🗡 #تروريستى كه شرمنده بازگشت!
✍ اصبغ بن نباته گويد: صبح زود همراه #على (ع) نماز خواندم، سپس ناگهان ديدم مردى مى آيد كه معلوم بود، مسافر است، به حضور على (ع) رسيد، على (ع) به او فرمود:
❓از كجا مى آئى؟
✋🏻 عرض كرد: از شام!
🌹على (ع) فرمود: براى كارى به اينجا آمده اى، آن را خودت مى گوئى يا من بگويم؟
✋🏻 او عرض كرد: اى اميرمؤمنان خودت بفرما.
🌹مولا على (ع) فرمود:
🏰 «معاويه در شام اعلام كرد، هر كس برود و على (ع) را بكشد، ده هزار دينار به او جايزه مى دهم، شخصى حاضر شد، ولى وقتى به خانه اش رفت، پشيمان شد و با خود گفت: من پسر عموى رسول خدا و پدر فرزندان رسول خدا (ص ) را نخواهم كشت.
🏰 روز ديگر معاويه ده هزار دينار ديگر افزود و اعلام كرد: هر كس على (ع) را بكشد ۲۰ هزار دينار جايزه دارد، مرد ديگرى، قبول اين مأموريت را نمود، او نيز فكر عاقبت كار را كرد و پشيمان شد.
🏰 روز بعد معاويه سى هزار دينار جايزه قرار داد، تو بخاطر اين جايزه هنگفت برجستى و قبول كردى و اينك خود را به قصد كشتن من به اينجا رسانده اى و تو از فاميل حمير هستى!!»
👳🏽♂ شخص تروريست، اقرار به راستگوئى على (ع) نمود.
🌹على (ع) به او فرمود: اكنون چه تصميم دارى؟
✋🏻 او گفت: از تصميم كشتن تو منصرف شدم، اكنون مى خواهم به شام برگردم.
🌹حضرت على (ع) به غلامش قنبر فرمود: وسائل سفر او را تكميل كن و آب و غذا به او بده و او را روانه شام كن.
🐪 قنبر فرمان على (ع) را اجرا نمود... تروريست با كمال شرمندگى از آنهمه بزرگوارى على (ع) به سوى شام بازگشت.
📗 داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى
🆔 @fatemiyoon18