▫️حکایتی واقعی و عجیب: اگر #اسلام اين است... در زمان شاه مى‌خواستند در منطقه #بهارستان تهران، اطراف ساختمان مجلس شوراى ملّى را بسازند و بايد ۳۵ خانه خراب مى‌شد، به‌ اطلاع صاحبان خانه‌ها رساندند كه خانه شما را مترى فلان مقدار مى‌خريم، هر كس اعتراض دارد بنويسد تا رسيدگى شود... هيچ‌كس به‌جز مرحوم راشد اعتراض نكرد، اين جريان خيلى بر مسئولان گران آمد، و گفتند: (فقط اينكه #آخوند است، اعتراض كرده) بعد مرحوم #راشد را دعوت كردند و آماده شدند، براى اين‌كه با او صحبت كنند و دلیل را جویا شوند، مرحوم راشد آمد و بعد از سلام و احوال‌پرسى از او پرسيدند كه اعتراض شما چيست؟ گفت: حقيقتش اين است كه اين خانه را من سال‌ها قبل و به‌ قيمت خيلى كم خريده‌ام و در اين مدت‌ زمان طولانى مخروبه شده و به‌ نظر من قيمتى كه شما پيشنهاد كرده‌ايد، زياد است و من راضى نيستم از #بيت‌المال مردم، قيمت بيشترى براى خانه‌ام بگيرم. بهت و حیرت همه را فرا گرفت و يكى از اعضاى كميسيون كه از اقليت‌هاى دينى بود، از جا برخاست وآقای راشد را بوسيد و گفت: «اگر اسلام اين است، من آماده‌ام براى #مسلمان شدن...» ▫️منبع: کتاب جرعه ای از دریا جلد ۲، صفحه ۶۵۸ @moezeye_khouban