eitaa logo
فتح قلم🖋
184 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
2 فایل
هوالبصیر (ما با ذهنها مواجهیم، با دلها مواجهیم؛ باید دلها قانع بشود. اگر دلها قانع نشد، بدنها به راه نمی‌افتد، جسم‌ها به‌کار نمی‌افتد»(۱۳۹۵/۰۴/۱۲) تنها شمشیر سلاح فتح نیست.قلم، سلاح حزب الله است در فتح فکرها. محتاج عنایت خدا هستم. @F_Rahjo
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹🔹🔹هر روز یک روایت ⚫️مثل سایه ای که صبح روی زمین می افتد و غروب تمام می شود. قال الحسین بن على(علیه السلام) «ان جمیع ما طلعت علیه الشمس فى مشارق الارض و مغاربها، بحرها و برّها و سهلها و جبلها عند ولیّ من اولیاء الله و اهل المعرفة بحق الله كفیى الظلال». از امام حسین(علیه السلام) به ندرت روایت نقل شده و اكثر مواردى كه از آن حضرت نقل شده است، پیرامون داستان عاشوراست. آن حضرت مى فرماید: همه آنچه در مشرق و مغرب زمین وجود دارد و خورشید بر آن مى تابد از دریاها و خشكى ها تا كوهستان ها و بیابان ها، تمام این موارد در نظر شخص خداپرست مانند سایه اى است كه بر زمین مى افتد و پس از ساعتى از بین مى رود. اگر كسى خدا را بشناسد و با خدا رابطه داشته باشد، همه امور ارزنده عالم مانند جواهرات، معادن و ثروتهاى عالم، در نظر چنین شخصى مانند سایه اى است كه بامدادان بر زمین مى افتد و هنگام غروب از بین مى رود./مرحوم حضرت آیت الله مصباح یزدی @fatheGhalam
4.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 | کسی در جلسه خبرگان گریه نکرد! 🔸 رهبر معظم انقلاب قبلا هم چندین بار ویژگی‌های مدنظر برای را در جمع خبرگان تبیین کرده بودند 🔹روایت آیت‌الله رجبی عضو خبرگان رهبری از دیدار اخیر اعضای این مجلس با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای و به برخی سخنان نادرست مطرح شده درباره‌ی این جلسه @rahbari_plus
💬 حسن روح‌الأمین نقاش برجسته از تشریح تابلوی حضرت حمزه علیه‌السلام برای حضرت آیت‌الله خامنه‌ای 🗓 انتشار به مناسبت ایام سالگرد جنگ احد و شهادت حضرت حمزه‌ سیدالشهداء علیه‌السلام 🎤 فیلم روایت حسن روح‌الأمین 📥 دریافت نسخه قابل چاپ تابلوی حمزه 👈پرونده «درس‌هاوعبرت‌های جنگ اُحد» 💻 Farsi.khamenei.ir
🎤 | آقا گفت: سه چهار خط آخر را بردار؛ گفتم برنمیدارم! 👈 بخشی از گزارش «گل‌آقای مردم ایران» که به بررسی گوشه‌هایی از زندگی و کارنامه‌ی مرحوم کیومرث صابریِ فومنی، هنرمند طنزپرداز میپردازد: 🔹 ... او به همان میزان که به اطاعت از امام وفادار بود، به خَلف او نیز وفادار ماند. بعد از ارتحال امام خمینی، به یاری رهبر جدید می‌شتابد و متنی نیز برای بیعت با او می‌نویسد تا در روزنامه اطلاعات منتشر کند. ۲۸ سطر از متن او، در رثای امام و سه سطر پایانی چنین بود: «غروب خورشید وجودت بر طالبان نور، تسلیت و طلوع ستاره رهبری عزیز دلت بر عاشقان عدالت، مبارک‌باد.» 🔹 رهبر انقلاب اسلامی که از نگارش چنین متنی با خبر می‌شوند، قصد مطالعه آن قبل از انتشار را دارند. «من این قدر خط می‌زنم یک مطلب را که جز من کسی نمی‌تواند بخواند، گفتم آقا نمی‌توانی بخوانی. گفت که من از سال ۶۰ دارم نوشته‌هایت را می‌خوانم، چطور نمی‌توانم بخوانم، بده. [...] عینک زدند و شروع کردند به خواندن [...] گفتند که این ۳ - ۴ سطر آخر را بردار. گفتم چرا؟ گفت چون مربوط به من است. 🔹 گفتم: برنمی‌دارم، گفت که اِ ! من می‌گویم بردار. گفتم: آقا شما اگر به عنوان رهبر به من تکلیف شرعی بکنید من مرتکب گناه می‌شوم، حرف‌تان را گوش نخواهم کرد؛ من خواهش می‌کنم به من تکلیف نکنید الان، من باید این را چاپ کنم. [...] من تکلیف دارم به عنوان یک روشنفکر فوکل کراواتی که به نام امام کراواتش را باز کرده، با شما بیعت بکنم. بیعت من با امام بیعت خالص بود و باید هم اعلام کنم و الا برای ما ریش تراشیده‌ها، ضد انقلاب خیلی برنامه دارد.». 🔍 متن کامل گزارش را بخوانید👇 khl.ink/f/60079
دیدار دست‌اندرکاران کنگره شهدای امدادگر با رهبر انقلاب 📣 جمعی از خانواده‌های شهدای امدادگر، امدادگران جبهه مقاومت و دست‌اندرکاران نخستین کنگره بین‌المللی شهدای امدادگر دفاع مقدس و مقاومت، روز دوشنبه ۲۲ اردیبهشت‌ماه ۱۴۰۴ با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای دیدار کردند. آنچه در ادامه می‌آید روایتی از این دیدار صمیمانه است که مشروح آن روز چهارشنبه ۲۴ اردیبهشت همزمان با برگزاری این کنگره منتشر خواهد شد: 🔹️ بخش اول | مکرمه، علیرضا، فاطمه و آدم‌هایی از این دست واژه‌‌های انگلیسی و عربی و فارسی را شکسته و بسته از گوشه‌ و اطراف ذهنش جمع می‌کند و تحویلم می‌دهد تا بلکه منظورش را برساند: «مع سیدقائد... Take photo... نیست امکانش؟!» همزمان چشم‌هایش می‌درخشند و نم اشکی هم روی صورتش می‌لغزد. فاطمه در یکی از بیمارستان‌های لبنان متعلق به حزب‌الله پرستار است و عضو سازمان امداد و نجات حزب‌‌الله. سازمانی که وظیفه‌اش امداد و رسیدگی به رزمندگان خط مقدم نبرد بوده اما خودش در جنگ تعداد زیادی شهید تقدیم مقاومت کرده است. من رفته بودم از او بخواهم بیاید جلوی دوربین و با همان زبان شکسته و بسته‌اش از شاهکاری بگوید که با دیگر همکارانش خلق کرده‌اند اما انگار که توی ابرها باشد؛ اصلاً پایش روی زمین نیست. انگار که در یک دنیای دیگری است. مانده‌ام جوابش را چه بدهم. توی ذهنم می‌گویم باید یقه‌ی دبیرخانه‌ی کنگره را گرفت که وسط برگزاری کنگره‌ی شهدای امدادگر ما را توی همچین وضعیت‌هایی انداخته‌اند. آدم‌هایی مثل فاطمه و دیگرانی که حالا اینجا در چند صف‌ معدود، مرتب منتظر آقا نشسته‌اند تا نماز را به ایشان اقتدا کنند و بعدش هم ساعتی پای بیاناتشان بنشینند، خارج از قد فهم و قواره‌ی امثال من هستند و کوچکی امثال من را بدجور به رخم می‌کشند. نه من به قدر مُکفی عربی می‌دانم که پاسخی مُشبع به زن جوان لبنانی بدهم که هر لحظه ممکن است از شدت شوق بزند زیر گریه و نه او به قدر کافی انگلیسی می‌داند که با جملات شکسته بسته‌ی من متوجه شود که من صرفاً خبرنگاری هستم که قرار بوده با او گفت‌وگو کنم اما حالا خودم آچمز شده‌ام. بی‌خیال می‌شوم و می‌روم سراغ پدر یکی از شهدای وطنی که سیلی بعدی محکم‌تر می‌خورد توی صورتم! ... 🖼 متن کامل روایت را از اینجا بخوانید👇 🖥 https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=60170
🎤 | فاموتیدین، ترامپ و باقی قضایا... 👈 جمعی از معلمان و فرهنگیان سراسر کشور، صبح شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ با حضور در حسینیه امام خمینی(ره) با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند. رسانه KHAMENEI.IR در گزارشی به قلم آقای حامد عسکری، نویسنده و شاعر روایتی از این دیدار را منتشر میکند. 🔹 همه لباس قشنگ‌هاشان را پوشیده‌اند، از همه‌ی ایران هستند، کرد، بلوچ، عرب، قشقایی، لر... اقوامی هستند که لباس‌هاشان را می‌بینم. پس کله‌ها همه خط شده، خیلی‌ها معلوم است کت و شلوار تازه خریده‌اند، خوبی دیدار با حضرتش این است که نیست امکان دارد توی تلویزیون یک قاب دشت کنند سر همین، تر و تمیزند... همه عطر و گلاب زده‌اند‌. 🔹 یک ورقه‌ی کوچک می‌دهند دستم. یک سرود نوشته‌اند، مداحی چند خطی از مولا می‌خواند، تمام این سال‌هایی که اینجا حضور داشته‌ام یک بار ندیدم صدا خراب که هیچ، یک سوت کوچک، یک هوم نارسا بکشد، همه چیز نظم و قاعده دارد. کاش تسری می‌کرد به کل اجزای مملکت. آهان این را هم بگویم، اینجا همه چیز ایرانی است، ساخت ایران است، از کولرها بگیر تا کلوچه‌ها و پرده‌ها و زیلوها... بی‌خود نیست انتهای خیابان کشوردوست می‌نشیند. 🔹 پرده‌ی سبز باز می‌شود، آقا به جایگاه می‌آیند، جمعیت بلند می‌شود، تکبیر و شعار و صلوات بازارش داغ است، چقدر با چشمهایشان قشنگ میزبانی می‌کنند، چقدر خوب نگاهشان را تقسیم می‌کنند، چقدر در نگاه کردن هم عدالت دارد این مرد، دست بلند می‌کنند. بفرمایی می‌زنند و همه می‌نشینند. 🔍 مطالعه متن کامل روایت:👇 khl.ink/f/60216