#چند_خط_روایت
از کنار قطعه شهدا که عبور میکنی ، نگاه هایی قاب شده نه در تابلوهای بالای مزارشان که گویی از قاب تاریخ تو را مشایعت می کنند تا خودت را به ارض کربلای عصر حاضر برسانی و از قافله جانمانی .
نگاه ها یک در یک در پی هم ...
... جنگ ما ، فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت...
سپاه فاتح بیت النقدس، گویی از پس تاریخ دفاع ۸ ساله ما روییده و اکنون صف آرایی استقامت کرده تا فتح بیت المقدس، ان شاءالله
@fatholfotooh
#چند_خط_روایت
امروز همزمان با روز سالگرد یا شب سالگرد تعداد زیادی از شهدای قطعه ۲۸ (نزدیک مزار شهیده فاتحی) حال و هوای متفاوتی حاکم بود.
روز قبل با حضور خادمین شهدا در مراسم یادواره شهدا، بیشتر قبرها گل گذاشته شده بود. صدای همهمه مرد و زن و جوان و پیر از لابلای تابلوها ما را به دنبال صدا می کشاند و توفیق زیارت خانواده شهدا نصیبمان میشد.
خانواده شهید الله وردی رضایی با یک قابلمه عدسی و نان گرم، دورهم بر گِرد مادر شهید حلقه زده بودند. به نیابت از همگی دست مادر شهید را بوسیدیم.
برادر شهید، آقا مهدی رضایی مداح بود و نوای زیارت عاشورا، فضا را کربلایی کرد.
شادی روح پدر شهید و سلامتی مادر شهید، صلوات💐
@fatholfotooh
#چند_خط_روایت
روز جمعه ساعت ۱۳:۰۳
قم، منزل خواهر شهید محمد مهدی فرحزادی
توی همه خانه ها عکس چهره شهید قاب میشود ولی اینجا، خواهر شهید این تصویر را قاب کرده بود به همراه قسمتی از وصیتنامه شهید .
چیزی که توی عکس نگاه را مجذوب میکند دو شال هست همراه شهید؛
یکی دور گردن و دیگری دور کمر
🌷تصویری پر از شور حماسه از شهیدی که مولای خود امام زمان را دید.
چفیه دور کمر به همراه او دفن شد و شال دور گردن ش به سفارش مادر شهید برای روزهای دلتنگی اش برداشته شد.
مادری که گهگاه ساک آبی رنگ پسر رشیدش را می آورد و موهایش را پریشان میکرد و ناله سر میداد . ... فقط خدا میداند جگر سوخته و آه دل مادران شهدا را که بر آنها چه گذشت.
بعد از مصاحبه با توسل به شهید به مسجد جمکران رفتیم و دعاگوی همه همراهان بودیم.
هدیه به روح شهید و پدر و مادرش، صلوات💐
@fatholfotooh
#چند_خط_روایت
در کنار گرامیداشت سالگرد شهدای گمنام عملیات محرم یک رویداد جالب اتفاق افتاد
ایستگاه صلواتی روبروی مزار شهدا تعداد زیادی کتاب به همراه تعدادی اسباب بازی آوردند تا به مردم هدیه شود.
اول کتابها و بازیها بررسی شد. تفکیک سازی انجام شد و تقدیم مردم شد.
استقبال خوب بود مثل ایستگاه صلواتی خیرات 💐
الحمدلله مراسم این شهدا بر روزی بود.
@fatholfitooh
#چند_خط_روایت
روز جمعه ۱۳ آبان به گلزار شهدا رفتیم . چون سالگرد شهدا بود میدانستیم حتما خانواده ها می آیند.
🌷برادر شهید ناصر خدامی را دیدیم. شماره گرفته شد و با همسر خادم مزار هم صحبت کردند. عکس رنگی شهید که خادم شهید با آن وارد مراسم شد و به تابلو شهید چسباند و تسبیح با تصویر شهید خدمت ایشان داده شد.
🌷خانواده شهید هاشمی با لباس مشکی آمدند، پنج روز بود مادر شهید دار فانی را وداع کرده بود.
🌷خواهر شهیدان بیدگلی آمدند و خوشحال شدند از برنامه ای که برگزار شده بود و حضور خادمین، ولی از گلزار توقع داشت بیشتر رسیدگی شود.
🌷خواهر شهید صالحی هم به همراه چند نفر آمدند. خواهر شهیدان بیدگلی سراغ مادر شهید را گرفت که فهمیدیم مادر شهید دو سالی هست به رحمت خدا رفته. آنها بعد از گفتگو حاضر نشدند شماره تماس بدهند، فکر کردند ما ....
🌷داماد خانواده شهید مجید طالبی به همراه مادرشان به نیابت از خانواده آمدند.
هدیه به روح شهدا صلوات 💐
@fatholfotooh
#چند_خط_روایت
انگشتر شهید پاجانی
روز پنجشنبه در حاشیه مراسم سالگرد شهدای گمنام متوجه شدیم سالگرد برخی شهداست.
خواهر شهید پاجانی در کنارمان حاضر شد و ماهم بر سرمزار شهیدشان رفتیم.
انگشتر دست ایشان باعث شد تا سوال کنیم این انگشتر ⁉️
گفت: مال برادر شهیدم هست.
سراغ مادر شهید را گرفتیم .
👈 گفت مادرم روز عرفه حالش بد شد و انگشتر علی را خواست. انگشتر خانه ما بود.
مادرم چون نمی دید به پیشنهاد خانم برادرم یک انگشتر دیگر به او دادیم ولی کامل متوجه شد و گفت انگشتر علی را بدید.
رفتیم و آن را آوردیم. روز عید قربان به رحمت خدا رفت
به نیابت از همه شما انگشتر شهید را گرفتیم تا تبرک باشد و باز برگرداندیم.
شادی روح شهید و مادرش ، صلوات💐
@fatholfotooh
#چند_خط_روایت
📝 نامه ای به عمو داوود
نقاشی داخل تابلو شهید نظرمان را جلب کرد؛ دختری که برای کبوترها دانه میریزد. کنار عکس شهید، نامه ای بود که برادرزاده شهید با خط کودکانه نوشته بود.
🌷 ... خدا عموی مرا انتخاب کرده
در این تصویر یک دنیا حرف هست . از یک نسل تا نسل دیگر
هرکسی که در خانواده خود شهیدی دارد باید به هر نحوی او را به دیگران بشناساند
👈 بسم الله...
@fatholfotooh
#چند_خط_روایت
مادر شهید رحیم یزدانی
وقتی پسرم میخواست بره ...
وقتی پسرم برگشت ....
برف آمده بود ....
دنبال تابوت بچه ام آمدم ....
وقتی به اینجا رسیدم، تازه متوجه شدم یک لنگه کفشم نیست و از پایم درآمده و نفهمیدم. کفش نه ، آن روز دمپایی پوشیده بودم...
بچهم خیلی خوب بود.
به نیابت از همگی دستان پر مهر مادر شهید را بوسیدیم
شادی روح پدر شهید و سلامتی مادر شهید، صلوات💐
@fatholfotooh
#چند_خط_روایت
روز جمعه ۲۶ آبان بعد از مراسم سالگرد شهید رحیم یزدانی ، هرچه وسایل را جمع میکردیم برویم باز ماندگار میشدیم تا اینکه متوجه آن ن این خانواده شهید شدیم.
بعد از سلام و علیک فهمیدیم همان شهید عراقی هست قاسم فاضل عباسی 🌷
مادرش میگفت سالی یکبار می آیم. خواهرش گفت من هم قم زندگی میکنم .
کلید تابلو بالای مزار را هم گم کردیم.
خادمین شهدا از این خانواده شهید پذیرایی کردند.
شماره تماس گرفتیم. وقتی توضیح دادیم که خادمین به جای خانواده ها به مزار شهدا رسیدگی میکنند خیلی خوشحال شدند و مادر شهید آیاتی از قران خواند و به دخترش گفت برایشان ترجمه کن.
شادی روح شهدا صلوات💐
@fatholfotooh
#چند_خط_روایت
✅برداشت اول
رضوانه دختر خانم دباغ را برای شکنجه می بردند و مادر به در زندان می زد و فریاد میزد که دخترم را رها کنید
رضوانه از مادر کمک میخواست و این بین صوت قرآن مردی مجاهد بود که بر قلب بانوی مبارز ، آرامشی داد تا طوفان صبر را به ساحل پیروزی برساند .
✅برداشت دوم
ناهید در جلسات خانگی میرفت و در راهپیمایی علیه رژیم طاغوت مورد ضرب و شتم بعد از جریان شکست در نامزدی فرد نفوذی از طرف حزب کومله و دموکرات بیشتر به قرآن و دعا پناه برد. به حرم همکاری با سپاه و بسیج او را دزدیدند و روستا به روستا با دست بسته چرخ. بعد ناخن های دست و پایش را کشیدند و سرش را شکستند اما راضی نشد به امام خمینی توهین کند . او را زنده به گور کردند.
✅ برداشت سوم
این روزها بیش۱۳ هزار نفر در فلسطین کشته شدند که بیش از ۵هزار کودک هستند، اما صوت قرآن آنها دست به دست میشود و مردم جهان را به خدا و اسلام و قرآن متمایل کرده است.
✅ برداشت آخر
دهه ۴۰ بانویی با یک دیدار امام ، انقلابی شد و بانوی طراز لقب گرفت
سال ۱۳۶۱ دختری فدای ولایت شد و سمیه کردستان نامیده شد
سال ۱۴۰۱ جوانی حاضر نشد به رهبرش سیدعلی خامنه ای و اهل بیت علیهم السلام توهین کند و آرمان همه جوانها شد
به قله حاکمیت اسلام نزدیک شده این و از پیچ تاریخ میگذریم
.... ما کجای جاده انتظار ایستاده ایم⁉️ ...
@fatholfotooh
#چند_خط_روایت
مشغول گلکاری مزار شهدای ردیف بالایی شهیده ناهید فاتحی بودیم که ماشین برقی جلوی مزار ایستاد و راننده گفت اینجا مزار ناهید هست و سرگذشتش را بخوانید.
جلو رفتیم و روایت را شروع کردیم . هر لحظه چشم ها متعجب تر میشد از خاطرات سمیه کردستان.
راننده که میرفت گفت: همینجا باشید می آیم شما را جایی مبرم.
کار خودمان را می کردیم که آمد. گلها و ظرف آب را گذاشتیم و سوار ماشین برقی به سمت قطعه ۴۰ رفتیم.
پایین مزار شهید پاشاپور ایستاد و گفت: شما گفتید ناهید به خمینی توهین نکرد. آرمان علی وردی به امام خامنه ای توهین نکرد. من میخوام بهتون بگم عباس خورشیدی بچه شهرری توی عملیات مرصاد به دست منافقین افتاد. تیر به پاش خورده بود. منافقین بهش گفتن به خمینی توهین کن. این پسر ۱۶ ساله که از زیبایی بین بچه ها به عروسک معروف بود حاضر نشد جونش رو نجات بده. آنها با تیغ موکت بری چشمش را درآوردند تمام بدنش را وحشیانه دریدند. اینجا مزار شهید حامی ولایت هست...😭
ماشین برقی راه افتاد در بهای غریبانه و کلمات حستجوگرانه زائرین، روایت ما شروع شد ... ناهید هم ماجرایش این بود ...
دیگر قادر به برگشتن نبودیم ...
به سمت مترو رفتیم و شهید عباس خورشیدی ما را از پس ابرهای غفلت روزگار صدا میکرد...
🌷عباس ها و ناهیدهای گمنام گلزار شهدا را چه کسی روایت خواهد کرد ⁉️
احسنت به این راننده که در هر رفت و آمد، توفیق اجباری را نصیب زائرین شهدا میکند.
@fath0lfotooh
وصیتنامه👈 شهید عباس خورشیدی
یادبود مجازی👇
https://yadcode.ir/%D9%85%D8%B4%D8%A7%D9%87%D8%AF%D9%87-%D8%B5%D9%81%D8%AD%D8%A7%D8%AA-%D8%B4%D8%AE
#چند_خط_روایت
امروز بعد از مزار حاجی به طرف قطعه۲۹ میرفتیم. یک خانم با شال قرمز و یک قلاده سگ که طنابش دستش بود و این نجس العین اینطرف و آنطرف میرفت را دیدیم. (در عکس جلوی پایش هست)
مامور گشتی آمد و تذکر با مهربانی داد حتی ماشینی که رد شد هم به او تذکر داد .
... دیگه منتظر تذکر نماندیم و با داد و بیداد گفتیم فقط از اینجا برو بیرون . همه جا سگهایتان را میبرید چرا اینجا ⁉️ که دیگه نشه سر مزار شهدا بیایم⁉️ اینجا جای شما نیست . برو بیرون.
خیلی وقیحانه گفت که شماها پول بنیاد خفتون کرده.
هرچی گفت ، بلندتر گفتیم برو بیرون .
پشت همان تابلو صورتی ایستادیم. سگ هم می خواست سمت ما بیاید.
واقعا انتظار داشتیم کمی قاطعانه برخورد شود چون این که مسئله حجاب نبود تا با عطوفت جذب شوند.
با یک دنیا دل گرفتگی از جسارت به مزار شهدا و تنگ کردن عرصه به جانمان به روضه حضرت زهرا در مزار شهید غلامعلی رجبی پناه بردیم😭
@fatholfotooh
بدرقه شهدا به یاد شما و نیابت از شهدا
#چند_خط_روایت
در معراج شهدای اهواز مدام پاسخگوی مردم هستیم که کفنهای داخل ضریح واقعی هست یا نه ⁉️
بله حاج خانم واقعی هست .
حالا روی ماشین حمل تابوت شهدا این جریان دوباره تکرار شد. مردم میپرسیدند و می شنیدند که نمادین هست.
واقعا چرا⁉️
اگر پوشیدن چفیه فلسطینی قرار است یادآور شهدای غزه باشد ، کفن ها را خونی میکردید که گویا سازی شود ولی وقتی مثل کفن های داخل تابوت هست مردم از کجا تشخیص بدهند.
#چند_خط_روایت
در کنار مزار شهید محرم ترک، بر سر مزار شهید سیدعلی موسوی نشستم تا فاتحه ای بخوانم
گلهای باغچهاش خشک شده بود.
موج اشک بر دریای خاطرات می کوبید و یادم آمد ۹ ماهه داماد بود که رفت ، ای کاش دیداری با مادرش داشته باشیم ، مادر دو شهید
از پایین سنگ مزار که بلند شدم تصویر رزمنده مجروح دلم را به درد آورد چقدر این روزها این عکس ها تازه هست . حادثه تروریستی کرمان زخم های کهنه را تازه کرد.
قطعه ۵۳ / ردیف ۸۴ / شماره ۳
#شهید_محمد_دانیال
بیسیمچی شهید گردان مالک اشتر
لشکر۲۷حضرت رسول که ۲۴ بهمن سال ۱۳۶۴ در فاو / عملیات والفجر هشت شهید شده بود
تصویری پر از حکایت و روایت
چقدر خوب که این خرده روایتهای حتی تصویری برای همه شهدا باشد تا جوان ها ببینند آنچه که ندیدند و نشنیدند.
هر خانواده شهید یک راوی قصه شهیدش باشد
همین یک برگ ، یک سند تاریخ است از شجاعت و حضور در صحنه جوانان
📣👈شما راوی کدام شهید خواهید بود⁉️
شهید خانوادهتان را روایت کنید✅🕊
هدیه به روح شهید ، صلوات💐
@fatholfotooh
#چند_خط_روایت
۴۳ سال از شهادتش میگذرد🌷
ردیف بالای مزار شهید اصغر وصالی،
وقتی کسی در تابلو بالای مزار شهید را باز میکند ، حکایت روزهای زیستن با او. ا میکند
سلام و علیک و دستی به سنگ زدن و زمزمه فاتحه میشود بابی برای ارادت و شروع کلام .
شما مادر یا خواهر شهید هستید ⁉️
بنده خدا با تعجب نگاه کرد ، طوری که فهمیدم خرابکاری شده. گفت من همسر شهید هستم این هم دخترم هست که زمان بارداری پدرش شهید شد.
خدایا ، چقدر بدهکاریم به این چشم و چراغ های مملکت و چقدر غبار فراموشی روی قامت های قاب شده در جریان زندگی!
گفت من ۲۵ سالم بود و همسرم ۲۷ سالش . سربازی منقضی خدمت ۵۶ بود ولی رفت و توی جاده اهواز خرمشهر به شهادت رسید. ۴۳ سال کم حرفی نیست، یک عمر هست.
از پشت شیشه عینک، نگاهش پر بود از اینکه تو چه میدانی یک عمر یعنی چه. یک عمر از نبودن یک مرد زندگی، یک پدر روی فرزند ندیده و یک مادر با درد هجران ، دخترش را بزرگ کرده.
راست می گفت. نمیفهمیدم. نگاهم را میدزدیم تا خجالت نکشم.
درود بر زنان و مردان ایران که صبرشان، جلوه رزم استواری را تا پیروز همراهی کرد.
سلامتی خانواده شهدا، صلوات💐
@fatholfotooh
#چند_خط_روایت
گمشدهات را جستجو میکنی؛ با پای دل که بروی، قدمهایت هم همراهت میشوند . وقتی میرسی او را که نه، گویا خودت را محو میبینی. تو در جستجوی خودت، نشان او را مییابی، نشانی از روزگار خدایی بودن ، روزگار همرزم بودن .
و این یادداشت از جنس هجرت است ، به رسم رفاقت. برای این روزهای ما تا تاریخ و هویت رزم مردان مرد را بخوانیم و بخواهیم تا آخر راه در راه شهدا بمانیم .
@fatholfotooh
#چند_خط_روایت
در مسیر پایین مزار شهدا قطعه ۲۹ راه میرفتیم که سفیدی پرده ها ما را به سمت خودش کشاند. انگار حجله عروسی باشد یا خانه تازه داماد .
نو بودن تورها، حکایت داغ دل بود که کهنه نمیشود.
مردی از سرزمین شلمچه .
قاب کنار عکس شهید ، تمام شدن فراق پدر را می گوید . در همین یک قاب، چه حرفها که نهفته است. کاش روزی روایت این قابها بر صفحه کتابها نقش ببندد و ثبت دلهای صبور، از پل قلبها شود به معبر اسطوره ها
اهالی اینجا، هفت خان عشق را رد کردند تا روزی ما مثنوی وداعشان را بخوانیم.
@fatholfotooh
#چند_خط_روایت
با زائران راهیان نور لبنانی در حال گفتگو بودیم ؛ خواهر دو شهید بود که گوشی را نشان داد و گفت همین چند ساعت قبل اینها شهید شدند.
👈 روزگار جنگ تحمیلی بر ما و یاد مردان قهرمان سرزمین مان ، نقش اسوه و پرورش دهنده سربازان جبهه مقاومت را دارد.
انقلاب با خون شهدا صادر شد.
@fatholfotooh
#روز_شهید🌷
#چند_خط_روایت
امروز مادر شهید علی اکبر هنرمند برای آخرین بار کنار مزار پسرش آمد... اما با خلعتی از سفر آخرت و برای همیشه کنار پسرش ماند ...
امروز پیکر مادر بر روی قبر پسر شهیدش قرار گرفت ... و چند قدم آنطرف تر به خانه ابدی به خاک سپرده شد.
پسرش ۲۳ شهریور ۱۳۴۳، در تبریز چشم به جهان گشود. پدرش محمود، ارتشی بود و مادرش،جملیه نام داشت. دیپلم طبیعی گرفت. پاسدار بود. سال۱۳۶۴ ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. او به عنوان فرمانده دستهای از لشگر۱۰ حضرت سیدالشهداء علیه السلام در جبهه حضور یافت.
۲۸ دی ۱۳۶۵در شلمچه با اصابت ترکش شهید شد و مدت ۱۰ سال بعد پیکرش تفحص شد و در قطعه ۴۴ گلزار شهدا به خاک سپرده شد.
هدیه به روح همه شهدا و مادران و پدران شهدا، صلوات💐
@fatholfotooh
#روز_شهید
#چند_خط_روایت
امروز سالگرد شهید رسول خالقی پور (دو برادر دیگرش سال ۶۷ شهید شدند) بود
قطعه ۲۷ ردیف ۳۱ شماره ۱۳؛ کتاب درگاه این خانه بوسیدنی است
🌷همین شماره را در قطعه ۲۸ رفتیم ؛مزار شهیده ناهید فاتحی
جالب بود که همین شماره ها در قطعات دیگر چه تناسبی پیدا می کنند🌷
👈امسال برای اولین بار به فائزه رحیمی میگوییم ، روزت مبارک .
تنها تبریکی که خیلی ها نصیبشان نمیشود 🌟
🌷مزار شهید حسین کامرانی هم رفتیم سالگرد شهادتش بود؛برادرش حسن هم یک سال قبل از او به شهادت رسید و هردو مفقود الجسد بودند تا سالها بعد که تفحص شدند. خاطره این شهید در کتاب روزهای جنگی سعید کاری از گروه تحقیقاتی فتح الفتوح آمده است.
🌷امروز سالگرد شهید علی حیدری هم بود، همان شهیدی که عطر نمیخرید و فقط یا حسین میگفت؛ کتاب علی بیخیال
شهدا روزتان مبارک 🌷🕊
برای شروع سال معنویمان دعا کنید
@fatholfotooh
#چند_خط_روایت
مادری که سالها با این وسایل ، لحظات را سپری می کرد
چشم انتظاری ، لقب مادرانی شد که به نام بودند
خانم شوکت پهلوان یکی از قهرمانان چشم به راه بود 🌷شهید علی فلاح
مزارش در قطعه ۴۵ گلزار شهدا هنوز میزبانی میکند قدم میهمانان عاشق شهدا را
انگار کاسه ای نقل بیدمشک در دست گرفته و از فاتحه خوانها که یاد او و فرزندش را همچنان زنده نگه میدارند پذیرایی میکند
مزارش صفایی دارد که بوی بهار می دهد و حس تازه شدن میگیری در فاتحه خوانی
شهدا حواسشان به مادر و پدرشان هست
ما هم حواس مان به پدران و مادرانشان باشد
مادر مگر دل کند از یادگاریهای فرزندش/
پیوست در پایان قصه، دل به دلبندش
شادی روح والدین شهدا، صلوات💐
@fatholfotooh
#چند_خط_روایت
از صحن انقلاب خادمان جارو بدست میخوانند و مردم در پشت سرشان همراهی میکنند. چه رسم قشنگی که دلهای مردم آن را خلق کرد و قدم ها آن را سالیان سال پیمود تا بماند...
به صحن آزادی که میروی در انتهای صحن روبروی ایوان طلا، پله های ورودی بهشت ثامن را پایین بروی، تو لالهزار می بینی
دستی از جوان های دسته گل کشورمان 🌷🌷🌷🌷🕊
هدیه به روح جوانان وطن به نیت امام جواد علیه السلام ، صلوات💐💐
@fatholfotooh
#چند_خط_روایت
خواهر شهید عکس برادرش را فرستاد و پیگیر شدیم تا بیشتر بدانیم. تا ما هم نور ببینیم و نورانی شویم به دیدار آنکه به نور حق پیوسته🌷👇🌷👇
این عکس ها دقیقا روز های آخر زندگی کوتاه و پرخیرش بوده
از سیزده سالگی رفت و هفده سالگی شهید بی غسل و کفن شد و با همین لباس ها و پوتین توی پاش به خاک سپرده شد.
🕊وصیت نامه داداش موقع شهادتش توی جیبش بوده و با خون پاکش کلا نرم شده بود
این زیارت عاشورا هم کاملا عاقشته به خونش بود که بابا به حرمت زیارت عاشورا خون رو شستن
یک کتاب خاطرات و سفارشات خیلی قشنگ داشت که متأسفانه اونم از طرف بنیاد شهید اومدن گرفتن ولی حالا کدوم یکی از کارمندان گم کرده بود که هنوزم داغ اون دفترچه به دلمون مونده.
🍃🕊🍃🕊🕊🍃
از خانواده شهدا غافل نباشیم❤️
هدیه به روح شهید مجتبی صاحب الزمانی ، صلوات💐
@fatholfitooh
#چند_خط_روایت
در مصاحبه قبلی با همسر شهید محسن فرحزادی از آرزوی دل او باخبر شدیم
جمعه گذشته لباس شهید که دست گروه تحقیقاتی فتح الفتوح امانت بود برای ایشان بردیم و مراسم روضه خانگی شان به یادگار ۴۲ سال قبل مزین شد .
لباس سپاه سبز رنگ در نمایشگاهی به سرقت رفت اما این لباس که هدیه مادر شهید بود ماند تا روایت این روزها باشد.
لباس شهید با عطر حرم امام رضا عطرآگین شد و قطعه فرش امام رضا علیه برای آرامش درد سالهای فراق گذاشته شد
کلماتی قوی و با عمق وجود، همه سالهای دور را نزدیک کرد و امید روزهای آینده شد؛ دنیا و آخرت تون آباد 💐
حسین جان ما روضه لباس پاره را شنیده بودیم این که لباسی مرتب و سالم بود ، سلام علی قلب زینب صبور❤️😭
@fatholfotooh
#چند_خط_روایت
فیلم اخراجی ها اولین آشنایی ما با مجید سوزوکی بود
اینجا مزار 🌷شهید مجید خدمت، معروف به مجید سوزوکی هست
قطعه ۲۸، ردیف ۱۰۸ شماره ۱۷
@fatholfotooh