#عکس
🌹 قصه ی امروز 🌹
♥️خاطرات_شهید_محمد_ابراهیم_همت
شب عملیات مسلم بن عقیل(علیه السلام) اوضاع خیلی به هم ریخته بود و نیروها شدیدا مشغول اجرای دستورات فرماندهان خود بودند. در همین گیر و دار، ناگهان چشمم به همت افتاد👀. دیدم ساکت و آرام همین طور که به آسمان نگاه میکند، اشک میریزد. تعجب کردم. گفتم:
" حتما مشغول راز و نیاز با خداست و داره از خدا برای پیروزی توی عملیات مدد میگیره. "🙁
به هر حال کنجکاوی باعث شد که بروم سراغش.
از او پرسیدم:" چیه حاجی، چرا گریه میکنی؟"
به آسمان اشاره کرد و گفت: "به ماه نگاه کن."😢☝️
نگاهی به ماه انداختم و گفتم: "خب، چی شده؟ "
گفت: "ماه لحظه به لحظه بچه هارو همراهی میکنه. هرجا اونا توی دید دشمن قرار میگیرن، ماه میره زیر ابر و جایی که از دید دشمن بیرون میان و نیاز به روشنایی دارن ، ماه میاد و همه جارو روشن میکنه. میبینی لطف خدارو که چطور شامل حال ما میشه؟😞 حالا فهمیدی برای چی اشکم در اومده؟"
او رفت و این امداد غیبی را از پشت بی سیم به اطلاع فرمانده گردان ها هم رساند و ان ها را متوجه حرکت ابر و ماه کرد. دقایقی بعد صدای گریه ی همه ی آنها از پشت بی سیم شنیده میشد.😭
🌸🌸🌸 فرشته های زمین 🌺🌺🌺
https://eitaa.com/joinchat/206766124Ce9e3820163