دل، ماهی خستهای که در تور افتاد
در چاه عجب نیست اگر کور افتاد
از عشق چه خیر غیر ناکامی دید؟
بر زخم چه جز بخیهی ناجور افتاد؟
از اصل خودش دور شد و بالا رفت
این بود که فوّارهی مغرور افتاد
بسیار به غیر او دلم شد نزدیک
تا از غم عشق او کمی دور افتاد
بسیار به صخرهها سرش را دریا
کوبید بیفتد از سرش شور، افتاد؟!
من با غم او از خود او دوستترم
او با غم من از خود من دور افتاد
#مژگان_عباسلو
@hirnma🎼🌹