eitaa logo
فاضل نظری
6.2هزار دنبال‌کننده
354 عکس
116 ویدیو
5 فایل
ارتباط با ادمین، تبلیغات، تبادل: @amir_rajaei کانال دوم ما: @kochesher لینک ناشناس: https://daigo.ir/secret/7885191697
مشاهده در ایتا
دانلود
https://eitaa.com/fazelenazari گفتی چرا به دشمن خود می‌سپارمت؟! ای دل مرا ببخش! جوابی ندارمت ای دوست هرچه هست تویی، هرچه نیست من مغرور، من! که هستی خود می‌شمارمت بی«رنج» عشق، گنج تو ای چرخ روزگار چندان بها نداشت که طاقت بیارمت گر قلب من دمی بتپد جز به یاد دوست ای بار زندگی! به زمین می‌گذارمت اکنون که از بیان غم عشق عاجزم می‌بوسمت به اشک و به بر می‌فشارمت پروانه‌ها به پیلۀ خود خو نمی‌کنند باشد تو هم برو به خدا می‌سپارمت 🔹صفحه دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ https://eitaa.com/fazelenazari
https://eitaa.com/fazelenazari چو آه در تن بی‌روح نی دمیده شدم سکوت بودم و با یک نفس شنیده شدم شبیه سایه، عدم بود هستی‌ام اما به هر طرف نظر انداخت نور، دیده شدم همین که چشمۀ عشق تو در دلم جوشید ز کوه صبر به دشت جنون کشیده شدم تو سیب سرخی و من برگ سبز، خوشحالم که در کنار تو بودم که با تو چیده شدم قسم به آه که فاضل ندارد از خود هیچ من از اضافۀ خاک تو آفریده شدم 🔹صفحه دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ https://eitaa.com/fazelenazari
مثل آتش بیقرارم مثل توفان بیوطن دیگران از من گریزانند و من از خویشتن! بی‌جهت، بیهوده، بیخود، بی‌سبب، بی‌فایده عشق وقتی نیست، معنایی ندارد زیستن زندگی با همدم نااهل جان فرسودن است من چنین زندانی‌ام با خویش در یک پیرهن دوستی پژواک تنهایی‌ست اما همچنان تا جوابی بشنوی از کوه فریادی بزن عاقبت در خواب بوسیدم تو را، با این حساب  من به خوشبختی بدهکارم، نه خوشبختی به من @fazelnazarii
https://eitaa.com/fazelenazari دلواپسم که بر لبت امروز نام کیست گوشَت به نغمه‌ی که و چشمت به جام کیست تصویر شاه‌بیت درخشان چشم تو ای عشق! مطلع غزل ناتمام کیست گودال آب و عکس تو ای ماه! ای دریغ! زیبایی حلال تو امشب حرام کیست من بوی گل شنیده‌ام از باد هرزه‌گرد جز من شمیم پیرهنت در مشام کیست من آه، من ملال، من افسوس، من دریغ از دیگران بپرس که دنیا به کام کیست 🔹صفحه دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ https://eitaa.com/fazelenazari
https://eitaa.com/fazelenazari از تو وقتی خواستی با خود هم‌آغوشم کنی چشم پوشیدم؛ که ترسیدم فراموشم کنی سرو عریانی که با پاییز می‌آمیخت گفت: کاش پیش از برف با آتش کفن‌پوشم کنی باد روشن می‌کند خاکستر افسرده را شعله‌ورتر می‌شوم هرقدر خاموشم کنی تلخی و شیرینی دشنام و لبخندت یکی‌ست باز کن لب تا به سحر عشق مدهوشم کنی من نمی‌مانم میان برزخ وصل و فراق باید امشب یا ببوسی یا فراموشم کنی 🔹صفحه دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ https://eitaa.com/fazelenazari
https://eitaa.com/fazelenazari میان جمعم و سرگرم داستان‌سازی کی‌ام؟ عروسک تنهای خیمه‌شب‌بازی به پای‌کوبی غمگین من نمی‌خندی اگر نگاه به ناچاری‌ام بیندازی من و تو از دغل پشت پرده باخبریم چقدر بازی و تا کی دروغ‌پردازی؟ اگر غلط نکنم مزد پاک‌چشمی ماست که می‌زنند به ما تهمت نظربازی شدیم «سرو» و به ما بی‌ثمر لقب دادند سرت بلند! بیا این هم از سرافرازی مگر نگفتمت ای دل به زندگی خو کن! کبوترا تو چرا با قفس نمی‌سازی؟ چه جای سعی! که فواره چون به اوج رسید به گریه گفت امان از بلندپروازی 🔹صفحه دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ https://eitaa.com/fazelenazari
https://eitaa.com/fazelenazari بر سر سجاده می افتاد چشمم تا به می شیشه می با دهان باز می پرسید: کی؟ کاش از اول بر در میخانه می خواندم نماز حیف از آن عمری که شد در گوشهٔ محراب طی نالهٔ جانسوز من بود آنچه می آمد به گوش آه من بود آنچه یکدم زیر لب می خواند نی کاش با ساقی حسابم پاک می شد، سال‌هاست او به من جامی بدهکار است و من جانی به وی من خطایی کمتر از بخشایشت دارم، ببخش با توام ای یار! ای غمخوار! ای «بسیار ای»! کتاب: 🔹صفحه دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ https://eitaa.com/fazelenazari
https://eitaa.com/fazelenazari مگو خود را کنار دیگران تنها نمی‌بینی تو تنهایی! فقط تنهایی خود را نمی‌بینی رفیقا! شادمانی‌های عالم جاودانی نیست مگر اندوه را در خنده‌ی گل‌ها نمی‌بینی اگر نامی ز خسرو ماند از افسون شیرین بود به غیر از عشق اکسیری در این دنیا نمی‌بینی کجا این حسن بی‌اندازه در تصویر می‌گنجد تو از عکس خودت زیباتری اما نمی‌بینی به جای دیدن آیینه‌ها در چشم ما بنگر بدی از چشم خود می‌بینی و از ما نمی‌بینی شدی در چشم‌هایش خیره، ای دل سادگی کردی از این پس هیچ‌کس را غیر او زیبا نمی‌بینی 🔹صفحه دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ https://eitaa.com/fazelenazari
https://eitaa.com/fazelenazari در این میخانه در هر دور، جامی ناتمام از ماست غمی شیرین و کامی تلخ و اندوهی مدام از ماست صدایت می‌زنیم از دور و مشتاقیم پاسخ را! گر امشب هم به ما دشنام می‌گویی، سلام از ماست چو افتادم به دامت، آفرین گفتم خدایت را که زلفت با دلم می‌گفت: صید از اوست، دام از ماست به هر صورت، فلک اقبال ما را برنمی‌تابد گمان کرده‌ست خوشبختیم و فکر انتقام از ماست یکی از ما به‌جای باده امشب زهر می‌نوشد ملالی نیست، می‌دانی و می‌دانم کدام از ماست 🔹صفحه دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ https://eitaa.com/fazelenazari
https://eitaa.com/fazelenazari در کوله‌بار قسمت ما غم زیاد بود کم بود عمر ما و همین کم زیاد بود آنسوی شوق و شادی و شور و نشاط ما اندوه و رنج و غصه و ماتم زیاد بود این یک دو روز را که به آن عمر گفته‌اند یکدم نبود بیش و همان دم زیاد بود گیرم چکید قطره‌ای از عشق روی خاک آن هم برای عالم و آدم زیاد بود چیزی نصیب من نشد از کارگاه عشق غیر از غمی که از سر من هم زیاد بود 🔹صفحه دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری https://eitaa.com/fazelenazari
https://eitaa.com/fazelenazari گر تو هم چون ما پریشان‌حال و تنهایی بیا جمع، جمع مردم تنهاست می‌آیی بیا ساغری از خون دل داریم و حسرت می‌خوریم گر در این میخانه هم‌پیمانۀ مایی بیا گریه چیزی از غم عاشق نمی‌کاهد ولی  گر بنا داری به اندوهت بیفزایی بیا مثل سنگی، رود را دامن گرفتم، رفت و گفت: گر توانستی ز پایت بند بگشایی بیا سایه‌ای افتاده بر دیوار، آیا این تویی ای رسول مرگ! می‌دانم که اینجایی بیا 🔹صفحه دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ https://eitaa.com/fazelenazari
مگر نگفتمت ای دل به زندگی خو کن! کبوترا تو چرا با قفس نمی‌سازی؟ چه جای سعی! که فواره چون به اوج رسید به گریه گفت امان از بلندپروازی 🔹صفحه دوستداران و نشر آثار استاد فاضل نظری ‌ https://eitaa.com/fazelenazari