دی به رهش فکندهام طفلِ سرشکِ دیده را
در کفِ دایه دادهام کودکِ نورسیده را
بخت رمیده رام شد وحشت من تمام شد
کان سر زلف دام شد پای دل رمیده را
از لب شکّرین او بوسه به جان خریدهام
زان که حلاوتی بود جنس گران خریده را
گر به سر من آن پری از سر ناز بگذرد
بر سر راهش افکنم پیرهن دریده را
پرده ز رخ گشادهای، دادِ کرشمه دادهای
داغ دگر نهادهای لالهٔ داغ دیده را
دل به نگاه اولین گشت شکار چشم تو
زخم دگر چه میزنی صید به خون تپیده را؟
چشم سیاه خود نگر هیچ ندیدهای اگر
مست کمین گشاده را، ترک کمان کشیده را
زهر اجل چشیدهام تلخی مرگ دیدهام
تا ز لبت شنیدهام قصهٔ ناشنیده را
هیچ نصیب من نشد از دهنش فروغیا
چون به مذاق بسپرم شربت ناچشیده را؟!
#فروغی_بسطامی
🔹کانال دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری
💠@fazel_nazarrii
به کمالِ عجز گفتم که «به لب رسیده جانم»
به غرور و ناز گفتی «که مگر هنوز هستی؟!»
#فروغی_بسطامی
@fazel_nazarrii
چون همه وضعِ جهان گذران در گذر است
مگذر از عالمِ شیدایی و شوریدهسری...
#فروغی_بسطامی
@fazel_nazarrii
من آن روزی که دل بستم به زلفش
پریشان خواستم ایّامِ خود را...
#فروغی_بسطامی
@fazel_nazarrii
دور از رخِ تو گریه مجالی نمیدهد
کز تنگنای سینه برآریم آه را...
#فروغی_بسطامی
@fazel_nazarrii