من و امام زمان.m4a
1.13M
من و امام زمان (۳)
بخش چهاردهم 💐
#من_و_امام_زمان
#داستان
#با_قصه_گو
🌟ادامه دارد
🌸🌸🌸فرشته های زمین🌺🌺🌺
https://eitaa.com/joinchat/206766124Ce9e3820163
💐حدیث امروز💐
☘ امام هادی(ع) :
🌹 شکرگزاری از نعمت ، از خود نعمت بهتر است چون نعمت متاع دنیای فانی است و لکن شکر ، نعمت جاودانه آخرت است.
#شهادت_امام_هادی
🌸🌸🌸فرشته های زمین🌺🌺🌺
https://eitaa.com/joinchat/206766124Ce9e3820163
🌹داستان امروز🌹
امام هادی(ع) را دیدم که به سختی مشغول کشاورزی است؛ 🌾
به گونه ای که عرق از سر و رویش💦 جاری است.
از ایشان پرسیدم: فدایت شوم!
کارگران شما کجایند؟ که شما این گونه خود را به زحمت انداخته ایید؟🌱
در پاسخ فرمود: ای علی بن حمزه!
آن کس که از من و پدرم برتر بود، 🌈
با بیل زدن در زمین خود روزگار می گذراند.
دوباره عرض کردم: منظورتان کیست؟ 🤔
فرمود: رسول خدا، امیرمؤمنان و همه پدران و خاندانم خودشان کار می کردند. 🦋
#شهادت_امام_هادی
🌸🌸🌸فرشته های زمین🌺🌺🌺
https://eitaa.com/joinchat/206766124Ce9e3820163
••💔🏴••
امروز که زمین و آسمان می گرید🌧
از بهر غريب سامرا می گرید💦
جا دارد اگر كه شیعه خون گریه کند
چون مهدی صاحب الزمان🌿 می گرید
#شهادت_امام_هادی
🌸🌸🌸فرشته های زمین🌺🌺🌺
https://eitaa.com/joinchat/206766124Ce9e3820163
مداحی آنلاین - آقا برات عزا گرفتم - بنی فاطمه.mp3
4.77M
🔳 #شهادت_امام_هادی(ع)
🌴آقا برات عزا گرفتم
🌴تو روضه ی تو جا گرفتم
🎤 سید مجید بنی فاطمه
#شهادت_امام_هادی
🌸🌸🌸فرشته های زمین🌺🌺🌺
https://eitaa.com/joinchat/206766124Ce9e3820163
مداحی آنلاین - از ما بخواین - استاد عالی.mp3
2.93M
♨️از ما بخواهید
👌 سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤حجت الاسلام عالی
#شهادت_امام_هادی
🌸🌸🌸فرشته های زمین🌺🌺🌺
https://eitaa.com/joinchat/206766124Ce9e3820163
💐حدیث امروز💐
امام على عليه السلام:
از توكّلت تو را همين بس كه براى خود روزى رسانى جز خداوند سبحان نبينى
حَسبُكَ مِن تَوكُّلِكَ أن لا تَرى لِرِزقِكَ مُجرِيا إلاّ اللّهَ سُبحانَهُ
غررالحكم حدیث4895
🌸🌸🌸فرشته های زمین🌺🌺🌺
https://eitaa.com/joinchat/206766124Ce9e3820163
🌹داستان امروز🌹
✅ توبه مردی جیب زن باعنایت حضرت امام رضا علیه السلام
حمله داری از شهر ارومیه که سالی یک بار مسافر به مشهد می برد بدین صورت نقل کرد :
مسافرت با ماشین تازه آغاز شده بود ؛ ماشین ، مسافر و بارش را یکجا سوار می کرد ، چرا که ماشین به صورت ماشین باری بود ، در قسمت بار هم مسافران را می نشاندند و هم بار آنها را به صورت متراکم می چیدند .
من نزدیک به سی مسافر برای بردن به زیارت حضرت رضا علیه السلام پذیرفته بودم و قرار بود اوایل هفته بعد به جانب مشهد حرکت کنیم .
شب چهارشنبه حضرت رضا علیه السلام را در خواب دیدم که با محبتی خاص به من فرمودند : در این سفر ابراهیم جیب بر را همراه خود بیاور .
از خواب بیدار شدم در حالی که در تعجب بودم که چرا از من خواسته شده چنین شخص فاسق و فاجری را که در بین مردم بسیار بدنام است به مشهد ببرم ، فکر کردم خوابی که دیده ام صحیح نیست .
شب بعد همان خواب را بدون کم و زیاد دیدم ، ولی باز توجه به آن ننمودم .
شب سوم در عالم رؤیا حضرت رضا علیه السلام را خشمگین مشاهده کردم که با حالتی خاص به من فرمودند : . . .
چرا در این زمینه اقدام نمی کنی ؟
روز جمعه به محلی که افراد شرور و گنهکار جمع می شدند رفتم ، ابراهیم را در میان آنان دیدم .
نزدیک او رفته سلام کردم و از او برای زیارت مشهد دعوت نمودم .
با شگفتی با دعوتم روبرو شد ، به من گفت : حرم حضرت رضا جای من آلوده نیست ، آنجا مرکز اجتماع اهل دل و پاکان است ، مرا از این سفر معاف دار .
اصرار کردم و او نمی پذیرفت ، عاقبت با عصبانیت به من گفت : من خرجی این راه را ندارم ، فعلاً تمام سرمایه من سی ریال پول است ، آن هم پولی حرام که از کیسه پیرزن فقیری دستبرد زده ام !
به او گفتم : من از تو مخارج سفر نمی خواهم ، رفت و برگشت این سفر را مهمان منی . اصرارم مقبول افتاد ، آمدن به مشهد را پذیرفت ، قرار شد روز یکشنبه همراه با کاروان حرکت کند .
کاروان به راه افتاد ، مسافران از بودن شخصی مانند ابراهیم جیب بر تعجب داشتند ، ولی احدی را جرأت سؤال و جواب نسبت به این مسافر نبود .
ماشین باری همراه بار و مسافر در جاده خراب و خاکی به جانب کوی دوست در حرکت بود . نرسیده به منطقه زیدر که محلی ناامن و جای حمله ترکمن ها به زوّار بود ، عرض جادّه به وسیله قلدری ستمکار بسته شده بود .
ماشین توقّف کرد ، راهزن بالا آمد ، خطاب به تمام مسافران گفت : آنچه پول دارید در این کیسه بریزید و در برابر من ایستادگی نکنید که شما را به قتل می رسانم !
پول راننده و تمام مسافران را گرفت ، سپس ماشین را ترک گفت .
ماشین پس از ساعتی چند به محلّ زیدر رسید و کنار قهوه خانه نگاه داشت .
مسافرین پیاده شدند ، کنار هم نشستند ، غم و اندوه جانکاهی بر آنان سایه انداخت ، بیش از همه راننده ناراحت بود ، می گفت : نه اینکه خرجی خود را ندارم ، بلکه از پول بنزین و دیگر مخارج ماشین هم محروم شدم ، رسیدن ما به مقصد بسیار مشکل به نظر می رسد . سپس از شدّت ناراحتی به گریه افتاد ،
در میان بهت و حیرت مسافران ابراهیم جیب بر به راننده گفت : چه مقدار پول تو را آن راهزن برده ؟
راننده مبلغی را گفت ، ابراهیم آن مبلغ را به او پرداخت .
سپس از بقیه مسافران به طور تک تک مبلغ ربوده شده آنان را پرسید و به هر کدام هر مبلغی را که می گفتند می پرداخت .
در نهایت کار سی ریال باقی ماند که ابراهیم گفت : این هم مبلغ ربوده شده از من بود که سهم من است .
همه شگفت زده شدند ، از او پرسیدند : این همه پول را از کجا آورده ای ؟
در پاسخ گفت : وقتی آن راهزن از همه شما پول گرفت و سپس مطمئن و آرام خواست از ماشین پیاده شود ، بی سر و صدا جیب او را زدم ، او پیاده شد ، و ماشین هم به سرعت به حرکت آمد و از منطقه دور گشت تا به اینجا رسید ، این پولهایی که به شما دادم پول خود شماست .
حمله دار می گوید : بلند بلند گریستم .
ابراهیم به من گفت : پول تو را هم که برگرداندم ، چرا گریه می کنی ؟
خوابم را که در سه شب پی در پی دیده بودم برای او گفتم و اعلام کردم من از فلسفه خواب بی خبر بودم تا الآن فهمیدم که دعوت حضرت رضا از تو بدون دلیل نبوده ، امام علیه السلام می خواست به وسیله تو این خطر را از ما دور کند .
حال ابراهیم عوض شد ، انقلاب شدیدی به او دست داد ، به شدت گریست ، . . . سفر در حال خوشی پایان یافت ، همه به ارومیه برگشتیم ولی آن تائب باارزش ، مقیم کوی یار شد !
✍️حضرت حجت السلام و المسلمین حاج شیخ حسین انصاریان به نقل از حضرت آیت الله بهاء الدینی رحمه الله
🌸🌸🌸فرشته های زمین🌺🌺🌺
https://eitaa.com/joinchat/206766124Ce9e3820163