eitaa logo
﴿آخـرین‌خاطرھ﴾
379 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
526 ویدیو
13 فایل
گمگشتہ در خیال خویش بہ دنبال خاطره‌اۍ یادۍ گذشتہ‌اۍ صداۍخنده‌اۍ محو شدیم دیگر قلب‌ها هم یاریمان نمےڪند # آنہ‌باموهاۍمشکے اطلاعات: @aramesh_00 هرچہ‌مۍخواهد دل‌تنگت بگو :) https://daigo.ir/secret/916609249
مشاهده در ایتا
دانلود
باید و باید لذت ببریم:)
😂😂❤️🙏لطفا!
دیگه باید بیدار شی...! فکر کن که همه‌ش یه خواب بوده، یه کابوس وحشتناک، ولی هرچی بوده تموم شده و تو هنوز زنده‌ای... من آدم‌های زیادی رو می‌شناسم که روزهای خیلی سختی رو گذروندن، آدم‌هایی که تنهایی رو دیدن، آدم‌هایی که شکست خوردن، آدم‌هایی که توی تاریکی موندن، سقوط کردن و آزار دیدن، اما دوباره روی پاهاشون وایسادن و از نو شروع کردن. وقتش رسیده که بلند شی و دست و صورتت رو بشوری و هرچیزی که آزارت میده رو فراموش کنی. فراموش کردن سخته، همه این رو می‌دونیم، اما این بهترین کاریه که می‌تونی انجام بدی!
حالت تهوع .... سرگیجه....سردرد....حس مردن سردرد ...سردرد به شدت سردرد ... الهم اخرجنا من الظلمات الوهم و اكرمنا بنور الفهم الهم افتح علينا أبواب رحمتك و انشر علينا خزائن علومك برحمتك يا ارحم الراحمين الهم انا لنا فيك عملا طويلا و كثيرا الهم كن بجانبي دائما من لي غيرك؟ الهم يا ارحم الراحمين يا غفور الرحيم كن بجانبي دائما و الي الابد
﴿آخـرین‌خاطرھ﴾
حالت تهوع .... سرگیجه....سردرد....حس مردن سردرد ...سردرد به شدت سردرد ... الهم اخرجنا من الظلمات الو
زود باش آنه پاشو مهم نیست چقدر درد داری پاشو زود باش دیگه پاشو ... پاشو پاشو پیوستگی تداوم پاشو داخل درد پاشدن هنر میخواد و گرنه با حال خوب درس خوندن که کار سختی نیست پاشوووو یاالله یاعلی
آنه ۲۵۶ روز تا فارغ تحصیلی حالم خوب نمیشه نمیشه که نمیشه انگار تب کردم نمی تونم نفس بکشم خیلی اذیتم و حس نمیکنم از کجا سردردم بدتر میشه با اینکه قرص خوردم نمی تونم نفس بکشم نمی تونم موهای تنم سیخه شاید نمی دونم انگار حوصله هیچی ندارم انگار H20 شده H1000O2000 متوجهی ؟ انگار که انگار که دارم تموم میشم متن نوشتن خوبم نمیکنه شعر نوشتن خوبم نمیکنه سردردم خوب نمیش میخوام بگم خدایا بعلم کن و بخوابم ولی حتی شرایط پیش نمیاد که بخوابم همه جا شلوغه و نمیشه چراغ خاموش کنم درسا م مونده و فکرم پراکنده است حتی نمی دونم از چی و کجا اذیتم مثل یه نفر که سوار یه اتوبوس پر شده و جا نیست بشینه خیلی خسته است از زانو داره میره اما نمی تونه بشینه مثل وقتهایی که طولانی سر صفیم از زانو رفتیم ولی اجازه نداریم بشینیم دارم خفه میشم از زانو رفتم و خسته ام اما نمی تونم بشینم
گمان‌نکنیدکه‌موجودی‌کوچک‌هستید؛ درحالی‌که‌کل‌جهان‌دردرونتان‌نهفته‌است! _مولاعلے
قاصدڪ . . .
به نام خداوند ارامش💞 *_* ۲۵۶ روز تا فارغ تحصیلی ساعت 6:15صبح بود. باصدای بلند تایمر با ترس از خواب بیدار شدم نکنه افتاب طلوع کرده باشه واز وقت نماز صبح گذشته! با وضو گرفتن نمازم را قبل از طلوع افتاب خواندم وخداوند را از فرصت شروع کردن روزی دیگر تشکر کردم با خوردن صبحانه خودم را برای مدرسه اماده کردم راهی مدرسه شدم . بچه های یازدهم تجربی برنامه ی جالبی را اجرا کردن بعد از خواندن یک حدیث وتلاوت قران سر صف به کمک گوشی وبلندگو یک صدای ارام بخشی از صدای جنگل بخش کردند واز بچه ها درخواست کردن که چشم هایشان را ببندند وعمل دم وباز دم را انجام دهند تا به احساس ارامش دست یابند بعد از اتمام برنامه با خواندن دعای فرج راهی کلاسهایمان شدیم . زنگ اول عربی داشتیم زنگ آن چنان خوبی نبود معلم سرکلاس آمد قرار بود از ما امتحان بگیرد برگه در اوردیم وامتحان را نوشتیم امتحان قواعد سختی داشت وبچه های کلاس به دلیل داشتن تکالیف دیگر نتواسته بودند خوب بخونند خیلی از دبیر سوال میپرسیدند دبیر را اذیت کردند خلاصه امتحان را تمام کردیم تقریبا همه امتحان را خوب نداده بودیم دبیر از نمرات راضی نبود وشروع به داد زدن کرد اامتحان را قبول نکرد وگفت هفته بعد دوباره امتحان گرفته خواهد شد واگر نخونده بودید نمرات همین امتحان ثبت میشوند حس خیلی بدی بود/: ودقایق اخر کلاس از معلم درخواست کردیم برای ما امتحان را که دادیم حل کند . زنگ دوم فیزیک داشتیم دبیر خیلی خوب اثبات روابط را توضیح میداد وتمرین حل میکرد ولی من با اینکه زیاد توجه نکردم ولای کتاب فیزیک دینی میخوندم اما درس فیزیک رو از قبل تمرین کرده بودم واز هر چیزی که دبیر میگفت من از قبل آشنابودم بچه های کلاس کنجکاو هستند باید از هر دبیری ک سر کلاس میاید باید از دوران دانشگاهی وعلایقش بپرسیم من خیلی این سوال ذهنم را مشغول کرده بود ایا معلم فیزیک به فیزیک علاقه داشت؟ به چه روشی آن را میخواند به دوستم گفتم که باید شما از خانم بپرسی گفت چرا من؟؟؟! تو چرا نمیگی گفتم چون همیشه هر کاری رو خواستی واست انجام دادم نوبت شماست. خلاصه قبول کرد از خانم پرسید خانم لبخند زد من هم گفتم خانم بگو دیگه گفت بله به فیزیک علاقه داشتم رشته مورد علاقم بود وبه طرز بسیار مفهومی واز روی علاقه فیزیک را میخوندم دوستم به من گفت بفرما راحت شدی😂 ؟ زنگ سوم دینی داشتیم کلاس دینی حال وهوای دیگری دارد خانم دینی دبیر خیلی شیک وبا کلاس با تدریسش دیگه لازم نبود خیلی به کتاب دقیق نگاه کنیم با توضیح دادن او سر کلاس درس را برای ما خیلی شیرین وبه طرز مفهومی توضیح میداد وبچه ها با مطرح کردن موضاعات بیشتر کلاس درس را خیلی مفید کردند خلاصه پرسش کلاسی داشتیم در کلاس دینی پرسش به صورت داوطلبی است سه نفر سه نفر داوطلب میشدند من جزو سه نفر بعدی بودم وقتی نزد خانم رفتیم برای اینکه از ما بپرسد استرس عجیبی داشتم به گونه ای که نتونستم آن را کنترل کنم وقتی استرس میگیریم صدام میلرزه که همین اتفاق افتادولی این همه استرس اصلا لازم نبود خانم یک سوال خیلی ساده پرسید ومن جواب دادم بعد از اتمام پرسش خانم درس سوم را تدریس کرد خیلی حوصلم سر رفته بود ساعت مچی دوستم را کنارم گذاشتم و برای زنگ خونهه لحظه شماری میکردم بلاخره زنگ زد وکلاس دینی به اتمام رسید بعد از رسیدن به خانه استراحت کردم نهار خوردم ونماز خوندم.... به شدت خسته بودم نزدیک 40دقیقه خوابیدم وقتی بیدار شدم همه ی فکرم زیست بود باید بخونم وشروع به مطالعه وتست زدن شدم... چشم از پنجره بردار منجی در آینه است❤️...
ولی آیا شما هم مثل من دلتنگ حال خوبید ؟ باور کنید درسها آنقدر کسل کننده اند که حوصله شونو ندارم!