eitaa logo
فکر شنبه
44 دنبال‌کننده
28 عکس
21 ویدیو
0 فایل
صائب تبریزی: «فکر شنبه» تلخ دارد جمعهٔ اطفال را عشرت امروز بی اندیشه فردا خوش است می‌خوانم و می‌نویسم؛ شنبه زنگ حساب داریم! ادمین: @SafirAD
مشاهده در ایتا
دانلود
ترس و اضطراب و استرسم به بالاترین حد رسیده بود. به خودم می‌گفتم: «کاش در قم مانده و عطای این تبلیغ را به لقایش بخشیده بودم!» به هر راه حلّی فکر می‌کردم. به این فکر می‌کردم که چه بهانه‌ای بتراشم که دیگر به این مدرسه نیایم. آیا راه فراری هست؟! یعنی این کشتی شکسته به ساحل آرامش می‌رسد؟ در هر حال، احساس می‌کردم روی صندلی دفتر مدرسه میخکوبم کرده‌اند. پاهایم توان حرکت نداشت. از آنجایی که انسان در لحظات بحرانی به یاد خدا می‌افتد، دلم رفت به سمت قرآن کوچکی که همراهم بود. زمان به سختی می‌گذشت. انگار زندگی را روی دور کند گذاشته بودند. با خودم نجوا می‌کردم: «بالاخره ما به خاطر خدا از قم بیرون زدیم، مگر می‌شود خدا ما رها کند؟» آن روزها قرآن حفظ می‌کردم و با آن مأنوس بودم. قرآن را از جیبم درآوردم و میان دو دست گرفتم و به او گفتم: «می‌دانی که من تو را چقدر دوست دارم! نظر تو دربارۀ این مدرسه و این منطقه چیه؟ یک چیز بگو که دلم آرام شود.» حقیقتاً هم آن قرآن جیبی را دوست داشتم. واقعاً برایم مثل یک رفیق بود. بسم اللّه گفتم و صفحه‌ای را باز کردم. تا چشمم افتاد به صفحهٔ بازشده، یخ کردم. ناامید ناامید شدم. صفحه ۱۹۳ قرآن، آیۀ ۳۷ توبه آمده بود: «إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيَادَةٌ فِي الْكُفْرِ يُضَلُّ بِهِ الَّذِينَ كَفَرُوا» در این حین، ناظم و مدیر مدرسه در حال هماهنگی بودند تا یکی از کلاس‌ها را برای حضور من آماده کنند. من که توقع آمدن این آیه را نداشتم، در دلم به خدا گفتم: «خدایا! تو دیگه چرا حال ما را می‌گیری؟ نمی‌شد یک آیۀ مهربان‌تری برامون باز بکنی؟!» همین طور که غرق در شِکوه و شکایت بودم، چشمانم را به طرف انتهای صفحه غلطاندم. ناگهان چشمم افتاد به این قسمت آیۀ ۴۰ توبه: «لَا تَحزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَى وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا» همان جا خودم را مخاطب این قسمت آیه دانستم. یک آرامش عجیبی ریخت توی دلم. فهمیدم که خدا کار خودش را کرده؛ یعنی خیالت تخت‌تخت. حدود یک هفته در آن مدرسه بودم. یکی از بهترین و شیرین‌ترین تبلیغ‌هایی است که تا به حال داشته‌ام. بچه‌های آن منطقه‌ با اینکه اسمشان بد در رفته بود، بسیار بامرام و داش‌مشتی بودند و تا مدت‌ها بعد با من تماس می‌گرفتند. روزی یکی از آنها زنگ زد و در حالی که خیلی لوتی‌وار صحبت می‌کرد، گفت: «حاجی! یک هفته‌ است توی ترکم. یک هفته است لب به مشروب نزدم. بدنم می‌خواد! چکار کنم دوباره برنگردم؟!» @fekreshanbe
🔹 تک بیتی که تحسین جلسه را برانگیخت! جلسه حال و هوای خاصی دارد. همه شاعران با دست پر آمده‌اند تا سروده‌های خود را نزد مقام معظم رهبری(حفظه اللّه) ارائه کنند. شاعران به ترتیب شعر خود را می‌خوانند و از حاضران به‌به و آفرین می‌گیرند. نوبت به یکی دیگر از شاعران می‌رسد تا آنچه را در چنته دارد رو کند. همه نگاه‌ها به سمت اوست. سکوت همه‌جا را فرا گرفته است. او می‌گوید: «من یک بیت بیشتر به این جلسه نیاورده‌ام!» سکوت محفل با خندهٔ آرام حضار می‌شکند. شاعر ادامه می‌دهد: «تازه یک مصرع آن از حافظ است!» تعجب و خندهٔ حضار بیشتر می شود. اشتیاق شنیدن تک بیت او گوش ها را تیز کرده است. زمان به‌کندی می‌گذرد. حاضران خبر ندارند که تک مصرع او قرار است تحسین همگان را برانگیزد. شاعر نفس عمیقی می‌کشد و می‌خواند: ستاره‌ای بدرخشید و ماه مجلس شد تمام هستی زهرا، نصیب نرجس شد ...صدای تکبیر و صلوات فضای جلسه را پر می‌کند... . ----------- پ.ن: اصل خاطره از شاعر و پیر غلام اهل‌بیت(ع) استاد غلامرضا سازگار(میثم) است که بازنویسی شده است. @fekreshanbe
🔹سهم ما از ویرانی! در قابوس‌نامهٔ عنصرالمعالی آمده است: «آدمی را از چهار چیز ناگزیر بود: اوّل نانی، دوم خلقانی و سوم ویرانی، چهارم جانانی.» این چهار چیز، همانی است که ما آنها را خوراک، پوشاک، مسکن و همسر می‌نامیم. البتّه در این عبارت قابوس‌نامه که اصل آن از ابوسعید ابوالخیر است، نکات عمیق‌تری نهفته است. او از میان تمام خوردنی‌ها با رنگ‌ها و طعم‌های گوناگونشان به قرص نانی و از پوشیدنی‌ها به پوسیده‌ای قناعت کرده است. همچنین با وجود واژه‌هایی مانندِ خانه، کاشانه، آشیانه، بیت، کاخ، مسکن، منزل، چهاردیواری، آلونک، کلمۀ «ویرانی» را برای انتقال معنای مقصود خود برگزیده است. یعنی آدمی هرکه و هرچه و هرکجا باشد، دست‌کم به یک ویرانه نیاز دارد. چیزی که امروز برای چندین میلیون انسان به آرزوی دست نیافتنی تبدیل شده است. حافظ وقتی دستش را از رسیدن به مطلوب و مقصود خود کوتاه دید، حسرتش را با این بیت توصیف کرد: پای ما لَنگ است و منزل بس دراز دست ما کوتاه و خرما بر نَخیل بیتی که بعدها مَثَل شد و برای هر امری که رسیدن به آن مشکل باشد به کار رفت. امروزه خانه‌دار شدن و یافتن ویرانه‌ای چنان سخت است که این بیت حافظ نیز گویای آن نیست. عرب وقتی می‌خواهد آروزی ناشدنی را نشان دهد، کلمۀ «لیت» به کار می‌برد. مثلاً می‌گوید: «لیتَ الشباب یَعودُ» یعنی ای کاش جوانی برمی‌گشت! بازگشت جوانی، آرزویی است که هیچ‌گاه محقق نمی‌شود. حکایت خانه و خانه‌دارشدن هم چیزی شبیه این است. نمی‌خواهم پیازداغش را زیاد کنم؛ امّا به قول داش‌مشتی‌ها: «هوا چنان پس است که با سزارین هم نمی‌شود خانه‌ زایید؛ چه برسد به مسیر طبیعی!» این‌قدر ناامیدشدن زیبندۀ بندگی نیست؛ لکن چه کنم که حال و روز خیلی از برخاک‌نشستگان، این شعر قیصر امین‌پور است: خسته‌ام از آرزوها، آرزوهای شعاری خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری صندلی‌های خمیده، میزهای صف‌کشیده خنده‌های لب‌پریده، گریه‌های اختیاری عصر جدول‌های خالی، پارک‌های این حوالی پرسه‌های بی‌خیالی، نیمکت‌های خماری رونوشت روزها را، روی هم سنجاق کردم شنبه‌های بی‌پناهی، جمعه‌های بی‌قراری عاقبت پرونده‌ام را، با غبار آرزوها خاک خواهد بست روزی؛ باد خواهد برد باری روی میز خالی من، صفحۀ باز حوادث در ستون تسلیت‌ها، نامی از ما یادگاری @fekreshanbe
تیم ملّی ما در برابر تیم انگلیس باخت؛ امّا در تاریخ فوتبال ما خواهند نوشت و آیندگان خواهند گفت: «در آن بازی، یک نفر فرمانده‌وار و مردانه جنگید.» @fekreshanbe
🔹در فضای مجازی دیدم که این جوان را مسخره کرده بودند. برخی نوشته بودند: «شکر چه می‌کنی؟» 🔹یاد این حکایت سعدی در گلستان افتادم: پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو به نمی‌شد! مدت‌ها در آن رنجور بود و شکر خدای عزّوجل علی‌الدوام گفتی. پرسیدندش که: «شکر چه می‌گویی؟» گفت: «شکر آنکه به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی!» @fekreshanbe
🔹 بنرهای کمی دیده‌ام که مطلب به درد بخوری روی آن نوشته شده باشد. این یکی بد نیست...👌 پدران و مادران بخوانند. @fekreshanbe
🔹 مقام معظم رهبری: با این ستارگان می‌توان راه را پیدا کرد. چقدر این جمله روی این عکس می‌نشیند! روستای پردنجان- فارسان- چهارمحال و بختیاری @fekreshanbe
💬 این عکس، با بسیاری روی سخن دارد: با فطرت‌های بیدار با وجدان‌های مانده در زیر آوار با دنیا با کاخ‌نشینان بی‌آسمان با در راه‌ماندگان با کسانی که دنیا را با عینک دودی می‌بینند با یخ‌بستگان جهل و ستم با قلم‌های در رهن با توئیت‌های در اجاره با گرام‌های رنگارنگی که گرایی ندارند آری! این قاب با همه حرف دارد با مادران با پدران با مسئولان با دانشجویان اصلاً با خرد و کلان با پیر و جوان با ستاره و ماه با گویندگانِ آه با مادرِ منتظر و چشم به راه با گم‌کنندگان راه با قارهٔ به‌ظاهر سبزِ سیاه با صاحبان افق‌های کوتاه با کسانی که ایمانشان بوی غرب می‌دهد با کسانی که گمنامی آزارشان می‌دهد با پشت میزنشینان پای‌تخت مانده با جملهٔ «لطفاً بدون هماهنگی وارد نشوید!» با شورای تدوین کتاب‌های درسی با فرهنگستان که چرا برایش واژه نساخته با دانشگاه که چرا برایش واحد درسی ندارد با سرددبیران که چرا برای شهید «ستون» ندارند با نویسندگان متن‌های تاول‌زده و آبله‌دار تاریخ با من با شما با همه ... . @fekreshanbe
🔹کاهن معبد جینجا طلسمم را شکست انگار ابر و باد و مه و خورشید و فشار زندگی دست‌به‌دست هم داده بودند که من را جدا کنند از چیزی که دوست دارم؛ یعنی از خواندن و نوشتن. البتّه هر روز می‌خوانم و می‌نویسم؛ امّا نه آن چیزی که دلم می‌خواهد. از قضا، فضایی باز شد و رفتم سراغ خواهش‌های دلم. کتابی خریده بودم از وحید یامین‌پور با نام «کاهن معبد جنیجا». یامین‌پور را با مجری‌گری‌های پر سر و صدا و بحث‌برانگیزش می‌شناسند تا نوشته‌هایش. با این حال، او توانسته کتاب‌هایش را خوب از کار درآورد. یادم هست چند سال پیش در جلسۀ نقد کتاب «نخل و نارنج» او شرکت کردم. یکی از استادان ناقد، محمدرضا زائری بود. وی خطاب به یامین‌پور گفت: «شما که این‌قدر خوب می‌نویسید، چرا کار سیاسی می‌کنید و علیه این و آن توئیت می‌زنید؟!» القصّه اینکه به ظاهر یامین‌پور توانسته مخاطبش را راضی کند. این کتاب، داستان سفر اوست به سرزمین چشم‌بادامی‌ها. دربارۀ ژاپنی‌ها در رسانه‌ها حرف و حدیث بسیار است. حتماً شما هم ماجرای تکراری تلفن پاناسونیک روی میز رئیس جمهور آمریکا را شنیده‌اید. علاقه‌مند بودم حالا که خودم نمی‌توانم سرزمین سامورایی‌ها را از نزدیک ببینم، دست‌کم نوشته‌های شخص قابل اعتمادی را دربارۀ این کشور بخوانم. «کاهن معبد جینجا» به من نشان داد که ژاپن هم چاله‌های خودش را دارد. همان چیزی که می‌گوییم آواز دهل از دور خوش است. البتّه قصد ندارم در این فرصت از کاستی‌های ژاپن بنویسم؛ بلکه برعکس، می‌خواهم به نکتۀ جالبی که یامین‌پور گزارش کرده اشاره کنم. او و همراهانش وارد فرودگاه بین‌المللی «اوساکا» می‌شوند؛ امّا هیچ تابلویی به زبان انگلیسی در فرودگاه و اطرافش نمی‌بینند. شک می‌کنند نکند اینجا فرودگاه اصلی اوساکا نباشد! نه اینجا ژاپن است؛ آنان عامدانه حتّی در مکان‌های بین‌المللی و میدان‌های اصلی، جز به ژاپنی نمی‌خوانند و نمی‌نویسند! به قول نویسنده، این شاید به خلاف ادب میزبانی باشد؛ امّا با غرور ملّی سازگارتر است. اکنون این را مقایسه کنید با برخی از هم‌وطنان و هم‌زبانان که دست و پا می‌زنند تا واژگان بیگانه را به‌کار بگیرند. کافی است سری به خیابان‌ اصلی شهر بزنید و به تابلوی بالای مغازه‌ها نگاه کنید. می‌پذیریم که یافتن زبان پاک و عاری از واژگان بیگانه، در دنیای امروز شدنی نیست؛ امّا این همه وادادگی نیز پسندیده نیست؛ آیا در فروشگاه نایس، کالای بهتری می‌فروشند؟ فست‌فودها خوشمزه‌تر از غذای فوری هستند؟ یعنی خورشید سان‌سینی از شهر آفتاب زیباتر است؟ رنگ اسکای از آسمان بیشتر به دل می‌نشیند؟ ممکن است استار از ستاره‌ بیشتر بدرخشد و چشمک بزند؟ شمارهٔ یک، کمتر از نامبر وان است؟ کسی که کت‌وشلوار لوکس می‌پوشد و می‌گوید: «اوکی هستم»، سرحال‌تر از جوان خوش‌پوشی است که می‌گوید: «خوبم»؟ @fekreshanbe
«من خیلی نگران زبان فارسی‌ام؛ خیلی نگرانم. سال‌ها پیش ما در این زمینه کار کردیم؛ اقدام کردیم؛ جمع کردیم کسانی را دور هم بنشینند. من می‌بینم کار درستی در این زمینه انجام نمی‌گیرد و تهاجم به زبان زیاد است.» بیانات رهبر معظّم انقلاب، حضرت آیت‌اللّه خامنه‌ای، در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۹ آذر ۱۳۹۲. @fekreshanbe
14.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 نگرانی رهبر انقلاب دربارهٔ زبان فارسی! ✅ این ویدئو را ببینید ... . 🆔 @fekreshanbe
9.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سکتهٔ ناقص حکیم ابوالقاسم فردوسی پس از دو دقیقه حضور در تهران! 💬 این دو پیام (پیام قبلی و این پیام) را به دوستان خود و همهٔ فارسی‌دوستان بفرستید تا گامی در حفظ زبان فارسی برداشته باشیم.💐 ۲۵ اردیبهشت، روز بزرگداشت فردوسی و پاسداشت زبان فارسی 🆔 @fekreshanbe