود و هیچ وقت تصویرش را ندیدیم...!! همین باعث شد که هر کدام از ما یک جوری تصورش کنیم و برای سالها توی ذهنمون ماندگار بشه!! پطرس ذهنِ ما خسته بود، تشنه و رنگ پریده، انگشتش کرخت شده بود و...!! سالها بعد فهمیدیم که اسم واقعی پطروس، هانس بوده! تازه هانس هم یک شخصیت تخیلی بوده که یک نویسنده آمریکایی به نام "مری میپ داچ" اون رو نوشته. بعدها، هلندیها از این قهرمان خیالی که خودشون هم نمیشناختنش، یک مجسمه ساختند!... خود هلندیها خبر نداشتند که ما نسل در نسل با خاطره پطروس بزرگ شدیم!! شاید اون وقتها اگر مى فهميديم که پطروسی در کار نبوده، ناراحت مى شديم!!
🔰 اما توی همون روزها، سرزمین من پر از #قهرمان بود!! قهرمانهایی که هم اسمهاشون واقعی بود و هم داستانهاشون!!👈 شهید #حسین_فهمیده: نوجوان سیزده ساله ای که با نارنجک، زیر تانک رفت و تکه تکه شد!
🌹داشتم خونه رو مرتب می کردم... حسین گوشه ی آشپزخونه نشسته و به نقطه ای خیره شده بود.اونقدر غرق افکار خودش بود که هر چه صداش کردم جواب نداد... رفتم جلوش و گفتم: حسین؟! ... حسین؟! ... کجایی مادر؟!... یهو برگشت و بهم نگاه کرد. گفتم: حسین جان! کجایی مادر؟!... خندید و گفت: سر قبرم بودم مامان... از تعجب خنده ام گرفت... بهش گفتم: قبرت؟! ... قبرت کجاست مادر جون؟!...گفت: بهشت زهرا( س) ردیف ۱۱ قطعه ۲۴ شماره ۴۴... چیزی نگفتم و گذشت... وقتی شهید شد و دفنش کردیم به حرفش رسیدم. با کمال تعجب دیدم دقیقأ همون جایی دفن شده که اون روز بهم گفته بود. پشتم لرزید ، فهمیدم اون روز واقعا سر قبرش بوده...
🌹روزی بچه ها چشم شان به عراقی کوتاه قدی افتاد که به سمت خاکریز خود می آمد . صبر کردند تا اسیرش نمایند.کمی که جلو تر آمد ، دیدند حسین ریزه است که لباس عراقی ها را به تن کرده و سلاح شان را به دوش گرفته …« همان مو قع نزد فرمانده رفت و در پا سخ نگاههای پرسشگر وتاحدودی عصبانی او گفت: « خودتان گفتید به خط رفتن برای من زود است. من به آنجا رفتم، یک عراقی را دست خالی کشته ، لباس و پو تین وسلاح او را به همراه آوردم تا ثابت کنم اراده و عشقم از جثه ام بزرگتر است.»
🌹 شهید محمد حسین فهمیده:👈 هدف من از رفتن به جبهه این است که، اولاً به ندای "هل من ناصر ینصرنی" لبیک گفته باشم و امام عزیز و اسلام را یاری کنم و آن وظیفه ای را که امام عزیزمان بارها در پیام ها تکرار کرده، که هرکس که قدرت دارد واجب است که به جبهه برود و من می روم که تا به پیام امام لبیک گفته باشم...
#کتاب_زندگی_به_سبک_شهدا #ناصرکاوه
🌹8 آبانماه؛ سالروز شهادت #حسین_فهمیده و روز نوجوان گرامی باد👌
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈
@fatemiioon135