با لباس سفید
شروع اولین روز زندگی مشترکم با رای اولی شدنم همزمان شد. کارها تمام شدنی نبود. از صبح رفته بودم آرایشگاه بعد چند ساعت رفتم آتلیه و برای فیلمبرداری و عکاسی آماده شدم که خود آن هم دو سه ساعتی طول کشید. ذهنم درگیر تو بود. نگران بودم که دیر شود نتوانم تو را به صندوقت برسانم. واجبی بودی که قضا نداشت.
چندباری زنگ زد. مادرم بود: «کجایی؟ عاقد اومده و منتظره». با عجله خودمان را رساندیم به تالار. نمیدانم چقدر طول کشید اما بله را که گفتم و همه فامیل کِل کشیدند. کِل کشیدند که هوا تاریک شد. دومین نمازم را هم با سر و وضع بزک کرده خواندم. نماز ظهر و عصر را در آرایشگاه خوانده بودم. تا وضو داشتم میخواستم نماز مغرب و عشا را هم سریع بخوانم.
نگذاشتند قبل شام بروم. بعد از شام هم نوبت دور دور شد. هی غر میزدم که #رای_من مانده. همسرم قول داد که یک جای خلوت پیدا کند که برویم برای رای. نشد، حوزههای خلوت بسته بودند. مجبور شدیم برویم فرمانداری. عجب صف طولانیای بود. ترس برم داشت که با این وضع لباس و شنل، چه جوری بروم در صف بایستم.
مردم همین که ماشین گل زده ما و لباس سفید من را دیدند با صلوات استقبال کردند. راه بازکردند و رفتیم داخل. آنقدر دست زدند و راه باز کردند که رفتیم اول صف. همه اعضا و نمایندگان نامزدها هم برایمان صلوات میفرستادند. دو سه نفراز مهمانها هم دنبال ما بودند کل کشیدند. در میان دست زدنهای جمعیت من روی تو با نام خدا اسم کاندیدای مورد نظرم را نوشتم و در صندوق انداختم. کاندیدایی که رییس جمهور و بعد از مدت کوتاهی #شهید_جمهور شد. او هم با لباس سفید در میان صلواتهای مردم تشییع شد.
#رای_عزیز_من
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
اگر به نظرتون اومد کانال اخبار روز فاطمیون مفیده، ما رو به دیگران هم معرفی کنید.
👇👇👇
https://eitaa.com/fatemiioonakhbar