فاطمیون
•●❥ لاک جیغ ❥●•
لاک جیغ قرمز..
مانتوی جلو باز آلبالویی..
کفشای خوشرنگ ده سانتی..
موهای شینیون شده..
به قول مادر جون هفت قلم آرایش!
تولد شیدا بود؛حسابی شیک و پیک کرده بودم.کفش ها اذیتم میکرد؛پام چند باری پیچ خورد..اما مهم نبود!توی مسیر برگشت از پسرای سیکس پک دار خیابون ونک کلی تعریف و تمجید شنیدم و ذوق کردم!
خستگی از سروکولم بالامیرفت،کلید درو چرخوندم؛وارد که شدم جلوی در ورودی یه جفت پوتین خاکی دیدم!قطره های خون روش خودنمایی می کرد.بی توجه به اون،رفتم سمت پذیرایی تا یکم روی مبل لم بدم،خستگیم در بره.شالم رو برداشتم که پرت کنم روی مبل؛یهو با صدای سرفه یه مرد و یالا گفتنش شالی رو که معلق بود بین زمین و هوا گرفتم و انداختم روی سرم..سربه زیر گفت سلام!من اما زل زدم بهش و گفتم سلام!
مثل بعضی پسرهای کوچه بازار چشم هاش چهار تا نشد و از حدقه بیرون نزد..حتی یه لحظه نگاهمم نکرد!نیشش تا بناگوش باز نشد..!انگار نه انگار یه دختر با اینهمه رنگ و لعاب جلوش وایستاده..فقط عرق شرم و خجالت روی پیشونیش نقش بست..من برعکس اون؛ در ریلکس ترین حالت ممکن بودم!
با چشم غره ی وحید خودمو جمع کردم رفتم آشپزخونه..مادر جون گفت《دوست وحیده؛تازه از ماموریت اومده..》خیره به گلای یاس روی میز ناهارخوری رفتم تو فکر..[ چرا خجالت کشید؟!چرا مثل بعضی از آقایون منو برانداز نکرد! ]
صدای مادر جون منو به خودم آورد《لیلی جان بیا برای خداحافظی》رفتم برای بدرقه..آستین سمت چپش کاملا خونی بود،خونی که خشک شده!پرسیدم《دستتون زخمیه؟》نگاهی به آستینش کرد و جواب داد《نه..!خون زخمای دوستمه،تو بغل خودم شهید شد؛امروز آوردیمش..منم هنوز فرصت نکردم لباسامو عوض کنم..》مادر جون گفت《خیر از جوونیت ببینی پسرم...جونتو گذاشتی کف دستت..》آقا محسن《وظیفه ست مادر..هر قطره ی خون من فدای تار موی ناموسم..》
تا اینو گفت سنگینی نگاه مادر جونو رو خودم حس کردم،کمی موهامو زدم زیر شال..آقا محسن برای حفظ حریم من و امثال من می جنگید،اونوقت من ندای آزادی سر داده بودم!
آزادی پوچ!
یاعلی گفت و رفت!من موندم و چار دیواری اتاق و یه پازل بهم ریخته توی ذهنم!
پوتین و خاک و خون..
ناموس و تار مو...
مانتوی جلو باز و حیا...
کفش جیغ و لاک جیغ..
حجاب و حجاب و حجاب!
یه شهید و یه پلاک!
#فاطمه_قاف • #حجاب_حیا
#غیرت_علوی • #حیای_فاطمی
#پوتین_خاکی • @ghaf_313
https://eitaa.com/fatemyyon
#زنان_ایستادگی
✨بسم رب الشهدا✨
🌻ام کلثوم
•دختری از دختران امیرالمونین•
▫️او نیز مانند پدر خویش از سیاهی لشکر دشمن هراسی نداشت ؛اما #دختر حیدر کرار اول به #حیای_فاطمی اشمینگرد🌱
▫️همانگونه که از شمر خواست تا "در شهر دمشق کاروان را از دری وارد کند که مردمان کمتری باشند و سرهای شهدا را از محملها دور کنند تابا نظاره سرها به حرم رسول خدا (ص) ننگرند"
▪️البته که شمر برای اثبات کامل خباثت خود از هیچ کاری دریغ نمیکرد؛کاملا خلاف سخنان این سیده را انجام داد. *۱
▫️#امکلثوم در کوفه نیز خطبهای خواند که خیانت اهل کوفه را به آنان و پیروزی حزب خدا بر حزب #شیطان را در آن گوشزد کرد. *۲ آری ! او در ایمان به خدایش لحظهای هم تردید نداشت...🌱
✨در حُجب و#حیا وعصمت وصبر و وفا
✨مانند ِ عقیله خــــــواهرش #زينب بود
✨بر حُـــرمتِ نامِ "امّ کلـثوم" قســـــــــم
✨ این آیـنه نام دیگـــــــــرش زیـنـب بود
📚منابع:
*۱ سید بن طاوس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۱۰۱.
حلی، ابن نما، مثیر الاحزان، ص۷۷.
*۲ سید بن طاوس، علی بن موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۹۱.
حلی، ابن نما، مثیر الاحزان، ص۶۸
✨شعر از محمدحسنبیاتلو
#تولیدی_کامل | #اززنانکربلاچهخبرداری
🏴 @fatemyyon