و ما چه میدانیم در دل کودک هفت ماه و نیمه که هنوز یک بهار هم از عمرش نگذشته چه میگذرد، آن گاه که صدای بلند سوت هواپیما را شنید!
آن گاه که هجمه ای از آوار بر سر و پیکر کوچک او ریخت...
و چه میدانیم چه بر مادر او گذشت!!!
آن گاه که جسم بی جان فرزندش را روی دستان امداد گر دید...
آن گاه که کودکش را طلب کرد برای این که شیرش بدهد...
گمانم این روز ها وقتی تصاویر غزه را ببیند،این صحنه ها به چشمش آشناست...
کودکی از زیر آوار جسم بی جانش در آمده...
مقابل دیدگان مادر و پدر...
به راستی چه بر روی لب های آن هاست؟!
گله؟
شکایت؟
سوال که چرا...؟!
نه!!!
آنها جان و مال و فرزندان را میدهند تا رضایت خداوند نصیبشان شود
چه خوب تجارتی میکنند با خدایشان.
#شهیده_ فاطمه سادات حسینی هرندی
@fatemiyyeh_ir
وقتی زندگی نامه شهدای مقتل را می خوانی،از حضورشان مبهوت می شوی...
هرکدام اعتقادات منحصر به فردی داشتند و هر کدام نظر خاص به صدیقه ی طاهره(س) و به راستی که هر کدام دعوت شده ی ویژه بودند،،،
مثلا همین مرضیه سادات
اصلا قصد شرکت در مجلس را نداشت
چون حالش مساعد نبود
اما بی تابی عجیبی داشت
با تنی تب دار و بیمار به روضه آمد...
وقتی به مجلس رسید از بی تابی خود گفت
و برای حضورش و آرامشی که بدست آورده بود شکر خداوند را بر زبان داشت...
مشغول خواندن دعای توسل که شدند به نام مبارک حضرت زهرا(س) که رسیدند فضا دگرگون شد،شاید علت خواب لعیاسادات بود...
اما نه!
علت تعبیر شدن خواب لعیا سادات بود و حضور خود حضرت در آن مکان...
صدایی آمد...
همه جا تیره و تار شد...
بوی عطر یاس در فضا پیچید...
هجده یاس پر پر شدند...
#شهیده_ مرضیه سادات قائم مقامی
@fatemiyyeh_ir