10.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#یادواره_ ۱۸ شهید روضه فاطمیه قم
@fatemiyyeh_ir
عجب خواب شیرینی...
کاش بیدار نمی شدم و لذت دیدار به پایان نمیرسید...
حتما این خواب یک نشانه است...
نشانه ای برای مقبولیت و نظر ویژه ی مادر بر این مراسم...
باید برخیزم و رسالتم را انجام دهم
چادر بر سر کردم و یک به یک سراغ همسایه ها رفتم و اصرار بر حضور میکردم،
علت را که جویا میشدند خواب را تعریف میکردم:
پیش از نماز حضرت زهرا(س) با سه تن از زنان بهشتی با جمال و جبروت و هیبت بسیار زیادی وارد کوچه ما شده اند.
ایشان به همراه سه تن از زنان بهشتی مستقیم وارد منزل سید علی مومنی شدند.
زنان زیادی مهمان منزل سیدعلی بودند.
عده ای پشت سر حضرت وارد منزل شدند،وقتی حضرت به این مکان رسیده ،سجاده خود را پهن کرده و مشغول نماز شده اند و تعدادی زنان به او اقتدا کردند.
پس از اتمام نماز زنان عزادار دست او را بوسیدند و حضرت با احترام فرمودند:
«این مجلس مورد رضایت ماست.»
سپس حضرت زهرا با عظمت و شوکت خانه را ترک کردند و رفتند.
به راستی لعیا سادات رسالت خود را انجام داد
و سر انجام عصر آن روز با نوای یا وجیه عند الله لشکری از فرشتگان دنباله رو سیده نساء العالمین روحشان به پرواز در آمد و به شبیه ترین نوع شهادت با صورت های نیلی و پهلو های شکسته به مادر سادات ملحق شدند.
#شهیده_لعیا سادات طباطبایی
@fatemiyyeh_ir
وقتی زندگی نامه شهدای مقتل را می خوانی،از حضورشان مبهوت می شوی...
هرکدام اعتقادات منحصر به فردی داشتند و هر کدام نظر خاص به صدیقه ی طاهره(س) و به راستی که هر کدام دعوت شده ی ویژه بودند،،،
مثلا همین مرضیه سادات
اصلا قصد شرکت در مجلس را نداشت
چون حالش مساعد نبود
اما بی تابی عجیبی داشت
با تنی تب دار و بیمار به روضه آمد...
وقتی به مجلس رسید از بی تابی خود گفت
و برای حضورش و آرامشی که بدست آورده بود شکر خداوند را بر زبان داشت...
مشغول خواندن دعای توسل که شدند به نام مبارک حضرت زهرا(س) که رسیدند فضا دگرگون شد،شاید علت خواب لعیاسادات بود...
اما نه!
علت تعبیر شدن خواب لعیا سادات بود و حضور خود حضرت در آن مکان...
صدایی آمد...
همه جا تیره و تار شد...
بوی عطر یاس در فضا پیچید...
هجده یاس پر پر شدند...
#شهیده_ مرضیه سادات قائم مقامی
@fatemiyyeh_ir
حضرت زهرا را الگو و سرمشق زندگی خود گذاشته بود...
به معنای واقعی کلمه....
هم خیلی به حجاب اهمیت ویژه ای میداد به طوری که اصلا اجازه نمیداد عکسی ازش ثبت بشه...
هم بسیار اهل خدمت به مردم بود...
دل دریایی و بزرگی داشت و بسیار بخشنده بود....
به شدت عشق به شهادت داشت...
همسرش رزمنده بود...
اما همیشه میگفت دوست دارم شهید شوم...نه همسر شهید...
مانند بی بی جان دو عالم...
اول شهادت خودش را میخواست....
نقل از همسرشون هست که میگن:
«خیلی حساس بود در مسئله همسر شهید شدن و من هم گاهی سربه سرش مي گذاشتم.
اول از آن جا شروع شد که يک روز با
هم نشسته بوديم و صحبت مي کرديم، من از ايشان پرسيدم:نظر شما در مورد اين هواپيماهايي که مي آيند
چيست؟ممکن است در اين بمباران ها مسأله اي پيش بيايد.گفت: من اصلا ناراحت نيستم.
گفتم: شما که بله! بادمجون بم آفت نداره. هيچ اتفاقي براي شما نمي افتد. ان شاءالله ما مي رويم جبهه شهيد
مي شويم و شما مي شويد همسر شهيد. و خدا افتخار همسر شهيد شدن را نصيبتان مي کند.
قيافه اش گرفته و درهم شده بود. سکوت کرد و بعد گفت: نه من اصلا راضي نيستم شما برويد شهيد شويد.
دوست دارم خودم به شهادت برسم و همان جا براي شهادتش دعا کرد.»
چيزي که به نظر حساسیت ساده بود، اما آمال و آرزوی قلبی ایشان بود و انقدر به صاحب اسمش توسل کرد تا خود حضرت دست ایشان را گرفت و در خیل صف شهدا جا پیدا کرد و به مادر شهیدش پیوست...
#شهیده_صدیقه صمصامی
@fatemiyyeh_ir