هدایت شده از خودم
#ریحانه
نورانیتـ✨چادر سیــاهت را
با هفتـ🌈رنگیھ
عروسڪہای صورتیـ💅
معاوضھ نڪن!
بانو...
چادر برای جسمتـ🙆♀حجابـ است
وفرشی عرشی استـ🌺
برای عـروجِ
روح مہربانتـ😌
#چادرمراعاشقم https://eitaa.com/fatemyyon
هدایت شده از خودم
خدایــ💞ـا!
🍃وقتی ازم گرفتی وبهم نبخشیدی ،
🍂فهمیدم که معادله ی زندگی ،
نه غصه خوردن برای نداشته هاست ونه شاد بودن برای داشته هاست...
🍃میگویند:
چشمه ها در جاری شدن
و علفها در سبز شدن
معنی پیدا میکنند،
🍂کوهها با قله ها و دریا ها با موج
زند گی پیدا میکنند
🌷وهمه انسانها با عشق...
پس قلبــ❤️ـم را پذیرا باش
🍃و عشقت را بیش از پیش
در ان جای ده... https://eitaa.com/fatemyyon
هدایت شده از خودم
⛔️« #شوخی_با_نامحرم_ممنوع! »⛔️
💠ابوبصیر می گوید:
در کوفه برای زنی #قرآن می خواندم،
یک بار در موردی با او شوخی کردم.
💠بعد از مدّتی خدمت امام #باقر (ع) رسیدم،
امام مرا مورد مؤاخذه و سرزنش قرار داد و فرمود:
📛«کسی که در خلوت مرتکب گناه شود
خداوند به او نظر لطف نمی کند،
چه سخنی به آن زن گفتی⁉️
💠وی می گوید:از شرم و خجلت سر در
گریبان افکندم و توبه کردم.
💠امام باقر (ع) فرمود:
«شوخی با #زن #نامحرم را تکرار نکن.»
📚بحارالانوار ج46 ص247 ⛔️« #شوخی_با_نامحرم_ممنوع! »⛔️
💠ابوبصیر می گوید:
در کوفه برای زنی #قرآن می خواندم،
یک بار در موردی با او شوخی کردم.
💠بعد از مدّتی خدمت امام #باقر (ع) رسیدم،
امام مرا مورد مؤاخذه و سرزنش قرار داد و فرمود:
📛«کسی که در خلوت مرتکب گناه شود
خداوند به او نظر لطف نمی کند،
چه سخنی به آن زن گفتی⁉️
💠وی می گوید:از شرم و خجلت سر در
گریبان افکندم و توبه کردم.
💠امام باقر (ع) فرمود:
«شوخی با #زن #نامحرم را تکرار نکن.»
📚بحارالانوار ج46 ص247 https://eitaa.com/fatemyyon
هدایت شده از خودم
حجاب یهودی 👈 متمدن
حجاب مسیحی 👈 محترم
حجاب اسلامی 👈 مرتجع ، عقب مانده ، متعصب ، تروریست و...
🔴 این است حیله ی دشمن ،
تفکر که تغییرکند نگاه به پوشش هم تغییر میکند.. https://eitaa.com/fatemyyon
هدایت شده از خودم
#روایتــ
استاد نازنینی داشتیم در دوران دانشجویی. تلاش میکرد حرفهای درشت اجتماعی را به گونهای با شوخی و خنده بیان کند که آدم لذت ببرد.
روز اول کلاس، آمد روی صندلی نشست و بیمقدمه و بدون حالواحوالپرسی رو به یکی از پسرهای کلاس کرد و گفت:
"اگه امروز که از خونه اومدی بیرون، اولین نفر تو خیابون بهت میگفت زیپت بازه، چی کار میکردی؟"
پسره گفت: "زود چکاش میکردم."
استاد گفت:
"اگر نفر دوم هم میگفت زیپت بازه، چطور؟"
پسره گفت: "با شک، دوباره زیپم رو چک میکردم."
استاد پرسید: "اگر تا نفر دهمی که میدیدی، میگفت زیپت بازه، چطور؟"
پسره گفت: "شاید دیگه محل نمیذاشتم."
استاد ادامه داد: "فرض کن از یه جا به بعد، دیگه هرکی از جلوت رد میشد، یه نگاه به زیپت میانداخت و میخندید. اون موقع چیکار میکردی؟"
پسره هاج و واج گفت:
"شاید لباسم رو میانداختم روی شلوارم."
استاد با پرسش بعدی، تیر خلاص رو زد :
"حالا اگر شب، عروسی دعوت باشی، حاضری بری؟"
پسره گفت: "نه! ترجیح میدم جایی نرم تا بفهمم چه مرگمه."
استاد یهو برگشت با حالتی خندهدار گفت:
"دِ لامصبا! انسان اینجوریه که اگر هی بهش بگن داری گند میزنی، حالا هرچی باشه، باورش میشه داره گند میزنه.
امروز صبح سوار تاکسی شدم، راننده از کنار هر زن راننده ای رد میشد، کلی بوق و چراغ میزد. آخر سر هم با صدای بلند داد میزد که: "بتمرگ تو خونهات با این دست فرمونت."
خب این زن بدبخت روزی ده بار این رو از این و اون بشنوه، دستفرمونش خوب هم که باشه، اعتماد به نفسش به فنا میره!
پسفردا میخواین ازدواج کنین، دوست دارین شریک زندگیتون یه دختر بیاعتمادبهنفس باشه یا یکی که اعتمادبهنفسش به شما انرژی بده؟"
بعد برگشت رو به همه کلاس و گفت:
"حواستون باشه! اگر امنیت هر آدمی رو از میون ببرین، نه تنها خدا طعم شیرین زندگی رو بهتون حروم میکنه، جهانی رو که توش قراره زندگی کنین رو هم خراب میکنید."
دو سال بود دانشجو بودیم، هیچوقت نشده بود اینجوری به قضیه نگاه کنیم.
یادم میاد بهترین تعاملات دانشجویی زندگیمون، بعد از کلاس اون استاد شروع شد؛ تعاملاتی با بیشترین تلاش برای ساختن و نگهداری امنیت آدمای دور و برمون.
#یلدا_دمیرچی
🌸فـــاطــمــے امــــ