📃برگی از کتاب «درآمدی به تاریخ فلسفهٔ اسلامی»
▫️فلسفهٔ نقد عقل
🎲از نظر ابنسینا «نفس انسان» یا «خود او» فارغ از جسم و بدن، و همهٔ لوازم آن، و اعضا و اندامهای ظاهری و باطنی، ذات و حقیقت خویش را که عین خودآگاهی است ، ادراک میکند و وجود آن را در مییابد و بر مخلوقیت خویش واقف است و «خود - خداآگاهی» دارد.
🎲اینک به طبیعیات شفا و پایان آن کتاب یعنی کتاب النفس میرویم و یکی دو فقره از عبارات آن را در معرفتی نفس انسانی مورد مطالعه قرار میدهیم تا جایگاه این «نفس» نزد ابنسینا معلوم گردد و به تبع آن، جریان بازگشت «نفس» اندکی روشن شود و سرانجام ضرورت «نقد انسان» و «نقد عقل» خود را نشان دهد.
🎲یکی از موضوعاتی که در «نفسشناسی» ابنسینا جلب توجّه میکند، بحث مهمی است که او دربارهٔ «منِ آگاه» دارد. این بحث، گر چه این جا و آن جا و نزد این و آن، مورد توجّه و مطالعه قرار گرفته امّا هنوز جایگاهی را که شایستهٔ آن است، در عرصهٔ پژوهش ما ندارد. البته فعلاً و در این مجال، درصدد بحث مبسوط دربارهٔ آن نیستیم امّا به تناسب موضوع این باب، میخواهم نگاه خواننده را به برخی از جوانب آن جلب کنم.
🎲به زعم نگارنده موضوع «منِ آگاه» قلب «نفسشناسی» ابنسینا است. وی در آغاز کتاب النفس، در فصل اوّل از مقالهٔ نخست، آن را مطرح میکند و در اواخر آن کتاب، یعنی در فصل هفتم از مقالهٔ پنجم دوباره به آن باز میگردد.
🎲عنوان فصل اوّل از مقالهٔ نخست «اثبات نفس و تعریف آن» است؛ و ذیل آن، شیخ به اثبات و تعریف نفس میپردازد. در پایان فصل، «نفس» انسان را مطرح میکند و میگوید که ما باید ماهیّت این چیزی را که «نفس» (یا «خود» انسان) به حساب میآورند، دریابیم. توجّه به این نکته خالی از فایده نیست که شیخ در آغاز راه است و مباحث مفصلی را پس از این دربارهٔ نفس و تجرد آن و قوای آن و روابطش خواهد آورد.
🎲امّا انگار در همین ابتدای بحث، قوام همهٔ آن چه را که بعداً خواهد گفت، در گرو فهم و دریافت یک «خود» میداند که آگاه است و شعور دارد؛ «خود»ی که از درون طبیعت و از دل آب و خاک و «طینت» برآمده، لکن چیزی متفاوت است و در عین حال که گِل است، گل نیست و ماهیتی فارغ از جنس گل دارد.
📚درآمدی به تاریخ فلسفهٔ اسلامی، ص ۳۸۶ - ۳۸۷
#دکتر_نصرالله_حکمت
🆔 @fekrat_net