یه شب توو مشهد دیدم
خواب امام زمان
آقا به من فرمودند:
ای دختر با ایمان
اگر میخوای تا آخر
یار خدا بمونی
چادرِتو نگهدار
تا جایی که میتونی
چادر حجاب زهراست
که هدیه ای به ماهاست
توی زمونه ی ما
حجاب یه رسم زیباست
تاج خدایی برسر
این است حجاب برتر
#حجاب
#چادر_حجاب_برتر
#شعر_کودکانه
🔘 داستان کوتاه
شب سردی بود...
زن بيرون ميوهفروشى زُل زده بود به مردمى كه ميوه مىخريدند .
شاگرد ميوهفروش ، تُند تُند پاكتهاى ميوه را داخل ماشين مشترىها مىگذاشت و انعام مىگرفت .
زن با خودش فكر مىكرد چه مىشد او هم مىتوانست ميوه بخرد و ببرد خانه... رفت نزديكتر... چشمش افتاد به جعبه چوبى بيرون مغازه كه ميوههاى خراب و گنديده داخلش بود .
با خودش گفت : «چه خوبه سالمترهاشو ببرم خونه . »
مىتوانست قسمتهاى خراب ميوهها را جدا كند و بقيه را به بچههايش بدهد... هم اسراف نمىشد و هم بچههايش شاد مىشدند .
برق خوشحالى در چشمانش دويد...
ديگر سردش نبود!
زن رفت جلو ، نشست پاى جعبه ميوه . تا دستش را برد داخل جعبه ، شاگرد ميوهفروش گفت : « دست نزن ننه ! بلند شو و برو دنبال كارت ! »
زن زود بلند شد ، خجالت كشيد .
چند تا از مشترىها نگاهش كردند . صورتش را قرص گرفت... دوباره سردش شد...
راهش را كشيد و رفت.
چند قدم بيشتر دور نشده بود كه خانمى صدايش زد : «مادرجان ، مادرجان ! »
زن ايستاد ، برگشت و به آن زن نگاه كرد . زن لبخندى زد و به او گفت :
« اينارو براى شما گرفتم . »
سه تا پلاستيك دستش بود ، پُر از ميوه ؛ موز ، پرتقال و انار .
زن گفت : دستت درد نكنه ، اما من مستحق نيستم .
زن گفت :
« اما من مستحقم مادر . من مستحق داشتن شعور انسان بودن و به همنوع توجه كردن و دوست داشتن همه انسانها و احترام گذاشتن به همه آنها بىهيچ توقعى . اگه اينارو نگيرى ، دلمو شكستى . جون بچههات بگير . »
زن منتظر جواب زن نماند ، ميوهها را داد دست زن و سريع دور شد... زن هنوز ايستاده بود و رفتن زن را نگاه مىكرد .
قطره اشكى كه در چشمش جمع شده بود ، غلتيد روى صورتش . دوباره گرمش شده بود... با صدايى لرزان گفت : « پيرشى !... خير ببينى...» هيچ ورزشى براى قلب ، بهتر از خم شدن و گرفتن دست افتادگان نیست
پیشاپیش یلدای مهربانی که نماد
خانواده دوستی و عشق ورزیدن
به هم نوع است را شادباش میگوییم .
یلدای امسال در هنگام خرید میوه
سهم تنگدستان آبرومند را فراموش نکنیم .
@
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
#کلیپ_جدید_کودکانه
پیرمرد مهربون
#شبکه_کودک👶👧🧚♀
-----------------------------
--------------------
@
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚌🚌🚌🚌🚌🚌🚌🚌🚌
#کارتون #اتوبوس_شادی
کارتون ماشا و میشا با دوبله فارسی
این داستان : دو قلو ها
#شبکه_کودک👶👧🧚♀
-----------------------------
@
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_کودکانه
#کارتون
🥄🥄خاله ریزه و قاشق سحر آمیز🥄🥄
#شبکه_کودک👶👧🧚♀
-----------------------------
--------------------
#قصه_متنی
"خرگوش دم دراز وروباه حیله گر"
در روزگاران قدیم خرگوشی زندگی می کرد که دم دراز و گوش های کوچکی داشت؛ یعنی همه ی خرگوش ها این شکلی بودند. اما این خرگوش با یک روباه حیله گر دوست شده بود. هر چه قدر همه می گفتند دوستی خرگوش و روباه درست نیست، خرگوش به حرف آن ها گوش نمی داد. چون با روباه بازی می کرد و بسیار شاد بود.
روزی از روزها روباه پیش خرگوش آمد و گفت: امروز می آیی برویم ماهیگیری؟
خرگوش گفت: چه طوری برویم ماهیگیری؟ وقتی نه قلاب داریم و نه طعمه؟!
روباه گفت: کاری ندارد! با هم کنار ساحل می نشینیم. آن وقت تو دم درازت را درون اب بینداز. هر وقت سر و کله ی ماهی برای گاز گرفتن پیدا شد، تو او را به ساحل پرتاب کن.
خرگوش دم دراز گفت: تو چرا دمت را در آب نمی اندازی؟
روباه جواب داد: چون دم تو قشنگ تر و بلندتر است و به همین خاطر ماهی ها را گول می زند.
خرگوش بیچاره قبول کرد و دوتایی به طرف ساحل به راه افتادند. وقتی به ساحل رسیدند، خرگوش دمش را در آب گذاشت. چیزی نگذشت که خرگوش فریاد زد: فکر کنم با دمم ماهی گرفتم. حالا چه کار کنم؟
روباه گفت: با دمت ماهی را به ساحل بینداز!
خرگوش گفت: فکر کنم ماهی بزرگی است؛ چون او دارد من را به درون آب می کشد!
روباه با خوش حالی به آب نزدیک شد و گفت: اما این که ماهی نیست! لاک پشت است.
خرگوش فریاد زد: کمکم کن، هرچه که هست دارد من را غرق می کند. الان خفه می شوم.
روباه گفت: ولی من چطوری تو را نجات بدهم؟
خرگوش گفت: خب تو هم من را به سمت ساحل بکش!
روباه هم گوش های خرگوش را گرفت و شروع کرد به کشیدن. آن قدر کشید که گوش های خرگوش دراز و درازتر شد. از آن طرف هم لاک پشت دم خرگوش را گاز گرفته بود و می کشید. آن قدر محکم گرفته بود که دم دراز خرگوش کنده شد. لاک پشت هم رفت.
ازآن روز به بعد گوش های خرگوش دراز شد و دمش کوتاه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کارتون_باب_اسفنجی
این داستان(ملاقات با استرنگلر)
🏵
🔱🏵
🏵🔱🏵
@
#داستان_شب_یلدا
یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود
ننه سرما ، سوت و کور و بی صدا
پشت ابرای سیاه
روی بوم آسمون نشسته بود
ننه سرما چاقالو
مهربون و توپولو
دُشَکِش ابر سیاه، لحافش ابر سفید
ننه سرما نُه ماه از سال می خوابید
وقتی که بیدار میشد
پا میشد تنهایی دست به کار می شد
ورد می خوند، جادو میکرد
هاا میکرد ، هوو میکرد
هاا میکرد ابر سیاه پیدا میشد
هوو میکرد، باد می اومد، سرما می شد
بشنوید از اون پایین
توی کوه، روی زمین
کلاغا غار میزدند- غار ، غار ، غار می زدند
توی ده جار می زدند- جار ، جار ، جار می زدند
ننه سرما اومده- تیک و تیک و تیک سرده هوا
درها رو محکم کنین، سرما نیاد تو خونه ها
کرسی ها رو علم کنین
منقل ها رو روشن کنین
لحافِ کرسی پهن کنین
شب های چله بزررگ
ننه سرما ورد می خوند
سنگ هارو یخ می زد و می ترکوند
می نشست چاره می کرد
لحا ف پنبه ای شو پاره می کرد
پنبه ها رو مشت مشت پایین می ریخت
رو زمین گوله گوله گوله برف میریخت
منقل ها روشن می شد
کرسی ها علم می شد
شب یلدا می رسید، تو خونه مون غوغا می شد
میوه های رنگ وارنگ
همه جور، از همه رنگ
پسته و آجیل شور
همه چیز، از همه جور
شب یلدا همگی بیدار می موندیم
میوه و آجیل می خوردیم
شعرای قشنگ مو خوندیم
شب های چله کوچیک
شب های تخمه شکستن، چیک و چیک
شب های قصه های قشنگ قشنگ
قصه های رنگ به رنگ
قصه ی دیو و پری
قصه ی خروس زری
قصه دختر شاه پریون...
کم کمکک بوی زمستون می اومد
ننه سرما اون بالا با خوشحالی
لباس سفیدشو تکون میداد
به تموم بچه ها برفای قشنگشو نشون میداد
صدای پای زمستون میاومد
ننه سرما اون بالا سلام میکرد به بچه ها
دست می برد به گردنش
زنجیر موراریدشو رو می کشید، پاره می کرد
همه مرواریداش
روی اون دهکده ی کوچیک و زیبا می بارید
گوله گوله برفای نرم وسپید
میبارید و میبارید
بچه ها شادی کنان
خنده و بازی کنان
توحیاط جمع میشدن
تا یواش یواش بابرفا بسازن
آدمای برفی مهربونو
ننه سرما مهربون
از اون بالای آسمون
نگاه میکرد به شادیشون
همه ی مردم شهر شاد می شدن
از غم آزاد می شدن
زن و مرد و بچه و پیر و جوون
دست به دست هم دادن
همگی شادی کنون
@
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
○ ◍⃟🌼🍂 - - - - - - - - - - - - -
🍂کاردستی با برگ های پاییز
#کاردستی
#جمعه_خانواده_سرگرمی
🌼 ⃟ ⃟ ⃟ ⃟⃟🍂 ჻ᭂ࿐✰🍂 ⃟ ⃟🌼
@
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادش بخیر
#علی_کوچولو این مرد کوچک چند پست بالا تر میتونین بیوگرافی علی کوچولو رو هم بخونین ....
#فیلم
#کارتن
#راديو
#قدیمی
#تلويزيون
#نوستالوژی
#تونل_زمان
#ايران_قديم
#دوبلاژ_دوبلور
#ایران_از_قدیما
#صدا_های_ماندگار
#سریال_های_قدیمی
#نوستالژی_دهه_ی_شصت
#تیتراژ_و_آهنگ_های_قدیمی
#تنها_صداست_که_میماند
#پلی_به_گذشته_دور
#یادها_و_خاطره_ها
#خاطرات_قدیمی
#خاطره_بازی
#دهه_شصت
#هنر_صدا
#کارتن
#فیلم
✅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادش بخیر
#علی_کوچولو این مرد کوچک چند پست بالا تر میتونین بیوگرافی علی کوچولو رو هم بخونین ....
#فیلم
#کارتن
#راديو
#قدیمی
#تلويزيون
#نوستالوژی
#