eitaa logo
فتحِ روایت
308 دنبال‌کننده
48 عکس
26 ویدیو
0 فایل
ارتباط @Rezayeto
مشاهده در ایتا
دانلود
٧ آذر، سالروز شكنجه هاى دردناك و شهادت سميه كردستان🍂 كوموله هایی که دلسوز مهسا امینی شدند، از هم یاد کنند....!؟ ✍در اوضاع نابسامان کردستان، یک روز به قصد رفتن به درمانگاه از خانه بیرون آمد و دیگر به خانه برنگشت. شاهدان عینی می‌گفتند: چند مرد کوموله این دختر نوجوان را ربودند. پدر ناهید در آن زمان در جبهه مشغول جنگ بود. ساعت ها و روزها می گذشت و ماه ها و سال ها از عمر مادر کم می شد. سقز، دیواندره، مریوان، بوکان، همه، جای پای قدم های مادری است که شهر به شهر، آبادی به آبادی و کوچه به کوچه خبر دخترش را می گرفت. بعد حدود ۱۱ ماه چشم انتظاری، خبری، مادر را به دردانه اش نزدیک کرد. خبر دادند در روستای هشمیز کردستان، دختری را به جرم جاسوس خمینی بودن با موهای تراشیده شده در خیابانها گرداندند. شاهدان می گفتند: دختر را زیر شکنجه گرفته بودند و می گفتند: به امام توهین کن اما دختر لب‌تر نمی کرد... مادر خودش را به هشمیز رساند. درست بود آن دختر، ناهیدِ مادر بود اما...کمی دیر شده بود... روایت کردند: کومله ها ناهید را به بیابان‌های اطراف روستا بردند، جلوی چشمانش برایش قبر کندند و او را زنده زنده به خاک سپردند. وقتی بچه های سپاه برای انتقال بدن مطهر ناهید فاتحی اقدام به نبش قبر کردند، با بدنی مواجه شدند که هر دلی را به درد می‌آورد. صورت کبود، سرشکسته، موهای تراشیده شده و بدنی که هیچ ناخنی در دست و پا نداشت چراغ راهی شد برای کسانی که راه را گم کرده بودند...اهالی منطقه بعد از این جنایت، پی به قساوت کوموله ها بردند و راهشان را از آنها جدا کردند و به همین سبب او را سمیه کردستان نامیدند... سمیه ای که آبرو و جانش را هزینه دفاع از ولایت کرد...و صد البته که این را از مادرمان فاطمه ی زهرا(س) آموخت... آنجا که کینه شعله میگیرد صورت کبود میشود، پهلو می شکند و جان می سوزد تا به ولایت گزندی نرسد.... السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س) كانال فتح روایت @fathe_revayat
كوموله هایی که دلسوز مهسا امینی شدند، از هم یاد کنند....!؟ ✍در اوضاع نابسامان کردستان، یک روز به قصد رفتن به درمانگاه از خانه بیرون آمد و دیگر به خانه برنگشت. شاهدان عینی می‌گفتند: چند مرد کوموله این دختر نوجوان را ربودند. پدر ناهید در آن زمان در جبهه مشغول جنگ بود. ساعت ها و روزها می گذشت و ماه ها و سال ها از عمر مادر کم می شد. سقز، دیواندره، مریوان، بوکان، همه، جای پای قدم های مادری است که شهر به شهر، آبادی به آبادی و کوچه به کوچه خبر دخترش را می گرفت. بعد حدود ۱۱ ماه چشم انتظاری، خبری، مادر را به دردانه اش نزدیک کرد. خبر دادند در روستای هشمیز کردستان، دختری را به جرم جاسوس خمینی بودن با موهای تراشیده شده در خیابانها گرداندند. شاهدان می گفتند: دختر را زیر شکنجه گرفته بودند و می گفتند: به امام توهین کن اما دختر لب‌تر نمی کرد... مادر خودش را به هشمیز رساند. درست بود آن دختر، ناهیدِ مادر بود اما...کمی دیر شده بود... روایت کردند: کومله ها ناهید را به بیابان‌های اطراف روستا بردند، جلوی چشمانش برایش قبر کندند و او را زنده زنده به خاک سپردند. وقتی بچه های سپاه برای انتقال بدن مطهر ناهید فاتحی اقدام به نبش قبر کردند، با بدنی مواجه شدند که هر دلی را به درد می‌آورد. صورت کبود، سرشکسته، موهای تراشیده شده و بدنی که هیچ ناخنی در دست و پا نداشت چراغ راهی شد برای کسانی که راه را گم کرده بودند...اهالی منطقه بعد از این جنایت، پی به قساوت کوموله ها بردند و راهشان را از آنها جدا کردند و به همین سبب او را سمیه کردستان نامیدند... سمیه ای که آبرو و جانش را هزینه دفاع از ولایت کرد...و صد البته که این را از مادرمان فاطمه ی زهرا(س) آموخت... آنجا که کینه شعله میگیرد صورت کبود میشود، پهلو می شکند و جان میسوزد تا به ولایت گزندی نرسد.... السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س) به قلم: فتح روایت @fathe_revayat
٧ آذر، سالروز شكنجه هاى دردناك و شهادت سميه كردستان🍂 كوموله هایی که دلسوز مهسا امینی شدند، از هم یاد کنند....!؟ ✍در اوضاع نابسامان کردستان، یک روز به قصد رفتن به درمانگاه از خانه بیرون آمد و دیگر به خانه برنگشت. شاهدان عینی می‌گفتند: چند مرد کوموله، این دختر نوجوان را ربودند. پدر ناهید در آن زمان در جبهه مشغول جنگ بود. ساعت ها و روزها می گذشت و ماه ها و سال ها از عمر مادر کم می شد. سقز، دیواندره، مریوان، بوکان، همه، جای پای قدم های مادری است که شهر به شهر، آبادی به آبادی و کوچه به کوچه خبر دخترش را می گرفت. بعد حدود ۱۱ ماه چشم انتظاری، خبری، مادر را به دردانه اش نزدیک کرد. خبر دادند در روستای هشمیز کردستان، دختری را به جرم جاسوسِ خمینی بودن با موهای تراشیده شده در خیابانها گرداندند. شاهدان می گفتند: دختر را زیر شکنجه گرفته بودند و می گفتند: به امام توهین کن اما دختر لب‌تر نمی کرد... مادر خودش را به هشمیز رساند. درست بود آن دختر، ناهیدِ مادر بود اما...کمی دیر شده بود... روایت کردند: کومله ها ناهید را به بیابان‌های اطراف روستا بردند، جلوی چشمانش برایش قبر کندند و او را زنده زنده به خاک سپردند. وقتی بچه های سپاه برای انتقال بدن مطهّر ناهید فاتحی اقدام به نبش قبر کردند، با بدنی مواجه شدند که هر دلی را به درد می‌آورد. صورت کبود، سرشکسته، موهای تراشیده شده و بدنی که هیچ ناخنی در دست و پا نداشت چراغ راهی شد برای کسانی که راه را گم کرده بودند...اهالی منطقه بعد از این جنایت، پی به قساوت کوموله ها بردند و راهشان را از آنها جدا کردند و به همین سبب او را سمیه کردستان نامیدند... سمیه ای که آبرو و جانش را هزینه دفاع از ولایت کرد...و صد البته که این را از مادرمان فاطمه زهرا(س) آموخت... آنجا که کینه شعله می‌گیرد صورت کبود می‌شود، پهلو می شکند و جان می سوزد تا به ولایت گزندی نرسد.... السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س) كانال فتح روایت @fathe_revayat