«ـ﷽ـ»
▫️عصاي #اميرالمومنين عليه السلام تبدیل به #اژدها مي شود...
🔸جناب سلمان نقل می کند: أَنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ السَّلَامُ بَلَغَهُ عَنْ عُمَرَ ذِكْرُ شِيعَتِهِ، فَاسْتَقْبَلَهُ فِي بَعْضِ طُرُقَاتِ بَسَاتِينِ الْمَدِينَةِ، وَ فِي يَدِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ قَوْسٌ عَرَبِيَّةٌ.
🔹به اميرالمومنين عليه السلام خبر رسيد كه عمر #شيعيان حضرت را به بدي ياد ميكند. بر حسب اتفاق در باغهاي اطراف مدينه او را ديد (و در دست حضرت يک عصاي عربي بود)
🔸فَقَالَ عليه السلام: يَا عُمَرُ، بَلَغَنِي عَنْكَ ذِكْرُكَ لِشِيعَتِي.
🔹فرمودند:اي عمر به من خبر رسيده كه شيعيان من را به بدي ياد مي كني؟!!
🔸فَقَالَ: ارْبَعْ عَلَى ظَلْعِكَ.
🔹با بي ادبي گفت: سرجايت بنشين.
🔸فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: إِنَّكَ لَهَاهُنَا، ثُمَّ رَمَى بِالْقَوْسِ عَلَى الْأَرْضِ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ كَالْبَعِيرِ فَاغِرٌ فَاهُ وَ قَدْ أَقْبَلَ نَحْوَ عُمَرَ لِيَبْتَلِعَهُ.
🔹فرمودند: اينطوري است؟!! سپس عصايشان را به زمين انداختند، #عصا تبديل به اژدهايي شد به بزرگي يک بچه شتر و دهانش را باز كرد و آمد طرف عمر تا او را ببلعد.
🔸فَصَاحَ عُمَرُ: الله الله يَا أَبَا الْحَسَنِ، لَا عُدْتُ بَعْدَهَا فِي شَيْءٍ، وَ جَعَلَ يَتَضَرَّعُ إِلَيْهِ،
🔹از ترس فرياد زد: بخاطر خدا به فريادم برس اي اباالحسن! بعد از اين ديگر چنين نميگويم و با حالت التماس و تضرع به حضرت پناه برد
🔸فَضَرَبَ عليه السلام يَدَهُ إِلَى الثُّعْبَانِ، فَعَادَتِ الْقَوْسُ كَمَا كَانَتْ، فَمَرَّ عُمَرُ إِلَى بَيْتِهِ مَرْعُوباً.
🔹حضرت دست مبارکشان را به طرف اژدها بردند و آن را گرفتند پس دوباره به شكل عصا شد و بعد از آن عمر در حالي كه خيلي ترسيده بود به خانه اش بازگشت.
🔸قَالَ سَلْمَانُ: فَلَمَّا كَانَ فِي اللَّيْلِ دَعَانِي عَلِيٌّ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَقَالَ: صِرْ إِلَى عُمَرَ، فَإِنَّهُ حُمِلَ إِلَيْهِ مَالٌ مِنْ نَاحِيَةِ الْمَشْرِقِ وَ لَمْ يَعْلَمْ بِهِ أَحَدٌ، وَ قَدْ عَزَمَ أَنْ يَحْتَبِسَهُ، فَقُلْ لَهُ: يَقُولُ لَكَ عَلِيٌّ: أُخْرِجَ إِلَيْكَ مَالٌ مِنْ نَاحِيَةِ الْمَشْرِقِ، فَفَرِّقْهُ عَلَى مَنْ جُعِلَ لَهُمْ، وَ لَا تَحْبِسْهُ فَأَفْضَحَكَ.
🔹سلمان گفت: وقتي كه شب شد حضرت مرا خواستند و فرمودند: به خانه عمر برو مال بسياري از ناحيه مشرق برايش رسيده و كسي نمي داند، ميخواهد پنهان كند و به كسي چيزي ندهد(براي خودش بردارد)
به او از طرف من بگو كه #علي ميگويد: مالي را كه از ناحيه مشرق برايت آورده اند خارج كن و به اهلش تقسيم كن و آن را پنهان نكن كه رسوا مي شوي!
🔸قَالَ سَلْمَانُ: فَأَدَّيْتُ إِلَيْهِ الرِّسَالَةَ.
🔹سلمان گفت: پيام را رساندم
🔸فَقَالَ: حَيَّرَنِي أَمْرُ صَاحِبِكَ، مِنْ أَيْنَ عَلِمَ بِهِ؟
🔹با تعجب به سلمان گفت امر رفيقت مرا متحير كرده! از كجا فهميده كه اين مال رسيده؟؟
🔸فَقُلْتُ: وَ هَلْ يَخْفَى عَلَيْهِ مِثْلُ هَذَا؟
🔹گفتم: آيا مثل اين بر علي مخفي مي ماند؟!
🔸فَقَالَ لِسَلْمَانَ: اقْبَلْ مِنِّي أَقُولُ لَكَ، مَا عَلِيٌّ إِلَّا سَاحِرٌ، وَ إِنِّي لَمُشْفِقٌ عَلَيْكَ مِنْهُ، وَ الصَّوَابُ أَنْ تُفَارِقَهُ وَ تَصِيرَ فِي جُمْلَتِنَا.
🔹به سلمان گفت: حرف من را قبول كن علي جز ساحري بيش نيست، من دلسوز توام، بيا از او جدا شو و به ما بپيوند.
🔸قُلْتُ: بِئْسَ مَا قُلْتَ، لَكِنَّ عَلِيّاً وَرِثَ مِنْ أَسْرَارِ النُّبُوَّةِ مَا قَدْ رَأَيْتَ مِنْهُ وَ مَا هُوَ أَكْبَرُ مِنْهُ.
🔹گفتم: خيلي حرف زشتی گفتي!، علي وارث اسرار نبوت است بيش از آنكه تو ديدي اسرار و علوم نزد اوست.
🔸قَالَ: ارْجِعْ إِلَيْهِ فَقُلْ لَهُ: السَّمْعَ وَ الطَّاعَةَ لِأَمْرِكَ.
🔹گفت برگرد به علي بگو: چشم، فرمانت را اجرا ميكنم.
🔸فَرَجَعْتُ إِلَى عَلِيٍّ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: أُحَدِّثُكَ بِمَا جَرَى بَيْنَكُمَا؟
🔹به محضر حضرت برگشتم، فرمود: بگويم كه چه چيزي بين شما گذشت؟
🔸فَتَكَلَّمَ بِكُلِّ مَا جَرَى بَيْنَنَا، ثُمَّ قَالَ: إِنَّ رُعْبَ الثُّعْبَانِ فِي قَلْبِهِ إِلَى أَنْ يَمُوتَ.
🔹پس تمام ماجراي بين ما را بازگو نمودند و فرمودند:
«ترس اژدها تا وقتی که بمیرد در دلش مي ماند»
📚 الخرائج ج ۱ ص ۲۳۲ _ بحار الأنوار؛ ج ۲۹ ، ص ۳۱
@fazaael110