eitaa logo
فرق تشیع | دانیال بصیر
34 دنبال‌کننده
17 عکس
6 ویدیو
77 فایل
فِرَق تشیع شاخه‌های مختلف شیعیان که در برخی باورها از جمله شمار امامان معصوم با یکدیگر اختلاف دارند. در این کانال به مهمترین فرق تشیع: امامیه، زیدیه و اسماعیلیه می‌پردازم. ارتباط با دانیال بصیر، دانشجوی دکتری فرق تشیع: @danial_basir
مشاهده در ایتا
دانلود
گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان تفاوت کتاب قاضی نعمان (معالم المهدی ) با عیون الاخبار ( عماد الدین قریشی) در موضوع مهدویت و نحوه استدلال هریک: الف) قاضى نعمان، كه از عوامل اصلى تحكيم پايه هاى حكومت فاطمى از جنبه عقيدتى و فكرى و فقهی به شمار مى رود در آغاز كتاب افتتاح الدعوه خود از رساله اى نام برده كه در موضوع مهدى تأليف كرده است. كتاب «معالم المهدى» در اوصاف مهدى، قيام او و روزگار او سخن گفته است. گويا اين كتاب در "شرح الاخبار" قاضى نعمان درج شده است. خود قاضى نيز در كتاب «شرح الاخبار فى فضائل الائمة الاطهار» آورده است كه كتاب معالم المهدى را پيش از اين مستقلا تأليف كرده، اما در اين جا آن را دوباره درج مى كند. قاضی نعمان: 30 حديث را در بخش پايانى جزء چهارم شرح الاخبار با عنوان معالم المهدى نقل كرده است: 1. هفت حديث نخست، ظهور قطعى مهدى، قائم اهل بيت از فرزندان حسين (ع) را بشارت مى دهند. 2. يك حديث بر اجر بسيار انتظار قائم تأكيد مى كند. 3. چهار حديث نيز در فضائل او سخن گفته اند. 4. در روايات بعدى بر وجوب پيروى از مهدى و ملازمت با او در نهضت و قيام تأكيد رفته است. دراين روايات كه يا از رسول خدا يا از امام على يا از امام صادق نقل شده، آمده است كه واجب است هر كس مهدى را ببيند، حتى در سخت ترين شرايط از او پيروى كند. (مهدى، از فرزندان پيامبر، از اهل بيت، از نسل فاطمه و كسى است كه زمين را، آن‌سان كه پر از جور و ستم شده، از عدل و داد آكنده خواهد ساخت. او از مغرب خروج خواهد كرد. در ساق پاى او خالى و نشانه اى و نيز ميان دو شانه او نشانه اى وجود دارد و تنها و غريب است چون از خانه و خانواده و وطن خويش جدا افتاده است. او بين 5 و 7 قيام كرده و شوكت بدعت گذاران را در هم خواهد شكست و گمراهان را خواهد كشت.) 5. قاضى نعمان اين حديث را بر عبيدالله مهدى بنيان گذار دولت فاطمى تطبيق نموده كه در 296 هـ امر او ظاهر شده و قيام كرد و در 297 هـ دولت فاطمى را در مغرب در شمال آفريقا بنياد نهاد. روايات بعدى نيز توسط قاضى نعمان بر همو تطبيق شده است. قاضى نعمان، در بخش پانزدهم كتاب شرح الاخبار 48 حديث ديگر را در موضوع مهدى گزارش كرده است و در ذيل هر حديث كوشيده است عبيد الله مهدى يا جانشينان او را مصداق آن حديث نشان دهد. در اين احاديث علاوه بر نكات قبلى به سيره مهدى اشارت رفته است كه همچون سيره امام على (ع) است. نيز اوصاف و ويژگى هاى مهدى ذكر شده است: مردى از فرزندان پيامبر، صورتش همچون ستاره اى درخشان، رنگ رخسار، عربى، همچون رنگ چهره پيامبر و به لحاظ جسمى همچون بنى اسرائل جسيم، و داراى نيروى ده مرد است. پيشانى بلند و بينى كشيده، خوشرو و گشاده وجه است و عدالت را جایگزین ستم مى‌کند. در چند حديث به فتوحات مهدى كه از جمله آنها قسطنطينه است اشاره رفته است. در پاره اى از احاديث اين نكته آمده است كه پس از قيام قائم دوازده مهدى خواهند آمد كه از تبار اويند. در حديثى به جاى عدد دوازده عدد هفت آمده است. ب) يكى ديگر از منابع مهمى كه روايات مربوط به مهدى را گزارش كرده است «عيون الاخبار و فنون الآثار» تأليف داعى بزرگ طيبى، ادريس عمادالدين قرشى است. 1. ادریس عماد الدین روايات متعددى را در اين زمينه نقل كرده است كه شمار قابل توجهى از آنها و بلكه غالب آنها در منبع پيش گفته نيز آمده است. در اين روايات نيز اوصاف مهدى، خروج او از مغرب، عدل گسترى او در زمين، اينكه از اولاد فاطمه (ع) و از فرزندان حسين (ع) است و نيز تطبيق او بر عبيد الله مهدى و... آمده است. در يك روايت آورده است: وقد قال بعض الائمة عليهم السلام كلنا مهدى و كلنا قائم. 2. در روايت ديگرى از امام على بن ابى طالب (ع) نقل كرده است كه فرمود: از ما (اهل بيت) دو مرد خروج خواهند كرد كه دومى از اولى است؛ اولى مهدى گفته مى شود و دومى رضى. ادريس عمادالدين توضيح مى دهد كه مهدى ظهور كرده و امامان از ذرّيه او ظاهر شده اند. پس از آن دوره ستر آغاز گشته و رضى امامى است كه منتظَر است و از فرزندان مهدى است، زيرا هيچ كدام از امامان ظاهر شده در دوره كشف رضى نام نداشته اند. نيز در روايتى به نقل از ابن عباس مقام مهدى، هم تراز پيامبر دانسته شده است. مؤلف عيون با تأكيد بسيار گفته است كه روايات موثقى وجود دارد كه امامان در برهه اى از زمان ظاهر شده و پس از آن دور ستر دومى فرا مى رسد كه خود دورفترتى محسوب مى گردد. در اين دور امامان ظاهر مستور مى گردند. 3. سرّ اين امر به علم خدا باز مى گردد كه به اولياء خاص داده است و به اينكه خداوند از اين طريق مؤمنان را بيازمايد و كافران را محو سازد، اما سرانجام بار ديگر خداوند اولياى خود را يارى خواهد رساند و امامان ظاهر خواهند شد. @feraghe_tashayo
گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان شیوه استدلال نعمانی بر وجود مهدی چگونه است؟ قاضی نعمان در کتاب معالم المهدی 30 روایت را نقل کرده است. 1. هفت حديث نخست، ظهور قطعى مهدى، قائم اهل بيت از فرزندان حسين (ع) را بشارت مى دهند. 2. يك حديث بر اجر بسيار انتظار قائم تأكيد مى كند. 3. چهار حديث نيز در فضائل او سخن گفته اند. 4. در روايات بعدى بر وجوب پيروى از مهدى و ملازمت با او در نهضت و قيام تأكيد رفته است. 5. اما قاضى نعمان حديث (وجوب پيروى از مهدى و ملازمت با او در نهضت) را بر عبيدالله مهدى بنيان گذار دولت فاطمى تطبيق نموده كه در 296 هـ امر او ظاهر شده و قيام كرد و در 297 هـ دولت فاطمى را در مغرب در شمال آفريقا بنياد نهاد. روايات بعدى نيز توسط قاضى نعمان بر همو تطبيق شده است. قاضى نعمان، در بخش پانزدهم كتاب شرح الاخبار 48 حديث ديگر را در موضوع مهدى گزارش كرده است و در ذيل هر حديث كوشيده است عبيد الله مهدى يا جانشينان او را مصداق آن حديث نشان دهد. در اين احاديث علاوه بر نكات قبلى به سيره مهدى اشارت رفته است كه همچون سيره امام على (ع) است. در چند حديث به فتوحات مهدى كه از جمله آنها قسطنطينه است اشاره رفته است. در پاره اى از احاديث اين نكته آمده است كه پس از قيام قائم دوازده مهدى خواهند آمد كه از تبار اويند. در حديثى به جاى عدد دوازده عدد هفت آمده است. @feraghe_tashayo
گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان گونه شناسی "مهدی" در فرقه "اسماعیلیه" نکته: فرقه اسماعيليه، بخاطر انشعاباتش كمتر مى توان حكم كلى واحدى را به اسماعيليه، به مثابه كل، نسبت داد، شايد عقيده امامت، و به تبع آن، انديشه «منجى موعود» از بيشترين تطورات برخوردار بوده است. 1. به باور غالب اسماعیلیه به لحاظ ماهیت موعود، "موعود شخصی" است و "متعین" به شمار میآید؛ 3. به باور این فرقه موعود به لحاظ رسالت و کارکرد، عملکرد او جمعی است؛ 4. اسماعیلیه موعود را دارای رسالت اجتماعی ومعنوی و نجات بخش آن را جهانی میدانند؛ (در زیدیه کارکرد موعود "اجتماعی و دینی" است) 5. رو به آینده (از جهت آرمان: نسخ شریعت، تحقق کامل عدالت، آشکار ساختن اسرار و حقائق باطنی)؛ 6. به باور اسماعیلیه دارای کارکرد کیهانی (قائم القیامه)؛ 7. ظهور اراده خدا در مهدی؛ 8. وعده‌ای غیبی؛ 9. به باور اسماعیلیه موعودهای متعدد ولی دارای موعود پایانی(قائم القیامه). @feraghe_tashayo
گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان مهدویت در "واقفیه" چهار فرقه واقفی را بیان کنید: از نظر نوبختى «واقفه» چهار گرایش و فرقه اند : 1. موسی بن جعفر غایب شده و از دنیا نرفته است. 2. موسی بن جعفر فوت کرده و بلافاصله رجعت کرده و کسی از او اطلاعی ندارد. 3. موسی بن جعفر فوت کرده ولی هنوز رجعت کرده است. اما به هنگام فرا رسيدن زمان قيامش رجعت خواهد كرد . 4. حضرت کشته نشده بلکه فوت کرده و خداوند او را پیش خود برده و بازخواهد گرداند. @feraghe_tashayo
گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان منابع شیعی در موضوع مهدویت : ۱_ الغیبه نعمانی ۲_ الغیبه شیخ طوسی ۳_ کمال الدین و تمام النعمه شیخ صدوق منابع زیدیه : ۱_ لوامع الانوار ۲_ العقد الثمین ۳_ ینابیع النصیحه فی عقاید الصحیحه منابع اسماعیلیه: 1.معالم المهدى قاضی نعمان 2. عيون الاخبار و فنون الآثار داعى بزرگ طيبى، ادريس عمادالدين قرشى @feraghe_tashayo
گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان گونه شناسی "مهدی" در فرقه "واقفیه" 1. به باور واقفیه به لحاظ ماهیت موعود، موعود "شخصی" و "متعین" است. 2. به باور برخی واقفیه موعود "رجعت از غیبت" میکند. یا به عقیده برخی "رجعت از موت" میکند. 3. واقفیه باور دارند که موعود "ظهور اراده خدا در مهدی" است. 4. به عقیده این فرقه نجات بخشی موعود "جمعی" است. 5. برای موعود "کارکرد کیهانی" قائلند. 6. موعود رسالتش "جهان شمول" و "رو به آینده" است. 7. باور دارند که منجی "موعود پایانی" است و کسی بعد از او نخواهد آمد. 8. باور دارند که "وعده‌ای غیبی" است. @feraghe_tashayo
گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان مهدویت در "امامیه" شیوه كتاب الغیبه نعمانی در باب امامت و مهدویت: كتاب الغیبه نعمانی ( ابو عبدالله محمد بن ابراهیم نُعمانی م. 360 ق.)؛ نوشته شده در 342ق. دارای 26 باب و 478 روایت، شامل: 1. امامت و مسائل آن/ امام شناسی: نه باب/ مقدمه ای برای ورود به بخش اصلی کتاب (مهدی شناسی) امامت امری الهی 2. شمار امامان و اینکه آنان به حکم و اختیار الهی اند: - روایات منقول از روات شیعه (7 روایت). - روایاتی منقول از کتاب سلیم بن‌قیس (23روایت). - روایاتی منقول از اهل سنت (10 روایت). 3. در شناخت امام 4. خداوند زمین را بدون حجت نخواهد گذارد 5. نقل 24 روایت دیگر از طرق عامه در باب ششم در اثبات 12 امام (با تعابیری نظیر: 12 خلیفه، نقباء، اثناعشر یملکون الناس، 12 امیر، 12 قیّم) 6. 61 روايت در اينكه تعداد امامان شيعه 12 نفرند. 7. 12 حديث در اينكه خداوند زمين را از حجت تهى نخواهد نمود. 8. 6حديث در اين كه اگر در زمين تنها دو نفر باقى مانده باشند يكى از آن دو حجت (خدا بر ديگرى) خواهد بود. 9. 88حديث در مورد «غيبت» امام منتظر 10. 12 حديث در اوصاف و ويژگى هاى مهدى 11. 13 حديث در سيره مهدى 12. 6 حديث در نشانه ها و عملكرد مهدى @feraghe_tashayo
گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان مهدویت در "امامیه" بر اساس روايات به باور شيعه اثنا عشرى مهدى: 1. همنام پيامبر اسلام است. 2. قريشى، از بنى هاشم، از نسل پيامبر، از فرزندان على و فاطمه، نهمين فرزند حسين. 3. او اندكى پس از تولد به امامت رسيده و پس از فوت پدر غايب شده است. 4. او داراى دو غيبت است: يكى كوتاه مدت و ديگرى بلند مدت و در غيبت نخست با وساطت سفيران و نايبان خاص و در غيبت دوم از طريق نائبان عام با شيعيان خود در ارتباط است. 5. در زمان غيبت ديده نمى شود، مگر توسط خواص شيعيان، اما او همه را مى بيند و از همگان آگاه است. 6. زمان ظهور او معين و مشخص نيست، امّا، علائمى همچون ظهور سفيانى، قتل و كشتار زياد و... به عنوان علامت هاى نزديك شدن زمان ظهور او ذكر شده است. 7. او قائم منتظرى است كه امام و حجت است و وجود او سبب قوام و دوام هستى و نگسيختن نظام و سامان آن است. 8ـ سيرت اخلاقى و صورت ظاهرى او همانند پيامبر اسلام است. 9. وى به لحاظ ظاهرى داراى پيشانى بلند و فراخ، بينى كشيده، دو...(الغيبه، طوسى، ص 282). پرچم او، پرچم رسول خدا، انگشترش، انگشتر سليمان و عصايش عصاى موسى است. 10. به هنگام ظهور عيسى بن مريم به او پيوسته و پشت سر او نماز مى گذارد. 11. مهمترين ويژگى او آن است كه جهان را پر از عدل و داد مى كند. 12. سنت هاى نادرستى كه به نام اسلام رايج شده از ميان بر مى دارد. 13. در حكومت و قضاوت عادلانه رفتار مى كند. 14. در حكومت او روزى و بركت فراوان مى گردد. 15. در زمان ظهور او عقل و درك انسان ها رشد مى كند 16. حكومت او جهانى است. 17. در حكومتش بر پيروان هر دينى به مقتضاى كتاب و دين آنان حكم مى كند. 18. به هنگام ظهور و برخورد با مخالفان كاملا سخت گير و اهل ششمير است نه مدارا و نرم خويى. 19. به وسيله او دين خدا بر جهان حاكم مى گردد و در اين امر فرشتگان او را يارى مى كنند. 20. در يك كلام، در دوران ظهور و سيطره او جهان به مدينه اى فاضله و آرمانى تبديل خواهد گرديد. @feraghe_tashayo
گونه شناسی اندیشه منجی موعود در ادیان گونه شناسی "مهدی" در فرقه "امامیه" 1. به باور امامیه به لحاظ ماهیت موعود، «شخصى» و «متعین» است. 2. به باور امامیه به لحاظ موعود باوری (آرمان) یک موعود "رو به آینده" است. 3. به باور امامیه به لحاظ رسالت و کارکرد منجی: نجات بخش "جمعی" دارد نه نجات بخش فردی. 4. به لحاظ فراگیری رسالتش موعود در امامیه فراگیر "جهان شمول" است. 5. امامیه باور دارد که بعد از امام امامی نخواهد بود لذا پایانی است. 6. به لحاظ خاستگاه موعود، "وعده‌ای غیبی" است. 7. به لحاظ محتوای وعده، موعود "تحقق اراده خدا در زمین" است. یعنی پیروزی قومی خاص بر اقوام دیگر. 8. موعود در امامیه زنده است و از پرده غیبت ظاهر خواهد شد. 9. امامیه منجی را عدل گستر میداند. 10. به عقیده امامیه موعود نجات بخشی جمعی و اجتماعی و معنوی است. 11. موعود تنها کارد کیهانی دارد بلکه نخست آنكه چون امام و حجت است و واسطه فيض از عالم علوى به سفلى است و بى وجود او سامان عالم از هم خواهد گسيخت، پس در سلسله اسباب نظام عالم از جايگاه كيهان شناختى مهمى برخوردار است. او امام است و جانشين پيامبر و «ولى» و «صاحب ولايت» و «صاحب الامر» است. او نه تنها جايگاه كيهان‌شناختى و تكوينى دارد و واسطه فيض تكوينى است كه يارى‌گر عقول و نفوس مستعد در سير صعودى به سوى كمال مطلق است و از اين‌رو واسطه فيض تشريعى نيز هست. به‌ويژه در مذهب اثناعشرى عقيده بر آن است كه غيبت امام مهدى كلى نيست و فقط از حشر و نشر ظاهرى و محسوس با مردمان غايب است كه «غيبت جزئى» و غيبت در يكى از شئون ولايت و امامت است كه «غيبت شأنيه» نام دارد. اما، او در ساير شئون ولائى و وجودى خود نافذ، حاضر و فعال است. ديگر آنكه، با ظهور منجى موعود شيعى و تحقق حكومت و آرمان‌هاى او جهان از نشئه مادى به نشئه ديگرى منتقل خواهد شد. در شيعه اثنا عشرى نيز، اگر چه روايات اختلافاتى در مورد مقدار فاصله زمانى ظهور مهدى و ظهور قيامت وجود دارد، اما به نظر مى رسد، در اين كه وضع و شرايط اين عالم رو به پايان خواهد گذاشت اختلافى در روايات مربوط وجود ندارد. البته دقيقاً روشن نيست كه پايان جهان پس از حكومت مهدى (ع) و جانشينان او مربوط به كار كرد كيهانى وجود و فقدان مهدى است يا صرفاً اراده الهى بر اين امر تعلق گرفته است كه پس از ظهور مهدى و تحقق اهداف و آرمان هاى الهى توسط او، اين جهان به فرجام خود خواهد رسيد. @feraghe_tashayo
اندیشه سیاسی فرق حکمت و حکومت اصل نظریه: آقاى حائرى منکر حق ولایت و حکومت‏براى نبى اکرم (ص) و ائمه‏معصومین (ع) است و مى گوید آن ها چنین شانى را از جانب خداوندمتعال ندارند، پس نائب خاص یا فقها هم که در اختیارات و شئون،جانشین ائمه (ع) هستند حق حکومت ندارند، بنابراین حکومت‏حق‏مردم است و لاغیر. سپس مى گوید: این مطلب منافاتى با حاکمیت‏بعض انبیا و ائمه (ع) که در تاریخ ثابت است، ندارد. چون مردم بودند که حاکمیت را به‏آن ها تفویض مى کردند نه این که به عنوان نبوت یا امامتشان ازجانب خداوند مالک منصب حکومت‏باشند. دلیل این که مردم، معصوم‏را متصدى حکومت مى کردند این بود که مردم گاهى به قدرى آگاهى‏پیدا مى کردند که مى فهمیدند اولا: معصوم داناترین آن ها به‏مصالح مردم است و ثانیا: معصوم در تصرفات و اعمالش از تاثیرهواى نفس و شهوات محفوظ است، بنابراین حکومت معصوم قطعا بهتراز غیر معصوم است. خلاصه این که حکومت‏به عنوان سیاست و اداره‏کشور و مردم جزو قلمرو دین نیست و از شئون انبیا و ائمه (ع)نمى باشد. @feraghe_tashayo
اندیشه سیاسی فرق گونه شناسی ارتباط دین و سیاست ارتباط دين و سياست 1-1- حداكثري­ها 2-1- منطقه­الفراغي­ها 3-1- حداقلي­ها حداكثري­ها: طرفداران اين گرايش به اين نكته كلی باور دارند كه اسلام چون كامل­ترين دين تلقی مي­شود و هيچ­گونه رطب و يابسی را فرو گذار نكرده، به مسائل سياسی و اجتماعی هم به شكل معتنابهی پرداخته است. بدون ترديد، قائلان به اين نظريه که انتظاری حداکثری از دین دارند، در طيف گسترده­ای قرار مي­گيرند.برخی در صددند كليه علوم (انسانی و طبيعي) را اسلامی نمايند؛ و در جواب اين سؤال كه چرا تاكنون «فيزيك اسلامي» و يا «سياست اسلامي» به شكل كامل تدوين نشده، چنين پاسخ مي­دهند كه طبق استدلال­های عقلی اين مسأله، امری بايسته است؛ و اگر تاكنون تدوين و ارائه نشده، دليل بر عدم امكان آن نمي­باشد. در این رویکرد، اسلامی­سازی معرفت نقشی محوری دارد. منطقه­الفراغي­ها: این گروه را می­توان بین حداکثری­ها و حداقلی­ها قرار داد. نايينی دايره امور غير­منصوص را وسيع مي­داند؛ و معتقد است معظم سياسات نوعيه از جمله كيفيت شورا از قسم دوم مي­باشد. او الزام در اين قسم را وظيفه حكومت حقه قلمداد مي­كند.اصطلاح «منطقه الفراغ» را سيد محمدباقر صدر، به معنای حوزه­ای كه شارع در آن­جا دارای احكام الزامی نيست، به كار برد. از ديدگاه او، مقتضيات زمان و مكان مستدعی وجود چنين فضای بازی در حوزه دين، و مستلزم نقش اجتهاد و انفتاح باب آن مي­باشد.صدر در نظريه «دولت انتخابی اسلامي»، مبنای فوق را به مسأله ثابت و متغير در شريعت پيوند مي­زند. حوزه منطقه­الفراغ كه لازم است بر اساس اصول كلی و ثابت دين اشباع شود، جزء احكام متغير شريعت است؛ و از استلزامات خاص زمانی و مكانی تأثير مي­پذيرد. بدين لحاظ است كه مي­توان اين گونه احكام را شرعی ناميد.بر اساس اين ديدگاه، اهداف و وظايف دولت اسلامی عبارت است از: بيان احكام شرعی (يعنی قوانين ثابت ديني)، وضع تعاليم (كه بقای آن به ظروف زمانی و مكاني و شرايط بستگی دارد)، تطبيق احكام شرعی (اعم از ثابت و متغير) بر امت، و قضاوت در خصومت­های افراد و دولت بر اساس احكام (ثابت) و تعاليم (متغير). در مجموع، بايد گفت منطقه­الفراغي­ها، دايره احكام غير الزامی شرع را كه به زمان و مكان وابسته­اند، وسيع­تر از حداكثري­ها مي­بينند؛ هر چند دايره احكام الزامی شرع را نيز نسبت به حداقلي­ها گسترده­تر مي­دانند. حداقلي­ها: مدعای حداقلي­ها آن است كه نبايد ترسيم نظام سياسي، اقتصادی و اجتماعی را از دين انتظار داشته باشيم. انتظار ایشان از دین، حداقلی (مبدأ و معاد) است. بر این اساس، بسياری از امرها و نهي­های صادر شده در باب معاملات (اجتماعات به معنای اعم) ارشادی است؛و دين اساساً امری اخروی تلقی می­شود. فقه مجموعه احكام است؛ و حكم، با برنامه تفاوت دارد. فقه برای تنظيم و برنامه­ريزی معيشت دنيوی كافی به نظر نمی­رسد؛ چرا كه كار آن رفع خصومات است.ريشه­های فلسفی سكولاريسم و بلكه علت اصلی آن را باید در نظريه­های محض فلسفی در باب ذوات اشيا جستجو کرد. هر چيزی كه از پيش خود ذاتی و ماهيتی داشته باشد، ديگر نمي­تواند ذاتاً دينی شود؛ چرا كه يك چيز نمي­تواند دو ذات و ماهيت داشته باشد. لذا جامعه­شناسی ذاتاً دينی يا فلسفه ذاتاً اسلامی يا مسيحی نمي­توان داشت؛ هم­چنان كه حكومت ذاتاً دينی هم قابل تصور نيست.مبنای ديگر این مدعا، ضرورت جدا كردن ذاتيات دين از عرضيات آن است. @feraghe_tashayo
اندیشه سیاسی فرق گونه شناسی ارتباط دین و سیاست ادغام نهاد دين و دولت رفداران ادغام يا اتحاد معتقدند در حكومت ديني، نهاد و كسانی كه صلاحيت اداره جامعه را دارد نهاد روحانيت يا فقيهان مي­باشند. تعامل نهاد دين و دولت در تعامل نهاد دين و دولت، وجود و همكاری دو نهاد فوق مفروض گرفته مي­شود; خواه اين فرض بر اساس رأی دينی و خواه به خاطر اضطرار سياسی و اجتماعی باشد. قيد اخير را به اين دليل اضافه كرديم كه ممكن است به طور مثال درباره نظريه «سلطنت مشروعه» اين اشكال مطرح شود كه قائلان به اين نظريه در اصل به ولايت انتصابی فقيهان معتقدند، اما از باب اضطرار مهر تاييد بر سلطنت مسلمان ذی شوكت زده­اند. پاسخ ما در اين­جا آن است كه دليل گرايش به اين گونه اقوال در طبقه بندی حاضر چندان مد نظر نيست. مهم آن است كه اين نظريه، مبنای عمل فقيهان در طول چند صد سال بوده است. نظارت نهاد دين بر دولت در اين فرض، نهاد دين و دولت دو وجود جدا از هم و همكار تلقی مي­شوند، اما نهاد دين نسبت به دولت از نظارت (همراه با ضمانت) برخوردار است. به طور مثال در نظريه «خلافت مردم با نظارت مرجعيت» (سومين نظريه سيد محمد باقر صدر)، خلافت جريان رشد انسان به سوی خداوند تلقی مي­شود نظارت دولت بر نهاد دين عكس حالت فوق را مي­توان در حالتی تصور كرد كه پادشاهان به نهاد دينی اعتقاد دارند ولی آن را بخشی از حاكميت خود قلمداد مي­كنند. همكاری نهاد دين ودولت همكاری نهاد دين و دولت با فرض هم­عرض بودن آن­ها را مي­توان در نظريه سلطنت مشروعه متجلی ديد. استقلال دولت از نهاد دين در اين فرض، بر خلاف دو صورت ادغام و تعامل، دو نهاد فوق همانند دو دايره متباين و مستقل تصور مي­شوند. چهار بخش: تفكيك گرايان انزوا گرايان (رخی فرقه­های صوفيه) تفصيل گرايان (نظريه «عرفي­گرايی ديني») مخالفان نهاد دين (نظريه «اسلام منهای آخوند») @feraghe_tashayo
اندیشه سیاسی فرق بررسی جنبش سیاسی، مذهبی انصارالله پیش از هر چیز نیازمند کاوشی جامعنگر پیرامون هویت مذهب زیدی و ساختار اجتماعی، فرهنگی یمن است این به سه جهت شایسته توجه است: 1-این جنبش از دل مذهب زیدی خاصه قرائت جارودی این مذهب سر درآورد؛ 2- توجه به بن مایه های هویتی این مذهب؛ شناخت کنش های سیاسی اخیر این گروه را تسهیل میکند؛ 3-هویت زیدی در طول تاریخ چنان دچار تحول و تغییرات اساسی شده است که نمیتوان از کنار این موضوع به سادگی گذشت. به طورکلی عقاید زیدیه که بیشتر گروه های زیدی هنوز هم به آن اعتقاد دارند عبارتاند از: 1.وجوب قیام علیه حاکم ظالم در هر شرایطی؛ 2.عدم حضور آگاهی امام از عالم غیبت؛ 3.عدم لزوم عصمت امامت؛ 4.مذمت نکردن شیخین؛ 5.نص پنهان بر امامت علی و دو فرزندش با تعیین اوصاف آنان نه تصریح به اســم و نام ایشان؛ 6.پیوند نسبی با حضرت فاطمه زهرا(س). زیدیان خود به چندین فرقه ازجمله جارودیه، بتریه، جریریه. هادویه... تقســیم میشوند که تفاتهایی با یکدیگر دارند اما در کل ازلحاظ تاریخی زیدیان یمن را به دو دسته از نظر اعتقادات تفاوت تقسیم میکنند: جارودیان و غیر جارودیان (به طور عمده هادویه). جارودیان علاوه بر اعتقاد به قیام و انقلاب وابستگی و علاقۀ شدید به اهلبیت داشته و اندیشه های شیعی در آنها پر رنگ است. @feraghe_tashayo
اندیشه سیاسی فرق زیدیه در طول تاریخ تطورات و گوناگونی های زیادی را تجربه کرده است. 1: ترکیب سلفی - سنی 2. ترکیب اشعری - اعتزالی 3. اخباریگری - قرن نهم به بعد سیطره عثمانی رو داریم 4. قرن 9 تا 14 اعتزالی @feraghe_tashayo
اندیشه سیاسی فرق نظریه پردازان گفتمان، دال مرکزی را محور و عمود خیمه گفتمان میدانند و درجه قوام و زوال گفتمان ها به استحکام و استواری آن بستگی دارد. از این منظر مشکل وقتی شدت میگیرد که خودِ دال محوری چندرگه و بی ثبات که زیدیۀ تاریخی تجربه نمود و کماکان درگیر آن است. البته باشــد. این همان چیزی اسـت از همین منظر قدرتهای سیاسی هم عاملی کلیدی در تثبیت هویتهای گفتمانی محسوب شوند؛ و این بیانگر آن است که تغییرات هویتی زیدیۀ می تواند تا حد زیادی معلول استیلای قدرتهای غیر زیدی بر زیدیان باشد: به نظر میرسد در وضعیت استیلای «غیر»، گفتمانها 1. در حالتی نهفته به حوزه گفتمان گونگی برود و مترصد چند عکس العمل از خود داشته باشند؛ قدرت حاکم را در گفتمان خود مستحیل نماید بدون اینکه از ایده الهای ظهور دوباره باشد؛2 خود عقبنشــینی نماید، مانند معاملهای که فرهنگ ایرانــی باقدرت مغول نمود؛ 3. بهراحتی پذیرای عناصر گفتمانی قدرت غالب باشد و بهگونهای با آن همراه شود که این مبین بیثباتی و بحران هویت در یك گفتمان است. میتوان معامله زیدیه در طول تاریخ با قدرتهای غالب غیر زیدی و غیر شیعی را از سنخ اخیر دانست که البته بخش گستردهای از این عقبنشینی نه به روحیه پیکارجوی زیدیان بلکه به بیثباتی دال محوری این مذهب بازمیگردد. @feraghe_tashayo
اندیشه سیاسی فرق آیت‌الله مصباح یزدی: 1. آنچه از روایات موجود در کتاب‌های روایی شیعی استفاده می‌شود، این است که در زمان غیبت، فقیهی که واجد شرایط ذکر شده در روایات باشد، حق حاکمیت دارد. 2. مشروعیت مشروعیتی که در فلسفه سیاست مطرح می‌شود، مفهومی اصطلاحی دارد که نباید آن را با معنای لغوی این واژه و واژه‌های هم خانواده‌اش اشتباه گرفت. به عبارت دیگر، نباید مشروعیت را با مشروع متشرعه و متشرعین که از شرع به معنای دین گرفته شده، همسان گرفت. بنابراین معنای این واژه‌ در مباحث سیاسی تقریبا مترادف با قانونی بودن است. حال که حکومت ضرورت دارد و اساس آن بر این است که دستوری از مقامی صادر شود و دیگران به آن عمل کنند، قوام حکومت به وجود شخص یا گروهی است که حاکم‌اند و همین طور شخص یا گروهی است که حاکم‌اند و همین طور به مردمی که باید دستورات حاکم را بپذیرند و بدان عمل کنند. اما آیا مردم از هر دستوری باید اطاعت کنند و هر شخص یا گروهی حق دارد دستور دهد؟ در طول تاریخ کسانی با زور بر مردم تسلط یافته و حکمفرمایی کرده‌اند؛ بی‌آنکه شایستگی فرمانروایی را داشته باشند. همچنین گاه افراد شایسته‌ای بوده‌اند که مردم باید از آنان اطاعت کنند. منظور از مشروعیت این است که کسی حق حاکمیت و در دست گرفتن قدرت و حکومت را داشته باشد و مردم وظیفه خواهند داشت از آن حاکم اطاعت کنند. 3. حق و تکلیف میان حق حاکمیت و تکلیف اطاعت تلازم و به اصطلاح منطقی تضایف برقرار است. وقتی کسی حق داشت طرف مقابل تکلیف دارد که آن حق را رعایت کند. اگر پدر حق دارد به فرزندش دستور بدهد، پس یعنی فرزند باید اطاعت کند. وقتی می‌گوییم حاکم حق دارد فرمان بدهد، یعنی مردم باید به دستورش عمل کنند پس می‌توان گفت مشروعیت یعنی حقانیت. پس مشروعیت حکومت، یعنی حق حکومت بر مردم. در میان مردم این باور وجود دارد که در هر جامعه‌ای کسانی حق دارند بر مردم حکوم کنند و کسان دیگری چنین حقی را ندارند. پس اگر گفته شود فلان حکومت مشروع است، بدین معنا نیست که دستورات آن حکومت لزوما حق و مطابق با واقعیت است. حقی که در اینجا گفته می‌شود، مفهومی اعتباری است که در روابط اجتماعی مطرح می‌شود. 4. مفهوم حق حاکمیت گفته شد حق حاکمیت و تکلیف به اطاعت باهم ملازمند و بدون یکدیگر بی‌معنی‌اند. پس تفاوتی نیست اگر بپرسیم چرا حاکم حق دارد دستور دهد یا اینکه سئوال کنیم چرا باید مردم از حاکم پیروی کنند و دستورهای او را اجرا نمایند. اگر پذیرفتیم که اولا در هر جامعه‌ای باید حکومتی وجود داشته باشد و ثانیا حکومت به معنای تدبیر امور اجتماعی یک جامعه است، پس باید بپذیریم کسانی حق دستور دادن و حکم کردن دارند و در مقابل، مردم مکلفند دستورهای حاکم یا هیأت حاکمه را اطاعت کنند. اگر دستوری در کار نباشد دیگر حکومتی وجود نخواهد داشت. اگر دستور و اوامری باشد، ولی کسی اطاعت نکند، حکومت بیهود خواهد بود. همان دلایل عقلی که رابطه رئیس و مرئوس و یا امم و امت را به وجود می‌آورد که بدون چنین رابطه‌ای مصالح جامعه تامین نمی‌شود، عینا ثابت می‌کند که حاکم حق حکم کردن دارد و مردم باید از او اطاعت کنند. 5. معیار مشروعیت حکومت، حق الهی و امر اوست. حکومت دینی بر اساس همین نظریه است. این شش نظریه را می‌توان به سه محور اساسی برگرداند: خواست مردم، عدالت یا ارزش‌های اخلاقی و حکومت دینی الهی. @feraghe_tashayo
جریانشناسی تأثیر گروه اعتزال در سست کردن پایه های حکومت علوی در نگاه نخست و سطحی به نظر میرسد گروه اعتزال در حکومت علی افراد محدودی بوده اند که در اثر ترس و ضعف اراده موضع بی طرفی را برگزیده اند و در منازعات و جنگهای پیش آمده در دوران حکومت امیرمؤمنان گروهی بی اثر و خنثی تشکیل داده اند. با تأمل در متابع روایی و تاریخی به قرائن و شواهدی برمی خوریم که باور انسان را نسبت به درستی دیدگاه فوق خدشه دار میکند به گونه ای که دقت در برخی گزارشهای مزبور، گروه اعتزال را از افراد محدود به گروهی گسترده و از یک گروه بی اراده و ترسو یه گروهی عقیدتی- تهاجمی و دارای برنامه و خط سیاسی مبدل می سازد. با مطالعه دقیق و تحلیل گزارشهای تاریخی روایی عصر امام علی ، این ذهنیت تقویت میشود که گروه اعتزال به گونه ای نیمه پنهان با ظاهری آراسته به احتیاط دینی، گام به گام در حال نفوذ در افکار عمومی است به گونه ای که توانستند تعداد زیادی از توده مردم که حق را در شخصیت ها می جستند تحت تأثیر قرار داده و آنان را از همراهی امام بازدارند. شواهد بسیاری حاکی از آن است که این گروه در تضعیف پایههای حکومت علی نقش اساسی ایفا کردند. در گام نخست هزاران تن از شمشیرزنان کوفه تحت تأثیر سخنان ابوموسی رئیس گروه اعتزال کوفه از شرکت در جنگ جمل خودداری کردند و فقط شش یا نه هزار نفر حضرت را در جنگ باری کردند در گام دوم یاران و شاگردان این ،مسعود یکی از فقها و اصحاب نامدار پیامبر ، هنگام حرکت به سوی صفین نزد حضرت آمدند و گفتند ما با شما می آییم ولی در لشکرگاه شما توقف نمی کنیم، بلکه جداگانه منزل میکنیم تا ببینیم کار شما با شامیان به کجا می انجامد. در خلال جنگ، هر کدام از شما مرتکب عملی شد که بر او حرام بود یا فسادی از او ظاهر شد، ضد او وارد عمل میشویم در گام سوم، حدود سی هزار نفر از قاریان شام و عراق از جنگ کناره گرفته و در گوشه ای از میدان نبرد چادر زدند و در خلال ماههای جنگ بین امیرمؤمنان و معاویه رفت و آمد می کردند. آنها میخواستند با رایزنیهای خود به جناح حق بپیوندند، ولی هرگز نتوانستند حق را بشناسند و سرانجام مانند ابوموسی به میانجیگری بین امام و معاویه پرداختند. این گروه در خلال نبرد صفین بین لشکر معاویه و لشکر علی حائل شده و میان آنها میانجی گری میکردند در گام چهارم گرایش به کناره گیری از جنگ در میان هر دو لشکر عراق و شام طرفدارانی یافت و از این رو آنگاه که سران لشکر شام خود را در آستانه شکست دیده و پیشنهاد آتش بس دادند هر دو گروه متخاصم به آن تمایل نشان دادند در گام پنجم بخش عظیمی از سپاه امیرمؤمنان در استانه پیروزی بر سپاه معاویه، پس از تحمیل حکمیت بر امام ابوموسی اشعری را به عنوان مسئول مذاکره با طرف معاویه بر امام تحمیل کردند انتخاب ابوموسی در جایی که افراد شایسته تری برای مذاکره وجود داشتند. از اقبال اغلب سیاه حضرت به دیدگاه و سلیقه سیاسی ابوموسی در اعتزال از جنگ حکایت دارد. @feraghe_tashayo
جریانشناسی تشیع اعتقادی معادل قبول مرجعیت دین در مقابل عرف، از آغاز با معضل عرفی شدن امور دینی تهدید میشد و با مشکل جایگزین شدن پیوندهای عرفی به جای پیوندهای دینی، فرصتی برای بروز نمی یافت. لذا تشیع اعتقادی همواره در اقلیت بود. با این حال عباس ابن عباس و فرزندانش در طیفی از انواع تشیع به امامت امام علی و فرزندانش معتقد بوده اند. اما این اعتقاد به نحوی نبود که از عرف و پیوندهای عرفی تأثیر نپذیرند به همین جهت، تشیع ایشان پس از ابن عباس در شرایط اختناق و فشار و تقیه به نحوی آسیب دید که حاضر به تبعیت از امام سجاد نشدند و به جمع پیروان ابوهاشم پیوستند. نتیجه این جدایی که ابتدا با انگیزه کسب منافع و جذب شیعیان سیاسی رخ داد، فرایندی بود که انحرافات زیادی را در آستانه قرن دوم به راه انداخت. با تبلیغ دین به وسیلۀ شعار الرضا من آل محمد»، حاکمیت عرف مدار بنی امیه در نتیجه یک انقلاب سقوط کرد ابومسلم خراسانی و عباسیان برای حفظ همزمان منافع سیاسی و کسب حداقل مشروعیت، می بایست مناسبات عرف و دین را بازتعریف مینمودند رویکرد اعتقادی عباسیان به امامت با توجه به سابقه تشیعشان خلافتشان را تثبیت نمی کرد و با دوگانگی روبه رو می ساخت در نتیجه آنان با ادعای وراثت عباس از رسول خدا . نفی وصایت و ولایت امام علی ، خود و هواداران خود را از انواع تشیع خارج کردند. بنابراین محور تلاش منصور عباسی فقط مخاصمه سیاسی با رقبای علوی نیست، بلکه جعل و ترویج برخی احادیث برضد امام حسن علاوه برحذف حسنیان و جذب برخی از عناصر زیدیه در دستگاه خلافت و فشار بر امام صادق و به شهادت رساندن ایشان و... . . همگی مجموعه تلاشهایی برای ایجاد مناسبات جدید کلامی است تا هم با نظام سازی تازه وی همراه باشد و هم او را از این دوگانگی خارج سازد. منصور برای سازماندهی این مناسبات جدید به دنبال کانون های علم جایگزین سیره قبلی عباسیان بود. به همین جهت در صدد تشکیل مذاهب و فقه متعادلی به زعم خود برآمد او سعی کرد تا آرای فقهی ابن عباس که منطبق با فقه امیرالمؤمنین امام علی بود فراگیر نشود. لذا با مالک، فقیه اهل حدیث مدینه به توافق رسید و به وی برای انتشار کتابش سفارش نمود. هم چنین منصور به جذب ابوحنیفه و مرجئه امید داشت. او در همین راستا به تکریم عمرو بن عبید و معتزله پرداخت و در فراهم کردن زمینۀ نهضت ترجمه، اقداماتی نمود. حسنیان در سایه مبازره با بنی امیه از میان غیرشیعیان متحدانی از معتزله و مرجئه و اهل حدیث یافته بودند. اما عباسیان در سایه استقرار حاکمیت ، با الگوگیری از سبک رفتاری حسنیان بیشتر از آنان توانستند هواداری این گروه ها را کسب کنند و کم کم به سبب شرایط به ترویجشان نیز کمک نمودند. بدین ترتیب عباسیان با تغییر رویکرد اعتقادی شان به تقابل و تخاصم با ائمه و شیعیان پرداختند. @feraghe_tashayo
جریانشناسی جامعه عرب اعم از عشايرى و بومى بر پايه بنيادهاى قبيله‏اى سازمان يافته بود و در همه گروههاى اجتماعى روحيه گروهى و پيوند عشيره‏اى (عصبيت‏ها بسيار مهم تلقى ميشد اين احساس عصبيت و همبستگى و پيوستگى)، همراه با ساير جنبه‏هاى قبيله‏اى زندگى، مهمترين جنبه حيات اجتماعى بوده و نيز وزن و قافيه ثابت و دستورى را براى شعر قبل از اسلام بوجود مى‏آورد. نظام قبيله‏اى بر اساس نسب نامه‏اى واقعى و يا غير واقعى بر يك نياى مشترك قرار داشت كه از آن وضع اجتماعى و اخلاقى هر قبيله تبيين ميگرديد اشخاصى كه نمى‏توانستند به نياكانشان به عنوان مظهر بزرگى افتخار كنند از نظر اجتماعى تحقير شده و اغلب مورد اهانت قرار ميگرفتند. بنابراين علم و آگاهى نياى مشترك نقطه اصلى وجدان اجتماعى عرب بود و عزت و افتخار يك قبيله در مقايسه با قبيله ديگر از اجدادشان ريشه ميگرفت. شايد بتوان گفت كه هر گونه اعتبار و افتخار افراد و هم چنين تمام قبيله منحصرا به نياكان آنها بستگى داشت. كلمه‏اى كه در اين مورد بكار ميرفت حسب است كه نسب‏شناسان عرب آن را به مفهوم شمارش كارهاى معروف اجداد توصيف كرده‏اند. در يك نظام متحجر قبيله‏اى مانند اعراب، معروفيت نياكان در انجام اعمال خوب و بزرگ، ارزنده‏ترين مايه افتخار و برترى بود. هر قبيله چنين شرفى را به عنوان عامل اساسى در موقعيت والاتر نسبت به قبايل ديگر مى‏انگاشت. در هر قبيله چنانچه نياكان بلافصل نسبت به ديگرى بخاطر اعمال نيك برترى داشتند، از عزت بيشتر و در نتيجه از رهبرى بيشترى برخوردار بود. اين چنين معروفيت نيايى تنها به شكل آرايش دودمانى تلقى نمى‏شد و بلكه نسبت به هر فرد ديگرى نيز رابطه فردى داشت و داراى اهميت زيادى در افتخار فردى نيز بود. @feraghe_tashayo
فرق تشیع | دانیال بصیر
#مطالب_کلیدی جریانشناسی جامعه عرب اعم از عشايرى و بومى بر پايه بنيادهاى قبيله‏اى سازمان يافته بود و
جریانشناسی اين سخن هرگز بدين معنى نيست كه كلمه حسب به شمارش آن نياكانى كه در شجره نسب پدرى و مادرى ذكر ميشود منحصر شود. هم چنانكه از بيان معروف الحسب يا شرف الفخم پيداست، اگر اعمال نيك پدران بحد كافى و بنحو فراوانى قابل ذكر بود كه توسط اعقابشان به گونه‏اى افتخارآميز شمارش گردد، غنى‏ترين اشخاص آن كسى بود كه حسب يا شرفش بيشتر باشد. اين مطلب بمعنى شرفى است كه از ميان اعمال شرافتمندانه جمع شده نياكان در نسلهاى پى‏درپى، محكمتر و قوى‏تر ميشود. در يك نظام متحجر قبيله‏اى مانند اعراب، معروفيت نياكان در انجام اعمال خوب و بزرگ، ارزنده‏ترين مايه افتخار و برترى بود. هر قبيله چنين شرفى را به عنوان عامل اساسى در موقعيت والاتر نسبت به قبايل ديگر مى‏انگاشت. در هر قبيله چنانچه نياكان بلافصل نسبت به ديگرى بخاطر اعمال نيك برترى داشتند، از عزت بيشتر و در نتيجه از رهبرى بيشترى برخوردار بود. اين چنين معروفيت نيايى تنها به شكل آرايش دودمانى تلقى نمى‏شد و بلكه نسبت به هر فرد ديگرى نيز رابطه فردى داشت و داراى اهميت زيادى در افتخار فردى نيز بود. عربها نه تنها ويژگيهاى بدنى را ارثى مى‏دانستند. بلكه اعتقاد راسخ داشتند كه شرافت هم در مقياس معينى به ارث مى‏رسد و از اينرو فضائل و سجاياى اخلاقى هم از طريق وراثت منتقل مى‏شوند. بدين جهت است كه برترين فضائل هر فرد تنها آنهايى هستند كه دست بدست از طريق پدران شرافتمند به انسان منتقل مى‏شوند. عربها تمايز آشكارى بين شرافت ارثى و شرافت اكتسابى قائل بودند و چنين معتقد بودند كه شرافت ارثى، ص:20 اعتبار بزرگ اجتماعى است درحالى‏كه شرافت اكتسابى نتيجه‏اى اندك دارد. معروفيت و امتياز شخصى در تعيين موقعيت و مقام متعالى براى شخص كمتر بحساب مى‏آيد. معروفيت ارثى و امتياز ارثى شهرت مناسبى را در جامعه ايجاب ميكرد. مراجع بسيار زيادى از شعر قبل از اسلام در دست است كه شرافت و فضيلت نيايى را به عنوان ساختمان محكم و استوارى براى اعقاب و فرزندان توصيف مى‏كند. و نابودى اين نيا را توسط فرزندان شرم‏آور مى‏شمارد. از اينروست كه شهرت خانوادگى و كردار نيك آنان را بايد به عنوان قويترين و برانگيزنده‏ترين عامل به جهت مباهات فرزندان حفظ كرد. در اين معنى است كه اصطلاح سنت خيلى پيش از اسلام بفراوانى بكار مى‏رفت. @feraghe_tashayo
جریانشناسی پس از اسلام نهاد سنت مانند هميشه نيرومند ماند ولى محتواى آن تا حدى تغيير كرد و سنت نبوى جايگزين آن گرديد با وجود بر اين حد اقل در بخشهاى بخصوصى از جامعه مسلمان عرب تمايلات ويژه‏اى از سنت اصيل وجود داشت. بنابراين ممتازترين فرد در جامعه عرب، كه اسلام در آن ظهور كرد، كسى بود كه مى‏توانست آشكارا مباهات كند كه پدرانش تنها چيزى كه براى او به ارث باقى گذاشته‏اند يك سنت فخرآفرين بوده است. كلمه‏اى كه معمولا براى بيان ايده توانايى پيروى از فضائل اخلاقى پدران شريف بكار برده مى‏شد عرق (جمع آن اعراق و عروق) بود. عرق به معنى رگ، خون و نژاد است. عرق يعنى ريشه، اصالت يك انسان و جمع آن اعراق و نياكان انسانى را مشخص مى‏كند. واضح است كه در احساسات و عواطف عربى تقواى پدرى، كردار نيك و فضائل اخلاقى مانند سنت نقش مهمى را ايفا مى‏كرده است. مذهب اعراب، كه شدت و اهميت آن از محلى به محل ديگر در جزيرة العرب در تغيير بود، اصولا عبادت مظاهر قبيله بود كه اين مظاهر بعدها با نيروهاى معينى از طبيعت به نمايندگى از طرف ربّ النوع‏هاى متعدد مشخص مى‏شوند. رب النوع قبيله كه در سنگ مقدس تعبيه مى‏گرديد، خداوند (رب) خوانده مى‏شد. الله متعاليترين‏ ص:21 رب النوع حرم مكه، رب الكعبه يا رب هذا البيت ناميده مى‏شد توجه به اين نكته شايان اهميت است كه كلمه رب اغلب نه به رب النوع بلكه به شخصى كه مسئول حرم و جايگاه مقدس بود اطلاق مى‏شد. هيچ دستگاه متشكل روحانيت وجود نداشت، ولى طوائف بخصوصى بودند كه به عنوان نگهبانان حرم‏ها عمل مى‏كردند. اين حفاظت و نگهدارى از نسلى به نسلى ديگر به ارث مى‏رسيد. بعلاوه قداست ارثى نگهبانان حرم- كه سرچشمه آن در نيروى جادويى بت طايفه نهفته بود- دقيقا به بينش شرافت نژادى مربوط ميگرديد، آنگونه بينشى كه مترادف با تفاخر فرزندان به شرافت نياكانشان بود. استمرار ارثى بودن شرافت طايفه‏اى و روحانيت قبيله‏اى نمايشگر حد اعلاى اريستوكراسى (حكومت اشرافى) در عربستان قبل از اسلام بود نشانهاى چنين اريستوكراسى را در اعتقاد اعراب- بويژه اعراب جنوب، كه اعضاى خاندانهاى معينى از آنان داراى جذبه، فره، نيروى روحانى و يا شرف بودند مى‏توان يافت. باور همگان بر آن بود كه نگهبانى حرم بيت و شرف از هم تفكيك‏ناپذيرند بالنتيجه روحانيت در عربستان با رهبرى قبيله‏اى و حتى با سلطنت پيوسته بود. حتى مى‏توان از اين هم جلوتر رفت و گفت كه رهبرى سياسى آنجا اصولا ماهيت مذهبى و روحانى داشت. نهاد شاهنشاهى عربستان جنوبى مكرب دليل روشن پيوستگى مقام سلطنت روحانيت است كه در عين حال قدرت مذهبى و دنيوى را در بر مى‏گيرد. @feraghe_tashayo
جریانشناسی حكام سياسى پس از اينكه با اسباب سياسى قدرت را بدست مى‏آوردند مى‏توانستند به مرتبه و موقعيت شرافت بزرگ برسند ولى با وجود اين نمى‏توانستند با روحانيان همدوشى و همسرى كنند. براى نمونه، پادشاهان كنده در چهارمين مرتبه شرافت اجتماعى بودند و سه خاندان روحانى در سلسله مراتب اجتماعى پيش از آنها قرار داشت اين سه خاندان پس از خاندان هاشم بن عبد مناف در ميان قريش، الزرارة بن عدس از تميم، الحذيفه، الحذيفه بن بدر از قبيله فزارى و ذو الجدين بن عبد الله بن همام از قبيله شيبان بودند. بديهى است كه نه فقط مقام روحانيت اساس رهبرى سياسى را تشكيل مى‏داد بلكه وقتى كه اين رهبرى توسط شخصى از طوائف غير روحانى هم بدست مى‏آمد، وى بر آنها اعمال مذهبى را تنفيذ مى‏نمود. آنان هم چنين واسطه فيض بين مردم و رب النوع‏ها بودند. در نتيجه ايده رهبرى قبيله‏اى و خدمت به خدا با هم مترادف مى‏شد. كسانى كه قبيله‏اى را رهبرى مى‏كردند الزاما نگهبانان بيت قبيله‏اى نيز بودند. مقام بنى هاشم را بايد از جنبه ديگرى مورد توجه قرار داد. نه فقط در ميان مردم بلكه در دايره وسيع‏ترى بخاطر تماسهاى زيادى كه مردم نواحى مختلف در بازار مكاره سالانه (عكاظ و در هنگام برگزارى مراسم حج) داشتند بنى هاشم از موقعيت ممتازى برخوردار بود. جمعى از دانشمندان غرب اين حقيقت را كه نياكان محمد (ص) واقعا آنچنان كه مآخذ تاريخى آنان را شريف، متنفذ و صاحب شأن قلمداد مى‏كنند مورد ترديد قرار داده و ادعا مى‏كنند كه در واقع در اهميت بنى هاشم به طرز فاحشى مبالغه شده است. @feraghe_tashayo
اهل حق - سلطان اسحاق برزنجه ای کیست؟ بر اساس اعتقاد پیروان آئین اهل حق و تمامی نویسندگان و محققان در این حوزه "سلطان اسحاق برزنجه ای" با تلفظ های کردی «سهاک سحاک» و «صهاک صحاک» مهم ترین شخصیت در پایه گذاری رهبری و توسعه مسلک اهل حق بوده است. از نگاه آنان سلطان اسحاق جایگاه ویژه ای دارد به گونه ای که باردار شدن مادر وی و تولدش اعجاز آمیز است مقام مظهریت یافت و قوانین وی مورد قبول تمامی اهل حق است. پدر سلطان ،اسحاق شیخ عیسی برزنجه ای فرزند بابا علی همدانی» و مادرش خاتون دایرک» ملقب به «رمزبار» نام دارد. - اقدامات و قانونگذاریهای سلطان اسحاق بعد از مهاجرت به "پردیور"؟ الف) قوانین سلطان اسحاق تا امروز مورد توجه تمامی سرسپردگان این مسلک با هر گرایشی بوده است. ب) قرن هشتم قرن تثبیت و توسعه پارسان است. - اقدامات سلطان اسحاق؟ 1. تشکیل و بنای خاندانهای اهل حق 2. تعیین (پیر) و (دلیل) و وظایف آن دو 3. سرسپردن جوز سر شکستن 4. پرداخت نذر و نیازها 5. روزه مخصوص (مرنو) (قولطاس - قولناس) 6. انعقاد جم و تاسیس جم خانه  - جریان شناسی اهل حق؟ در اهل حق ۱۱ خاندان وجود دارد که به صورت سنتی تا امروز به حیات خود ادامه داده است. از این ۱۱ خاندان هفت خاندان در زمان سلطان اسحاق و هفت خاندان در قرنهای قرن ۱۰ تا ۱۲ بعدی شکل گرفته است. خاندانهای اولیه شاه ابراهیمی حیدری بوالوفایی خاموشی حیدری (گوران عالی قلندری میرسوری (میری) مصطفایی(مصفایی)، حاجی باویسی، یادگاری خاندانهای ثانویه شاه ،مهمان باباحیدری آتش بیگی (مشعشعی) ذوالنوری (زنوری) شاه حیاسی (شاه ایازی) - جریانهای نوظهور اهل حق؟ الف: جريان مكتب ب جریان یارسانیزم (یارسانیها): ۱ سازمان دمکراتیک یارسان ۲ مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان @feraghe_tashayo
علویان ترکیه - تاثیر صفویان بر علویان اکثر علویان به عنوان روستا نشینان شورشی علیه حکومت عثمانی که با صفویان همراهی داشتند شناخته می‌شدند. حکومت سنی مذهب ،عثمانی علویان را مسلمان به حساب نمی آورد. در برخی از شهرها مثل حلب به خاطر درس عبرت بزرگان علوی را می کشت. دلیل اصلی به جهت ارتباط با صفویه به ویژه شاه اسماعیل شاه ختابی تبلیغات وسیع صفویه مخصوصا شاه اسماعیل از دو طریق بود:  الف) تبلغ شفاهی از طریق افرادی که به نام خلیفه بودند. ب) تبلیغات مکتوب به وسیله کتابها و رساله‌هایی که شاه اسماعیل شخصا دستور نگارش آنها را می داد. علویان به جهت عقیدتی و سیاسی و اجتماعی به جهت حمایت از صفویه مورد آزار و اذیت حکام مختلف عثمانی بودند به گونه ای که بعضا تا ۴۰ هزار نفر از آنها به دستور حاکم سلطان سلیم عثمانی کشته شده اند و طبق برخی از منابع مکتوب شرایط اقتصادی علویان آنقدر وخیم بود که دخران خود را به شهر نشینان و بعضا سنی ها می فروختند. با روی کار آمدن دولت سکولار جمهوری خواه توسط مصطفی کمال آتاتورک که خود اصالتا بکتاشی بود، فضای علویان متفاوت شد و فشارها با فراز و فرودهای زیادی روبر رو بوده است و علویان توانسته اند در جامعه ظهور و بروز داشته اند و برای آتاتورک احترام فوق العاده ای قائل هستند. -تاثیر حروفیه بر علویان حروفیه جنبشی اعتقادی در دوره تیموریان با اعتقادات التقاطی و غلو آمیز مبنی بر اهمیت و مفهوم درونی حروف عربی و فارسی بودند این جنبش بر اساس تصوف و باطنی گری و پیرامون شخصیت ، آن فضل الله نعیمی استرآبادی (۷۴۰-۷۹۶ق) شکل گرفت حروفیه پس از قتل موسس آن به صورت مخفی فعالیت میکردند و مدتی در ایران و عثمانی و مصر پیروان فراوانی یافت. حروفیه از فرقه هایی به حساب میآید که بر اندیشه‌های بکتاشیان تاثیر زیادی گذاشت. میر سید علی ملقب به علی الاعلی متوفای ۸۲۲ شاگرد و مهمترین خلیفه فضل الله عقاید حروفیه را در قلمرو عثمانیان کرد و به شام و آناتولی سفر و به تبلیغ عقاید حروفیه پرداخت. وی سرانجام به قیر شهر آناتولی رفت و در خانقاه حاج بکتاش ولی مقیم شد و پس از مدتی توجه ساکنان خانقاه را به خود جلب کرد و نهانی به تعلیم کتاب جاودان نامه اثر فضل الله استرآبادی پرداخت. حروفیه را میتوان طریقتی خواند که بر بکتاشیه و علویان ترکیه بسیار اثر گذاشته است. در کتاب مقالات حاج بكتاش حضور اندیشه‌های حروفیه را در تفسیر اسم جلال الله میتوان یافات که با چهار حرف کلمه الله چهار مرات الهی و چهار فرشته مقرب شرح داده میشوند. @feraghe_tashayo
علویان سوریه ماهیت علویان علویان در اصل شیعیان اثنی عشریه هستند که بر اثر بروز انحرافات به بابیه و جعفریه تقسیم شدن؛ پس از آن بابیه به سه فرقه ، کلازیه، شمسیه (شمالیه) و غیبه و یک طریقت صوفیانه بنام جنبلانیه انشعاب یافتند. فرقه حیدریه نیز که تفاوت اندکی با جعفریه دارد از جعفریه انشعاب یافت. سرانجام با دخالت استعمال فرانسه و بر اثر رسوخ سکولاریسم جدایی دین از سیاست و نیاپرستی سلیمان مرشد، فرقه مستقل مرشدیه از شاخیه غیبیه جدا شد. بابیه: رهبر دینی دارند که وکیل و نماینده باب محسوب می شود. جعفریه: کسانی هستند که از باب پیروی نمیکنند بر آموزه های امام صادق(ع) باقی مانده اندبدون آنکه رهبری دینی به عنوان وکیل و نماینده باب داشته باشند.   موضعگیری‌های رسمی: مرشدیه فرقهای انحرافی و جماعت نوپدید دینی مستقل و منشعب شده از علویان است که در قرن بیستم میلادی ظهور کرد. رهبر این فرقه یکی از علویان به نام سلمان مرشد است او از اعتقادات علویان فاصله گرفت و به سوی الوهیت شخصی که نوعی شرک است روی آورد از این رو مرشدیه خود را از علویان ندانسته و در مقابل علویان نیز مرشدیه را از خود نمیدانند تعداد اعضای این فرقه ۳۰۰ هزار نفر است که بیشتر در استانهای لاذقیه طرطوس حمص و حومه دمشق نظیر جبر و مأمونیه زندگی میکنند. تاریخ و فرقه های مرشدیه تاریخ مرشدیه به چهار دوره تقسیم می شود: 1. ظهور سلمان (سلیمان) المرشد و نخستین دگرگونیها زیر شاخه جماعت علوی / نصیری با ظهور قبلیه غساسنه از سال۱۹۲۳ تا ۱۹۴۶ 2. ظهور مجيب المرشد و قبليه الغسانسه از سال ۱۹۴۶ تا ۱۹۵۲ 3. ظهور ساجی المرشد و آخرین دگرگونی قبلیه غساسنه و تبدیل آن به یک گروه دینی مجزا از سال ۱۹۵۲ تا ۱۹۹۸ 4. ظهو نور المضى المرشد از سال ۱۹۹۸ به بعد فرقه های مرشدیه: قبالا (جنوبیها) و فرقه شمالا (شمالی ها) @feraghe_tashayo