eitaa logo
کانال شهدای مورک
99 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
185 فایل
کانال شهدای مورک ادمین کانال @Mork69
مشاهده در ایتا
دانلود
❣️ 🦋از ‌تــو هوس‌ نگاه‌ دارد‌ دل من 🦋چشمی ‌به درو ‌به راه ‌دارد دل ‌من 🦋تا کی به فراق‌ تو‌ صبور؟ برگرد آقا 🦋 آقا به ‌خدا ‌گناه ‌دارد ‌دلِ‌ من ...... 🌹تعجیل در فرج 🌹 @fdsfhjk
سی و دومین روزاز چݪھ زیاࢪت عاشوࢪا✨ به نیابـت از 🌷 و 🌷 اݪتماس دعاۍ فرج♥️🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌑پیش داوری و قضاوت عجولانه درباره عملکرد دولت آینده!! ⚛با پایان دولت ۸ ساله آقای روحانی و ملاحظه برخی ناکارآمدی ها و ناکامی های تیم سیاسی و اقتصادی ایشان گاها پیش داوری هایی از عملکرد آقای رئیسی در دولت آینده و احتمال ناکامی و ناامیدی از موفقیت در حل بحران ها و چالش های پیش رو در بین مردم و فضای رسانه ای می شود. فارغ از پیش داوری ها اما 🌿راه کار قرآن چیست؟ قرآن می فرماید: لیس للانسان الا ماسعی (نجم:۳۹) لا یکلف الله نفسا الا وسعها ( بقره:۲۸۶) ☝اگر دولت آقای رئیسی با تکیه بر همین دستور قرآنی، نهایت سعی و تلاش خود را با برنامه ریزی و مشورت با نخبگان انجام دهد ⬅️◀️بر طبق صریح آیات قرآن( طلاق:۳و۲) رعایت تقوا و انجام دستورات الهی و توکل بر خالق هستی، قطعا چاره ساز و حلّال بسیاری از مشکلات اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و...خواهد بود. ⛔️فراموش نکنیم ناامیدی بدترین گناهی است که بخشوده نمی شود!! چاره راه بازگشت به دستورات قرآن است! ✅فرمولِ سعی و تلاش+ انگیزه های خدایی+ توکل و محاسبه خالق هستی در محاسبات چاره ساز و کیمیای حل مشکلات ماست. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷 به امید سرافرازی ایران کهن بر قله های پیشرفت و آبادانی جهان ✍محمد تقی احمدی پرتو @fdsfhjk
🔴وقتی که بازی بخوری 💢جواد محجوب بازیکن تیم پناهندگان به دیدار بازیکن مدال گرفته صهیونیست رفته و مدالش را تبریک گفته‌، بعد هم یک عکس با او گرفته و گذاشته اینستا و نوشته پایان سیاست های کثیف با آرزوی صلح برای تمام دنیا 💯💯پ.ن: بدبخت تو خودت بخشی از سیاست های کثیف رژیمی شدی که کودک کشی افتخارش است. ✍ مهدی عبدی زاده🇮🇷🇵🇸 🔮کانال مرجع گفتمان @fdsfhjk
‍ 👡👞 دکتر کفش👞👡 نصفِ شب، پشت در، توى جا كفشى پُر از سر و صدا بود. هر كس چیزى مى گفت. باید آن را پانسمان كنیم! وسایل پانسمان نداریم!  كفش كتانى گفت:«به جاى حرف زدن یك كارى بكنید، دیگر طاقت ندارم، از درد دارم مى میرم » . كفش بابا در حالى كه بى خواب شده بود، گفت :«خوب تقصیر خودت بود كه مواظب نبودى ». كفش كتانى آهى كشید و گفت :من مواظب نبودم یا آن حمید بى فكر؟ آخر او هر چیزى از سنگ و چوب گرفته تا تمام سنگ ریزه هاى توى كوچه را شوت كرد. آى صورتم چه دردى  دارد، سوختم!»  كفش مامان با آن پاشنه ى بلندش از طبقه بالاى جا كفشى با صداى تَق تَق پایین پرید و گفت: خوب كتانى راست مى گوید، با این دست و آن دست كردن و بهانه گیرى كه مشكل حل  نمى شود، بهتر است فكرى بكنید.  كفش قهوه اى همان طور كه صورت بخیه شده ا ش را نشان مى داد و احساس رضایت می كرد،  گفت :این كه كارى ندارد، كتانى را به كفّاشى می بریم. مرا هم در آنجا تعمیر كردند. دكتر  كفش ها آن جاست  كفش قهوه اى رو به كتانى كرد و گفت: یک آقاى مهربان آن جاست كه مى تواند به تو كمك  كند تا خوب شوى. كتانى لبخند تلخى زد و پرسیدتو آنجا را بلدى؟ كفش قهوه اى جواب داد فکر می کنم چند تا كوچه بالاتر باشد. كنار نانوایى، زیر پله.  كفش پاشنه بلند با عجله گفت :خوب حالا با چى برویم كفش مامان به نایلونى كه همیشه كفش ها را با آن به كفّاشى می بردند  نگاه كرد و گفت كار، كار نایلون  است. نایلون با صداى كفش پاشنه بلند از خواب پرید و گفت :  چى؟! به من چه،  من كارى نكرده ام ،كفش قهوه اى گفت نترس! باید كفش كتانى را به كفّاشى برسانیم، پوست صورتش پاره شده و خیلى درد  مى كشد هنوز حرف كفش قهوه اى تمام نشده بود كه كفش كتانى پرید توى نایلون، بقیه هم آن را كشیدند.  كفش قهوه اى جلوجلو رفت تا به كفّاشى رسیدند. نصف شب، چراغ هاى مغازه ى كفّاشى خاموش بود. كفش قهوه اى گفت حالا چکار كنیم. كفش پاشنه بلند گفت :من با كفش خانم صاحب كفّاشى دوست هستم. به تلفن همراهش  زنگ مى زنم بعد گوشى را برداشت، زنگ زد و موضوع را گفت. او هم كمى فكر كرد و آن وقت تصمیم گرفت. خود را از پله ها پرت كرد تا محكم به دَر خورد و صدایى بلند شد.  از این صدا آقاى كفّاش كنجكاو از اتاق بیرون آمد و در را باز كرد. گفت :چه خبر است؟ چرا  نمی گذارید بخوابیم؟ كفش قهو ه اى گفت :سلام آقاى كفّاش، كفش كتانى صورتش زخم برداشته و خیلى درد  مى كند، شما را به خدا كمك كنید.  آقاى كفّاش كمى فكر كرد و بعد از پله ها بالا رفت و بعد از چند دقیقه با دسته كلیدى برگشت و در مغازه را باز كرد. همه ى كفش ها خوشحال شدند و فریاد شادى كشیدند.   👞 👡👞 👞👡👞 🌸🍂🍃🌸 @fdsfhjk
سی و سومین روزاز چݪھ زیاࢪت عاشوࢪا✨ به نیابـت از 🌷 و 🌷 اݪتماس دعاۍ فرج♥️🌱
○•🌱 اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت مقدس اقا امام زمان( عج) ♥️🌱 نبــودن‌تـــو فقـط‌ نبــودن تو نیستـــ نبودن خیلۍ چیزهاستـــ ڪلاه روی سـرمان نمی‌ایستد پول‌ در جیبمان دوام نمی‌آورد نمڪ از نان رفتــه خنڪی از آب ما بی تـو فقیر شده‌ایم هر کجا هستی با هزاران عشق سلام✋ 🌺أللَّهمَ عـجِـلْ لِوَلیِکْ الفرج🌺 ...💚@fdsfhjk
هدایت شده از سخنرانی ها/حجت الاسلام غفاری
خلاصه بیانیه گام دوم.MP3
26.76M
حجت الاسلام والمسلمین علی صالح غفاری/موضوع:خلاصه بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی{جلسه 291] @eslam20
*توصیه های رهبر معظم انقلاب برای رئیس جمهور* در حقیقت آنچه که امروز توسط مقام معظم رهبری به عنوان توصیه به دولت جدید بیان شد، مواردی است که دولت آقای روحانی کنار گذاشته بود و ضرورت دارد به آنها بازگشت : 1️⃣ تاکید بر ارزش های اصیل انقلاب اسلامی 2️⃣ حضور در میان مردم، مردمی بودن و دخالت دادن ایشان در امور که جایگزین ندارد 3️⃣ گفتگوی صادقانه با مردم قطع نظر از پیرایه های سیاسی 4️⃣نگاه و توجه به ظرفیت های داخلی، شناخت، بکارگیری و پرداخت به ایشان 5️⃣ مبارزه با فساد با عزم راسخ 6️⃣ اقدام با برنامه و نه مشغول شدن به روزمرگی امیدواریم دولت آقای رئیسی به این توصیه ها که خلع های کنونی است عمل نماید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹توصیه مقام معظم رهبری به والدین ╔══.🌱🇮🇷🕊.════   💠@fdsfhjk   ════.🌱🇮🇷🕊.══╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌹سخنرانی حضرت آقا با نوجوانان ╔══.🌱🇮🇷🕊.════   💠@fdsfhjk   ════.🌱🇮🇷🕊.══╝
چه کردی فریدون ‼ که مردم برای رفتنت قربانی میکنند ... 🍃🌹ــــــــــــــــــــــــــــ @fdsfhjk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣رهبر معظم انقلاب: 🇮🇷🍃این مراسم، مراسم تنفیذ، که متکی است به قانون اساسی و به رسمی که امام بزرگوار بنیانگذاری کردند در کشور، در طول این چند دهه بارها تکرار شده است و مظهری است از جابجایی مسئولیت بسیار مهم قوه مجریه که در واقع مدیریت کشور است به شکل عقلانی و به شکل آرام و متین؛ این بسیار مهم است. 1400/05/12 @fdsfhjk
آیا‌می‌دانید‌ڪہ‌امام‌زمان(عج)‌به‌تمام محتواے‌گوشی‌ما‌دسترسی‌دارند؟!! و‌از‌جزئیات‌آن‌آگاه‌هستند؟! ⭕️اگر‌شماره ای داری که باعث گناه کردن تومیشه ⭕️یامطلب،فیلم،کانال وگروه غیرمجازیاهرچیزی دیگه ای ڪہ‌حضرت‌را‌ناراحت میکنه‌ ... ✅فردا‌دیگه دیره،‌همین‌الان‌پاڪش‌ڪن تالبخندرضایت مولانصیبمون بشه.....❗️ مذهبی و غیر مذهبی هم نداره خودمونو گول نزنیم ____________________________ 🌺@fdsfhjk
مثل بوی سیب (داستان کودکانه از زندگی امام محمد باقر «علیه السّلام) غریبه بود و از راه دوری آمده بود. به این طرف و آن طرف نگاه کرد. بعد، از شتر پیاده شد. آن را کنار مسجد بست و وارد مسجد شد. مسجد خلوت بود. تنها دو سه نفر در حال نماز بودند. مرد غریب، کنار کسی که به مسجد رفته بود ایستاد و مشغول نماز شد. آرامش عجیبی در مسجد بود. مرد غریب این آرامش را همراه با عطری دلنواز به خوبی حس می کرد. از بیرون، از کنار دریچه ی مسجد، صدای بق بقوی چند کبوتر می آمد. نمازش را که خواند، دوباره نگاهی به اطراف کرد. کودکی همراه پدرش، کمی آن طرف تر مشغول نماز بود. هر کاری که پدر می کرد، او هم می کرد، حتما بعد از او آمده بودند، چون وقتی وارد مسجد می شد، آن ها را ندیده بود. بعد به مردی که کنارش مشغول نماز بود خیره شد. مرد چهره ای زیبا و مهربان داشت. گویا عطری که هنگام نماز احساس می کرد، از او بود، بویی مثل بوی سیب! مرد خوش قیافه آهسته زیر لب دعا کرد. مرد غریبه هم دست هایش را بلند کرد: «خدایا!» ما را به راه راست هدایت کن. خدایا ! تنها تو را می پرستیم و از تو یاری می خواهیم. خداوندا! ما را از همه مردم بی نیاز کن.» مرد خوش قیافه که بوی سیب می داد، از جا بلند شد. گویا می خواست برود. پیش از رفتن، ایستاد و به مرد غریب خیره شد. مرد غریب هم به او نگاه کرد. مرد خوش قیافه که لبخندی مهربان بر لب داشت، به مرد غریبه سلام کرد و گفت: «برادر! این طور نگو. بگو: خدایا! ما را از مردم بد بی نیاز کن چون مؤمن، از برادرش بی نیاز نیست.» مرد خوش قیافه خداحافظی کرد. مرد غریبه آن قدر نگاهش کرد تا از مسجد بیرون رفت. با خود گفت: «چه مرد نورانی و فهمیده ای! چه کلام زیبایی! هر که هست، مردی دانشمند و بزرگ است. تنها آدم های بزرگ و اهل علم می توانند این قدر قشنگ و خوب حرف بزنند.» مرد غریبه از کسی که تازه وارد مسجد شده بود، پرسید: «آقا! ببخشید این مرد که الان از مسجد بیرون رفت، که بود؟» -چطور او را نشناخته ای؟ او امام ما شیعیان، محمد باقر بود. مرد غریبه با تعجب گفت: «راست می گویی؟ او محمد باقر (علیه السلام) بود؟ کاش زودتر او را شناخته بودم.» @fdsfhjk
سی و چهارمین روزاز چݪھ زیاࢪت عاشوࢪا✨ به نیابـت از 🌷 و 🌷 اݪتماس دعاۍ فرج♥️🌱
🌺 السلام علیک یا بقیه الله🌺 🌿🌸بر چهره پر ز نور مهدی صلوات 🌿🌸بر جان و دل صبور مهدی صلوات 🌿🌸تا امر فرج شود مهیا بفرست 🌿🌸بهر فرج و ظهور مهدی صلوات 🌺اللهم عجل لولیک الفرج🌺 @fdsfhjk ...💚
هدایت شده از سخنرانی ها/حجت الاسلام غفاری
مستندات قرانی وروائی حجاب.MP3
14.71M
حجت الاسلام والمسلمین علی صالح غفاری/موضوع:مستندات قرانی وروائی حجاب=7آیه و5روایت{جلسه 292} @eslam20
⭕️در دریای عمان چه خبر است؟ 🔹خبرگزاری آسوشیتدپرس اکنون گزارش می‌دهد سکان هدایت دست‌کم چهار کشتی در سواحل امارات متحده عربی از کنترل خارج شده است. 🔹این خبرگزاری نوشته ماهیت این حادثه هنوز به طور دقیق روشن نیست. 🔹کشتی‌های مذکور چهار نفت‌کش به نام‌های «کوئین ایماثا»، «گلدن بریلینت»، «جگ پوجا» و «ابس» هستند که همگی در زمان‌های تقریباً یکسان هشدار داده‌اند هدایت کشتی از فرمان آنها خارج است. 🔹گروه عملیات تجارت دریایی انگلیس از عنوان «کشتی‌ربایی احتمالی» برای اشاره به حادثه برای کشتی‌ها در سواحل امارات استفاده کرده است. 🔸سخنگوی وزارت امور خارجه اخبار منتشر شده در مورد بروز حوادث امنیتی پی در پی برای کشتی ها در منطقه خلیج فارس و دریای عمان را کاملا مشکوک دانست و نسبت به هر گونه فضاسازی کاذب برای اغراض خاص سیاسی هشدار داد. ═══.🍃🇮🇷🕊.════ 💠@fdsfhjk
🔆 کجاها نباید خندید؟! 🔹به سرآستین پاره کارگری که دیوارت را می‌چیند، نخند. 🔸به پسرکی که آدامس می‌فروشد و تو هرگز نمی‌خری، نخند. 🔹به پیرمردی که در پیاده‌رو به زحمت راه می‌رود و شاید چند ثانیه کوتاه معطلت کند، نخند. 🔸به دستان پدرت ... به جارو کردن مادرت ... به رفتگری که در گرمای تیرماه کلاه پشمی به سر دارد ... به پارگی ریز جوراب کسی در مجلسی ... به پشت و رو بودن چادر پیرزنی در خیابان نخند. 🔹نخند که دنیا ارزشش را ندارد ... که هرگز نمی‌دانی چه دنیای بزرگ و پر دردسری دارند آدم‌هایی که هر کدام برای خود و خانواده‌ای همه چیز و همه کسند ... 🔸آدم‌هایی که برای زندگی تقلّا می‌کنند ... بار می‌برند ... بی‌خوابی می‌کشند ... کهنه می‌پوشند ... جار می‌زنند ... سرما و گرما را تحمل می‌کنند ... و گاهی خجالت هم می‌کشند ... 🔻خیلی ساده: 🔹هرگز به آدم‌هایی که ضعیف‌تر از تو هستند، نخند. روزی ممکن است تو جای آنها باشی. کسی چه می‌داند؟ @fdsfhjk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹ماجرای روز مباهله چیست؟! 🌷بیست و چهارم ذی الحجه روز مباهله رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) و روز نزول آیات ولایت و تطهیر گرامی باد... ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ @fdsfhjk
🌷عید مباهله مبارک در این روز  مبارکــــــــَ دعا میکنم که همیشه شاد باشید و دلتون از غصه خـالی باشه ان شالله که پنج تن آل عبا ضامن سلامتی و سعادت و عاقبت بخیری همه ی ماباشد @fdsfhjk
سفر اسب‌ها آماده‌ی حرکت بودند. مرد بلندقدی بچه‌ها را صدا زد. رقیه و دوستانش جلو دویدند. مرد گفت:«بچه‌ها کم کم می‌خواهیم حرکت کنیم. بزرگ‌ترها مواظب کوچک‌ترها باشند. از بزرگترهایتان دور نشوید» رقیه از دوستانش جدا شد. به طرف عمه زینب دوید. کنار عمه ایستاد. عمه با مهربانی لباس خاکی رقیه را تکاند و گفت:«زیاد دور نشو می‌خواهیم حرکت کنیم» رقیه سری تکان داد و گفت:«چشم می‌روم پیش عموعباس» عمه زینب لبخند زد. رقیه خودش را به عموعباس رساند. عموعباس رقیه را بغل کرد و بوسید. رقیه خندید. دست روی ریش عموعباس کشید و گفت:«عموجان می‌شود پشتتان سوار شوم؟» عموعباس رقیه را به سینه فشرد و گفت:«چرا نمی‌شود دردانه‌ی عمو» رقیه را روی دوش گذاشت. رقیه به اطراف نگاه کرد و گفت:«از این‌جا همه چیز را می‌بینم» به اسب سفیدی که جلوتر از همه‌ی اسب‌ها ایستاده بود اشاره کرد و گفت:«ذوالجناح آن‌جاست، اسب خوشگل بابا» عموعباس به ذوالجناح نگاه کرد و پرسید:«دیگر چه می‌بینی؟» رقیه سرچرخاند و گفت:«باباحسین جانم، او کمی آن‌طرف‌تر ایستاده، دارد با عموعبدالله صحبت می‌کند» عموعباس رقیه را از روی دوشش پایین آورد و روی شتری گذاشت و گفت:«شتر سواری دوست داری رقیه جان؟» رقیه ریز خندید:«بله خیلی، فقط باید خودتان هم باشید من تنهایی سوار شتر شدن را دوست ندارم» عموعباس لبخند زد و جواب داد:«نور چشمم من‌که تورا تنها رها نمی‌کنم» رقیه به آسمان نگاه کرد. نورخورشید چشمش را اذیت می‌کرد. دستش را جلوی پیشانی‌اش گذاشت. لب‌های کوچکش خشک شده بود. رو به عموعباس کرد و گفت:«عموجان من تشنه‌ام، آب می‌خواهم» عموعباس، رقیه را از روی شتر پایین آورد و گفت:«همین‌جا بمان تا برایت آب بیاورم عزیزدلم» او را به پسرعمو سپرد و گفت:«حواست به رقیه جانم باشد زود برمی‌گردم» عمو که رفت رقیه علی‌اکبر را دید. به طرفش دوید. علی‌اکبر بلند گفت:«ندو نازنینم زمین می‌خوری، اینجا بیابان است، زمین پر از تیغ است» رقیه قدم‌هایش را کند کرد. به داداش علی‌اکبر که رسید لب‌هایش را غنچه کرد و پیشانی او را بوسید. علی‌اکبر موهای رقیه را از روی پیشانی‌اش کنار زد. او را روی پایش نشاند و گفت:«رقیه جانم چشمان قشنگت را ببند دستانت را جلو بیاور» رقیه این بازی داداش علی‌اکبر را خیلی دوست داشت. چشمانش را بست دستان کوچکش را جلو آورد. علی‌اکبر سه تا گردو توی دستان رقیه گذاشت. رقیه با چشمانی که برق می‌زد به گردوها نگاه کرد. علی‌اکبر لبخند زد و گفت:«هروقت حوصله‌ات سر رفت با دوستانت گردو بازی کن» رقیه از روی پای علی‌اکبر بلند شد و گفت:«دستتان درد نکند داداش علی‌اکبر جانم» صدای گریه‌ی علی‌اصغر بلند شده بود. رقیه تا صدای او را شنید گفت:«داداش علی‌اصغر جانم بیدار شد» دوید. علی‌اکبر صدا زد:«ارام برو جان برادر زمین می‌خوری اینجا بیابان است، زمین پر از تیغ است» رقیه آرام‌تر رفت. کنار گهواره‌ی علی‌اصغر نشست. آرام صدایش زد:«داداشی داداشی گریه نکن، نازی نازی» علی‌اصغر با صدای رقیه آرام شد. رقیه دستان کوچکش را روی صورت گذاشت. دستانش را برداشت و گفت:«سلام» علی‌اصغر خندید. رقیه صورت علی‌اصغر را بوسید. او بازی با علی‌اصغر را خیلی دوست داشت. عموعباس با ظرف آب برگشت. رقیه را ندید. از پسرعمو سوال کرد:«رقیه جانم کجاست؟» پسرعمو، علی‌اکبر را نشان داد و گفت:«رفت پیش برادرش» عموعباس به طرف علی‌اکبر دوید. رقیه را ندید پرسید:«رقیه جانم کجاست؟» علی‌اکبر به احترام عمو بلند شد جلو رفت:«نگران نباشید پیش علی‌اصغر است» عموعباس دست تکان داد و به طرف گهواره‌ی علی‌اصغر دوید. رقیه آن‌جا هم نبود! همبازی رقیه داشت با چند دانه گردو بازی می‌کرد. عموعباس جلو رفت پرسید:«تو رقیه را ندیدی؟» دخترک جواب داد :«رقیه آن‌جاست» و با دست ذوالجناح را نشان داد. کمی دورتر رقیه توی بغل بابا حسین خوابیده بود. 🌸🍂🍃🌸 @fdsfhjk
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 🌱دعاکبوتر عشق است و بال‌وپر دارد 🌼شبی دیگر از شبهای عشق وانتظار...با مولا هستیم ان شاءالله تا ظهور حضرتش...دعای فرج میخوانیم همه به‌نیابت از اهلبیت و شهدا🤲 خدایا به حق عمه سادات حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرج مولامون رو برسون 🤲 ┄┅─✵❤️✵ @fdsfhjk ┄┅─✵❤️✵─┅┄