#سالگرد_شهادت
شهید #سیدمرتضی_آوینی
🌷🌷🌷
تالار اندیشه مملو از هنرمندان، نویسندگان، و فیلمسازان بود.
به سختی وارد سالن شدم.
فیلم اجازه اكران نداشت. آرام در كنار سعید رنجبر نشستم.
در میان متن فیلم ، آگاهانه یا ناآگاهانه (غیر مستقیم) به حضرت صدیقه طاهره توهین شد....
سكوت تلخی بر فضا حاكم شد.
در خیا لمان با روشنفكری قضیه را حل كردیم 👈 «حتماً انتقادی است بر فرهنگ عامه مردم»
در همین لحظه مردی با كلاه مشكی و اوركت سبز برخاست.
نگاهها به طرف او برگشت. بلند گفت : «خدا لعنت كند چرا توهین می كنی؟»
سید مرتضی بود . او تنها ایستاده بود.
منبع : همسفر خورشید
راوی : رضا رهگذر
سر چند شماره از مجله سوره، نامه تندی به سيد نوشتم كه يعنی من رفتم و راهی خانه شدم. حالم خيلی خراب بود. حسابی شاكی بودم.
پلك كه روی هم گذاشتم «بی بی فاطمه» سلام الله عليها را خواب ديدم. شروع كردم به عرض حال و ناليدن از مجله، كه «بی بی» فرمود با بچه من چه كار داری؟
من باز ناليدم، «بی بی» فرمود: با بچه من چه كار داری؟
برای بار سوم كه اين جمله را از زبان مبارك «بی بی» شنيدم، از خواب پريدم.
وحشت سراپای وجودم را فرا گرفته بود و اصلا به خود نبودم تا اينكه نامه ای از سيد دريافت كردم.
نوشته بود: «يوسف جان ! دوستت دارم. هر جا می خواهی بروی، برو!
هر كاری كه میخواهی بكنی، بكن!
ولی بدان برای من پارتی بازی شده و اجدادم هوايم را دارند»
ديگر طاقت نياوردم و راه افتادم به سمت حوزه و گفتم: سيد پيش از رسيدن نامه ات، خبر پارتی ات را داشتم و خوابم را گفتم.
راوی: يوسفعلی ميرشكاك
هدیه روح شهید آوینی صلوات🌷
@fatholfotooh