.
✅بصیرت
*یک وقت فکر نکنیم خوارج*
زنا کار،شراب خواریاحرام خوار بودند
نه
خوارج فقط و فقط بصیرت نداشتن.
*به قول رهبر معظم انقلاب، تحلیل سیاسی نداشتند*
داستان کشته شدن عبدالله بن خباب بن ارت به دست خوارج رو شنیدیم و یک نکته مهم:
خوارج عبدالله و همسرش باردارش را در مسیر بصره به کوفه دستگیر کردند،
وی از شیفتگان حضرت علی (ع)بود،یکی از نزدیکان عبدالله که پنهان شده بود به بالای درخت نخلی رفته بود و ماجرا را تماشا میکرد تعریف میکند که دیدم:
خوارج سر عبدالله را جدا میکنند سپس شکم زن باردار او رابا شمشیر پاره میکنندو جنین از شکم مادر بیرون میکشند و سرجنین را هم با شمیر جدا میکنند
به چه جرمی ???
به جرم....عشق به علی (ع)
بعدکنارآب رفته ووضو میگیرند.
راوی میگوید آنقدر نماز طولانی بود که بالای درخت نزدیک بود خوابم ببرد.
بعدازنمازنزدیک درخت خرما می آیندخرمایی از درخت به زمین می افتد،
یکی از خوارج خرما رو برداشته و میخورد
که یکی دیگرازخوارج سرش فریاد میکشد و میگویدکه چه میکنی مردک ازکجا میدانی که صاحب درخت راضی است.
مردخرما روازدهان بیرون انداخت...
نکته رو داشتید:
*به مال حرام حساس بودند.**نماز طولانی میخواندند.*
ولی
*بصیرت نداشتند.*
*تحلیل سیاسی نداشتند.*
جنگ صفین شمشیر به روی امام جامعه کشیدند و علی علیه السلام رو مجبور به حکمیت کردند.
وبعداز حکمیت هم که دیدند فریب خوردندباز،رو در روی ولایت ایستادن
*من دیپلمات نیستم، من انقلابی ام.*
*قاتل علی(ع) کافر نبود...*
ابن ملجم زمانی در کنار علی (ع) شمشیر می زد .
ابن ملجم پس از به خلافت رسیدن علی (ع) با اوبیعت کرد،در جنگ جمل درکنار او جنگید
اما پس از جنگ صفین و پایان حکمیت به خوارج پیوست.
او در جنگ نهروان با علی (ع) نبردکرد واز معدود افرادبازمانده ازاین جنگ بود.
وامام صادق (علیه السلام) فرمودند :
تا صبح قیامت ملائکه ابن ملجم را لعن می کنند.
فاصله حق وباطل این گونه بهم نزدیک است
سابقه دار بودن وکنار امام علی (ع) بودن،دلیل بر سعادت نیست.
*با علی (ع) ماندن هنر است.*
تاریخ وسرگذشت صحابه دراسلام راکه بخوانیم امروز را بهترمی توانیم درک کنیم...
با بصیرت باشید
بصیرت. بصیرت. بصیرت...
باعلی(ع)در بدربودن شرط نیست
ای برادر نهروان در پیش روست
پشت پرده یک دروغ تاریخی
معروف است هویدا در دادگاه انقلاب درباره عملکردخود به قاضی میگوید:
در دوران صدارت من، قیمت خودکار بیک ثابت بود و همیشه ۵ ریال!
سلطنت طلبها حالا با فراموشی بعضی مردم میگویند:
«ای داد بیداد!حیف! چرا بجای اعدام، کسی از او نپرسیدرمزموفقیت و مدیریت تو چه بود!»
اتفاقاازاو پرسیدند که چطورچنین حرفی میزنی.. توتورم را از ۳ درصد در عرض سیزده سال به ٢۵ درصدرساندی.قیمت غذا و مسکن٢۵برابر شده!
هویدا میگوید:
دقت کنید:من غذاوملک رانگفتم.
من خودکار را گفتم.چون کسی درس نمیخواند، کسی خودکارنمیخرید.این بود رمز مدیریت وعوام فریبی شاهنشاه ومن.بایک خودکار و موزدادن در مدرسه،کاری میکردیم که هیچکس نپرسد روزی۶ میلیون بشکه نفت کجا میرود؟*
بله،تاریخ را بادروغ به مضحکه نکشید...
هویداراخود شاه بجرم فسادمالی دستگیرکرد و وقتی شاه در دی۵٧ از ایران فرارکرد،غذای سگش را برد ولی هویدا را نبرد.
نگذاریدبه شمادروغ بگویند
وقتی گرگ حمله میکند،با صدای بلند حمله میکند و فرصتی برای واکنش دارید.
اما وقتی موریانه هجوم میآورد، ازهمان ابتدا مخفیانه وبی سروصدااز ریشه به جان داراییتان میافتد.
ایستادن در برابر گرگ، شجاعت میخواهد و دفع خطر موریانه بصیرت!
"بصیرت" سواد نیست "بینش" است.
بصیرت، یعنی اینکه نگاهت به "شخصیت"ها نباشد، بلکه همواره به "شاخص"ها چشم باشد
بصیرت، یعنی اینکه بدانی حتی مسجد میتواند "مسجد ضِرار" باشد .
و پیامبر(ص) آن را خراب کند.
بصیرت، یعنی اینکه بدانی جانباز صفین میتواند قاتل حسین(ع) در کربلا باشد!
بصیرت، یعنی اینکه بدانی در جنگ با فتنه نمیتوانی آغازگر باشی اما وقتی شروع کردید باید آن را از ریشه بدر آورید.
بصیرت، یعنی اینکه" مالک اشتر"هارا به تندروی و "ابوموسی اشعری"ها را به اعتدال نشناسی!
بصیرت، یعنی اینکه بدانی معاویه ها،به سست عنصرهای سپاهِ علی(ع ) دل بستهاند!..
بصیرت یعنی اینکه بدانی: تاریخ تکرار می شود،نه با جزئیاتش، بلکه باخطوط کلی اش.
🛑 *چرا علی دنبال عمار می گشت؟*
🔸چون عمار کسی بود که با بصیرت بود!
🔹دشمن شناس بود!
🔸امام شناس بود!
🔹جبهه شناس بود!
*🔸هر جا که حس میکرد باید روشنگری بکند همانجا آتش به اختیار عمل میکرد!*
*🔹هر جا که میدید شبهه ای ایجاد شده سریعا اقدام میکرد!*
*یک آتش به اختیار اول از همه باید جبهه را بشناسد*
دوم افراد خودی رااز دشمن تشخیص بدهد!
👈درجبهه جنگ یک تک تیراندازماهر هرچقدر هم قهارو وارد باشداگر جبهه رانشناسد وجهت را اشتباه بگیردتیرش رابه هدف خواهد زداما . . .
🎥⭕️ پورنوکراسی؛ وقتی خط فحشاء و سیاست روی هم میافتد...
🔻از بسترسازی ولنگاری و جاده کشی مدیران بنفش برای شهوات نوجوان و جوانان تعجب نکنید؛ آنها سالهاست که با ذائقه سازی و دستکاری امیال و هوسها در حال شبکهسازی رأی انتخاباتی هستند...
✍جریان نفوذی و غربگرا ابتدا با ایجاد اختلال در تأمین شغل و مسکن، راه ازدواج را مسدود میکند سپس بنزین روی آتش شهوات میریزد و درنهایت با گروگانگیری نیازهای جنسی و عاطفی موجب جهت دهی به گرایشهای سیاسی میشود...
🆔 @pedarefetneh 🔜 #پدرفتنه
🆔 @pedarefetneh2 🔜 #پدرفتنه
⭕️ دهه ۳۰؛
کودتا در ایران!
دهه ۴۰؛
غارت نفت ایران!
دهه ۵۰؛
کمک به سرکوب انقلاب ایران
دهه ۶۰؛
کمک برای حمله به ایران
دهه ۷۰؛
ایجاد فتنه در ایران
دهه ۸۰؛
ایجاد فتنه در ایران
دهه ۹۰؛
کمک به ترور ایرانیان
۶۸سال است این کفتار۹۴ ساله دشمن ملت ایران است ولی جایی نامی از او نیست...
👤 #علیرضا_گرائی
*داستان عبرت آموز ابوبشیر از مخالفان بشار اسد که به استقبال استقبال داعش رفت و دخترش اسیر داعش شد و پسرش در بین داعش ها کشته شد و از کارش پشیمان گشت و ......
قدر امنیت را بدانید
⚡ ابوبشیر ساکن دمشق سوریه است ، کشاورز است و سه دختر و یک پسر دارد ، شصت ساله هست و خاطرات خودش را درباره اوضاع سوریه قبل و بعد از داعش برای ما بازگو می کند ، حرفهای شنیدنی دارد که پیشنهاد میکنم حتما بخونید!!
💎 ابوبشیر می گوید : ⚡ مردم سوریه و از جمله خودم قبل از پیدایش داعش دچار یک توهم شده بودیم و بر اثر تبلیغات فراوان مخالفان بشار اسد در خارج و داخل سوریه ، به این نتیجه رسیده بودیم که عامل تمام بدبختیهای مردم سوریه شخص بشار اسد و دولتش هست و هر طور شده باید بشار اسد برود !!!!!
⛔ در آن زمان پیامهای زیادی بین مردم سوریه پخش میشد که بشار اسد یک دیکتاتور است و باید حتما برود ، نجات سوریه یعنی رفتن بشار اسد و هر روز مخالفان نظام بشار اسد بیشتر میشدند و راهپیمایی و تحصن انجام میشد ، من هم در برخی از راهپیمایی ها شرکت میکردم و فرزندانم را هم تحریک میکردم که علیه بشار اسد تبلیغ کنید و همه جا بگویید دیکتاتور سوریه باید برود !!!!
⚡ زمان گذشت تا اینکه تحصنها و اعتراضات بیشتر شد و یادم هست در شهر حمص جرقه اعتراضات خشونت بار علیه سوریه و بشار اسد زده شد. مردم حمص به خیابانها آمدند و نیروهای نظامی بشار اسد هم برای کنترل آنها جمع شده بودند که تیراندازی شد و عده ای کشته و زخمی شدند و از آن روز اعتراضات مردم سوریه و مخالفان بشار اسد رنگ و بوی خون گرفت ، اما کسی نمیدانست که آینده حامل چه خبرها و حوادثی است!!!!
⚡ مردم متحصن عصبانی بودند و جنازه های کشته شدگان را باشور و هیجان خاصی تشییع کردند و در همین اوضاع و احوال بود که سروکله مخالفان نظام سوریه و بشار اسد پیدا شد :
گروه داعش !!!!
😱 گروهی که با پرچم« محمد رسول الله » و شعارهای اسلامی آمدند و میخواستند مردم سوریه را از چنگال بشار اسد و حکومت دیکتاتوریش نجات دهند!!!!
⛔ ما ابتدا از آمدن داعش خوشحال شدیم ، چون تنها خواسته ما سرنگونی حکومت بشار اسد و ایجاد یک دولت جدید بود و داعش چنین وعده ای را به مردم سوریه میداد ، شهرهای سوریه روز بروز شاهد درگیریها و کشتار بود و داعش با همراهی مردم و مخالفان بشار اسد ، شهرها و روستاهای سوریه را یک به یک اشغال میکرد و پیش میرفت!!! ما هم خوشحال بودیم. 😊
⚡ داعش پس از اشغال شهرها ، حکومت نظامی خشکی را اجرا میکرد ، موافقان بشار اسد را شناسایی و دستگیر میکردند و در میدان شهر گردن میزدند ، مخالفان بشار اسد هم خوشحال بودند و میزدند و می رقصیدند ، در این ایام بود که من هم دست زن و بچه خودم را گرفتم و به شهر حلب رفتیم و در حکومت اسلامی داعش زندگی خود را شروع کردیم!!!
⚡ داعش دختران و زنان سوری زیادی را به بهانه های مختلف اسیر میکرد و آنها را در بازار بفروش میرساند ، ثروتمندان و سرمایه داران عربستانی ، اماراتی ، و حتی اروپایی می آمدند و دختران زیبا و کم سن و سال را جدا میکردند و میخریدند ، من این صحنه ها را در بازار حلب دیدم و چون خودم دختر داشتم بشدت ناراحت میشدم ، گریه های آن دختران در هنگام اسارت در قفس و موقع خرید و فروش آزارم میداد !!!!
⚡ مبلغین وهابی داعش روی ذهن پسرم بشیر خیلی کار کردند تا او را عضو داعش کنند . پسرم بشیر جوان ۲۰ ساله ای بیش نبود و اطلاعات کمی درباره دین داشت. شخصی بنام ابوجهاد با او دوست شده بود و روی ذهن بشیر خیلی اثر گذاشته بود.
⚡ یک روز بشیر کنارم آمد و از من اجازه خواست تا در یکی از عملیاتهای نظامی داعش شرکت کند . من بشدت مخالف بودم چون از طرز تفکر وهابیت خوشم نمی آمد و آن را قبول نداشتم ، اما بشیر دیگر حرف مرا گوش نمیکرد ، تمام فکر و ذکرش ابوجهاد بود. ابوجهاد او را عضو داعش کرده بود و ماهیانه هزار دلار به بشیر میدادند!!
⚡ به بشیر گفتم چرا میخواهی برای داعش بجنگی؟! مگر آنها را میشناسی ؟! عقایدشان را میدانی!؟ حرفهای عجیبی میزد ، میگفت شیعه مشرک است و ما باید آنها را بکشیم !!!! بشیر میگفت وظیفه داعش ابتدا کشتن مشرکین ( شیعیان) هست و سپس نبرد با کافرین !! میگفت با کشتن شیعیان ما به بهشت میرویم !!! این چرندیات را ابوجهاد در مغزش کرده بود.😔
⚡ با مادرش صحبت کردم تا بشیر را منصرف کند ، اما صحبتها و نصیحتهای من و مادرش فایده نداشت و بشیر دیگر یک داعشی تمام عیار شده بود . او بعد از چند ماه تمرین نظامی ، وارد عملیاتهای داعش شد و بعد از یکسال جنگ با نیروهای سوری ، عاقبت کشته شد. جنازه اش هم برایمان نیاوردند ، فقط خبر کشته شدنش را ابوجهاد به من داد و تمام!!!
جنگ داخلی سوریه تنها پسرم را از من گرفت و بشیر در راه باطل تفکر داعش و وهابیت خونش را هدر داد!!
⚡ وضعیت شهرهای تحت تسلط داعش هر روز سخت تر میشد. داعش ابتدا گفته بود که کاری به مسلمانان اهل
سنت سوریه ندارد و فقط با شیعیان میجنگد ، اما کم کم خشونتهای داعش دامن اهل سنت را هم گرفت. حکومت داعش سراسر خشونت بود. آنها دختری را در میدان شهر گردن زدند ، من از مردمی که در میدان شهر جمع شده بودند پرسیدم جرم این دختر چه بوده ؟! گفتند در اینترنت و فیس بوک فعالیت داشته و این کار از نظر داعش حرام است!!!
⚡ داعش دین اسلام را وارونه کرده بود ، ما مردم سوریه گرفتار کسانی شده بودیم که بنام اسلام ، کارهای خلاف اسلام میکردند و چاره ای جز تحمل کردن نداشتیم . آنها مخالفان خود را بشدت سرکوب و اعدام میکردند. اوضاع زندگی در رقه و حلب سخت بود. نیروهای داعش بظاهر هم مسلمان نبودند. فرماندهان آنها نماز نمیخواندند و چنین جواب میدادند که جهاد کردن بالاتر از نماز خواندن است!!!
⚡ مردم سوریه برای نجات از دست حکومت بشار اسد قیام کردند ، اما گرفتار حکومتی بسیار خشن تر و بی منطق تر مانند حکومت داعش شدند. من بشدت پشیمان بودم و پسرم را هم در این راه باطل از دست دادم ، میخواستم به دمشق برگردم ، اما اجازه نمیدادند.
⚡ یادم هست بشیر درباره فرماندهان نظامی داعش برایم تعریف میکرد که آنها عرب نیستند. از چچن و اسراییل آمده اند و ما را آموزش نظامی میدهند. بشیر تنها فرزند پسرم بود و مرگ او برایم سخت و جانکاه بود. با خودم میگفتم این چه بلایی بود که بر سر مردم سوریه آمد ؟!! چرا وضعمان اینطوری شد. ما که در رفاه و آسایش بودیم . امنیت داشتیم ، چرا خودمان همه اینها را نابود کردیم . چرا فریب مخالفان بشار اسد را خوردیم ، بشار اسد کجا ، داعش کجا !!!
⚡ نارضایتی مردم در شهرهای تحت تسلط داعش هر روز بیشتر میشد. اهل تسنن که روزی فکر میکردند داعش کاری با آنها ندارد و فقط شیعیان و حامیان دولت بشار اسد مجازات میشوند بشدت پشیمان بودند ، اما کار از پشیمانی گذشته و زیر سلطه حکومت خشن و غیر منطقی داعش بودیم . !!!!
⚡ یک روز در مغازه ابویعقوب بودم که گوشی موبایلم زنگ خورد ، همسرم بود. با اضطراب و ناراحتی و صدای پر از گریه گفت ابوبشیر کجایی ؟! سریع بیا خونه !!!! وحشت سراپایم را گرفته بود ، هرچه گفتم چه شده ؟!!!! جواب نداد تلفن قطع شد. سریع رفتم خونه و پر از اضطراب و ناراحتی بودم.
⚡ وقتی به منزل رسیدم دیدم همسر و فوزیه و عایشه بشدت گریه می کنند ، قلبم ایستاده بود ، گفتم ام عایشه بگو ببینم چه شده ؟!!! همسرم فریاد میزد: لیلا را بردند!!! داعش داعش .😭😭 پاهایم سست شد. لیلا دختر آخرم بود. فقط پانزده سال داشت. گفتم چه شده ؟!! بگویید کجا بردند ؟!!! برای چه بردند؟!!!
⚡ عایشه دختر بزرگم گفت : امروز صبح همراه مادر و لیلا رفته بودیم بازار تا پارچه بخریم. در بازار میگشتیم که یک گروه از سربازان داعش را دیدیم. آنها مردم را بازدید میکردند. یک نفر از آنها که رییس بود دست روی سر لیلا گذاشت و گفت زوجه من هست صیغه را خواندم.!!!!
با تعجب گفتیم این دختر ابوبشیر است و ازدواج نکرده فقط ۱۵ سال دارد. یکی از سربازان داعش با خشونت ما را زد و گفت هر کسی که ما بپسندیم دست روی سرش میگذاریم و زن ما میشود. 😡😱
⚡ لیلا آنقدر ترسیده بود که از حال رفت ، هر چه فریاد زدیم و مردم جمع شدند فایده نداشت ، آنها لیلا را بردند و فرمانده آنها گفت به پدرش بگویید اگر دوست دارد سرش در میدان شهر زده شود اعتراض کند !!!! ام عایشه از حال رفته بود و من هم مثل یک انسان داغ دیده روی زمین نشستم . دنیا بر سرم خراب شده بود. لیلای نازنینم را کجا بردند ؟!!! لیلا عزیز زندگیم بود . دختری زیبا و با محبت. دوست داشتنی ....😭❤❤
⚡ سراسیمه از خانه بیرون آمدم ، به بازار رفتم و ماجرا را به ابویعقوب گفتم . او تنها رفیق من در حلب بود. ابویعقوب دلداریم داد. گفت صبر کن ببینم چه باید کرد. گفت آشنایی دارم شاید بتواند کاری کند. گفت شب بیا تا پیش او برویم تا ببینیم کاری از دستش بر می آید یا نه !!!!
⚡ شب شد و با ابویعقوب به منزل آشنای او رفتیم . ماجرا را برایش گفتیم . سری تکان داد و گفت بعید است بتوانم کاری کنم. گفتم چرا ؟!! مگر میشود یک دختر را بدون اجازه پدرش به همسری گرفت؟!!
گفت طبق فتوای علمای داعش بله!!!!!
آنها فتوا داده اند اگر مجاهدان داعش از دختری خوششان بیاید ، دست روی سرش بگذارند و بگویند این زن من است و تمام !!!!
او دختر شما را عقد کرده و برده و کار سخت است.
حالم دگرگون شد و با ناراحتی بر سرو صورت خودم میزدم . 😭
داغ بشیر کم بود ، حالا لیلا را هم از دست داده بودم .
مرگ خودم را از خدا خواستم .......
⚡ بعد از ربوده شدن دخترم لیلا آرام و قرار نداشتم . نه خواب به چشمانم میرفت و نه میل به غذایی داشتم . هر لحظه قیافه معصومانه لیلا جلوی چشمانم ظاهر میشد. خدایا او الان کجاست؟! چه بر سرش آمده ؟! دختر نازنینم دست چه کسانی افتاد؟!!!!😭😭
نمیتوانستم آرام بگیرم . باید هر طور شده نشانی از او پیدا میکردم.
⚡ دوباره به سراغ ابویعقوب رفتم و ا
ز او خواستم اگر با داعشی ها رفاقت یا آشنایی دارد که مطمئن هست به من معرفی کند. او جوانی را به من معرفی کرد که اهل حلب بود و با داعش همکاری خوبی داشت.شاید آن جوان بتواند مرا به لیلایم برساند این تنها آرزوی من در این دنیا بود!!
⚡ قرار ملاقات را ابویعقوب در منزل خود گذاشت ، شب بود و رفتم آنجا ، جوانی با ریش بلند و ظاهر تمام داعشی جلویم نشسته بود. خودم را معرفی کردم و خواسته خودم را مطرح کردم . آن جوان لبخندی به ابویعقوب زد و گفت خرجش زیاد است . آدرس فرمانده ابونصر را میخواهد ، این آدرس محرمانه است.
⚡ به پایش افتادم . گفت فرمانده سربازان گشت بازار ابونصر است و او لیلا را برده است. اگر آدرس خانه اش را میخواهی باید خرج کنی. گفتم حاضرم . چقدر ؟!!! گفت : سه هزار دلار نقد!!!!
گفتم خیلی زیاد هست ، من یک کشاورز ساده هستم ندارم .😔
ابویعقوب وساطت کرد و تخفیف خواست . جوان داعشی عاقبت به ۲۵۰۰ دلار راضی شد.
⚡ به خانه آمدم . موضوع را به خانه گفتم . آنها حاضر شدند پول را جمع کنند. فردای آن روز قسمتی از طلا و جواهرات ام عایشه و دختران ، را به بازار بردم و فروختم. اندکی هم پول در خانه داشتم همه را دلار کردم و ۲۵۰۰ دلار را آماده کردم. به ابویعقوب گفتم آن جوان را خبر کن ، پول آماده است.
⚡ سه شب بعد دوباره قرار من با آن جوان در منزل ابویعقوب بود. دلارها را به او دادم . وقتی خیالش راحت شد . آدرس منزل ابونصر را به من داد . منطقه صلاح الدین .....خیابان ..... کوچه ..... .
در پوست خودم نمی گنجیدم. اما جوان حرفی زد که نگرانم کرد. گفت آنجا محل خانه فرماندهان داعش است. محافظت میشود. رفتن آنجا سخت است. ممکن است کشته شوی !!!! خیلی مراقب باش.
⚡ گفتم چه کنم ؟! جگر گوشه ام آنجاست. هر خطری باشد باید بروم. از او کمک خواستم. بر خلاف داعشی ها او کمی رحم و مروت داشت. گفت ابتدا تو آنجا نرو . بگذار من بروم و خبری از لیلا برایت بیاورم . بعد به تو میگویم که چه باید انجام دهی. اگر همینطور آنجا بروی کشته خواهی شد.
⚡ خیلی خوشحال شدم . پیشانی آن جوان را بوسیدم. گفتم خدا خیرت بدهد این لطف تو را هرگز فراموشک نخواهم کرد. هر چه زودتر باشد بهتر است . من نگران لیلا هستم . آن جوان گفت عملیات بزرگی در راه است و همه نیروها فراخوان زده شده اند. قطعا ابونصر هم در این عملیات خواهد بود . این بهترین فرصت است تا لیلا را ببینم و خبری برایت بیاورم.
⚡ شماره موبایلم را ذخیره کرد و رفت. من و اهل خانه منتظر تماس آن جوان بودیم . نمیدانم شب و روز چگونه بر ما گذشت. مرگ بشیر را کلا فراموش کرده بودم . تمام فکرم پیش لیلا و نجات دخترم بود.
خدایا این چه بلایی بود که بر سرمان آمد. 😔😭
⚡ بیاد روزهای خوب و خوشی افتادم که در دمشق داشتیم . کنار خانواده . همه جمع بودیم . امنیت داشتیم . رفاه داشتیم . زندگی شیرینی داشتیم اما قدرش را ندانستیم. ما احمق شدیم و دنبال مخالفان بشار اسد به خیابانها آمدیم . ما احمق شدیم و فکر میکردیم بشار اسد دیکتاتور سوریه هست و با رفتن او سوریه گلستان میشود. ما چوب حماقت خودمان را خوردیم و اکنون داعش بیرحم بر ما حکومت میکرد......
⚡ حال و روز شهر حلب روز به روز وخیم تر میشد. خبرهایی میرسید که ارتش سوریه برای تصرف شهر حلب آماده میشود و نیروهای داعش در تکاپوی شدید بودند . وقتی به خیابان میرفتم ، دقیقا جنب و جوش نیروهای داعش و اضطراب چهره های آنها هویدا بود. من از خداوند متعال همیشه درخواست داشتم که روزی برسد و نیروهای داعش و همه تروریستها نابود شوند. محل استقرار نیروهای داعش و حومه حلب توسط خمپاره اندازهای سوری مورد هدف قرار می گرفت.
⚡ یک هفته از آخرین دیدار من با جوان داعشی گذشت و هیچ خبری از لیلا برایم نیاورد ، نگرانی ام بیشتر شده بود . به پیش ابویعقوب رفتم و از او جویای احوال آن جوان شدم . او هم خبری نداشت . با خود میگفتم نکند به من خیانت کرده و پول را به جیب زده و رفت!!
یا شاید برایش اتفاقی افتاده !! ذهنم مشغول بود.
⚡ ام عایشه بیتاب لیلا بود . هر روز گریه و زاریش را میدیدم و مانند خنجری بر قلبم می نشست. از آن جوان داعشی ناامید شده بودم . یکروز آدرس منزل ابونصر را برداشتم و توکل به خدا کردم رفتم به آدرس مورد نظر. خیابان و کوچه مورد نظر را زیر نظر گرفتم . ماشینهای داعش و فرماندهان آنها در رفت و آمد بودند . دل به دریا زدم و به ایست و بازرسی رفتم !!!
⚡ سرباز نگهبان ایست داد و از من خواست خودم را معرفی کنم . گفتم ابوبشیر هستم و با فرمانده ابونصر فامیل هستیم !! خندیدند و مرا مسخره کردند. گفتند ابونصر از کی تا حالا فامیل سوری پیدا کرده ، برو گمشو و گرنه سرت را جدا می کنیم!!! ترس و وحشت سراپایم را گرفت و برگشتم . خدایا گرفتار چه وحشیهایی شده ام !!!!
⚡با ناامیدی به خانه آمدم . ام عایشه گفت ابویعقوب دنبالت می گشت ، برو ببینم چکارت داشت؟!!! به منزل ابویعقوب رف
تم ، گفت ابوبشیر برایت متأسفم . گفتم برای چه مگر چه شده است؟!!
گفت از حال آن جوان داعشی جویا شدم گفتند در عملیات هفته پیش کشته شده است !!!! خدایا چه میشنوم ؟!!! تنها امیدم برای پیدا کردن لیلا از دستم رفت!!!!😔
⚡ گفتم حالا چه خاکی بر سرم کنم ؟! او پولها را گرفت و هیچ کاری هم برایم نکرد و کشته شد. نمیتوانستم چکار کنم. منتظر یک اتفاق عجیب و غریب بودم و هیچ راهی نداشتم . یک شب در حال خواب بودم که صدای خمپاره ها در داخل شهر زیاد شد. شهر حلب حالت جنگی به خود گرفته بود . صبح فردا دوباره به منطقه صلاح الدین رفتم . با خمپاره قسمتهایی از خانه ها خراب شده بود. ایست و بازرسی داعش هم وجود نداشت!!! منطقه خلوت شده بود و رفت و آمدی نداشت!!! بیشتر نگران شدم مگر چه شده بود؟!!!
⚡ ظاهرا دیشب این منطقه توسط هواپیما و خمپاره اندازها بمباران شده بود. به خیابان و کوچه مورد نظر رفتم ، همانجایی که آدرس منزل ابونصر بود. ساختمان خراب شده بود و هیچ کس حضور نداشت!!!! خدایا نکند لیلا کشته شده باشد ، نکند زیر آوارها باشد!!!!
دلشوره ام بیشتر شد ، اما کاری از دستم بر نمی آمد. به داخل ساختمان خراب شده رفتم و شروع کردم لیلا را صدا زدن!!!
⚡ لیلای من آنجا وجود نداشت و هیچ جوابی نیامد. 😭😔 خدایا این سرگذشت را چگونه باید تحمل کنم ، پسرم بشیر از دست رفت و قربانی داعش شد و اکنون دخترم لیلا گرفتار چنگال داعشیها شده و خبری از او ندارم !!! چقدر آن روزها بر من و خانواده ام سخت گذشت.
⚡ سال ۲۰۱۶ بود و خبرها از پیشروی نیروهای بشار اسد بسمت حلب و محاصره حلب در شهر پیچیده بود. چهار ماه بود که دربدر دنبال لیلا گشته بودم و هیچ اثری از او نیافته بودم . کم کم از پیدا کردن لیلا ناامید شده بودم . حال و روزم اصلا خوب نبود ، هرروز داعشیها و خودم را لعنت میکردم !!! خودم را مقصر خون بشیر و لیلا میدانستم ، آرزو داشتم میمردم و این روزهای تلخ را نمی دیدم !!!
⚡ داعش نیروهای مردمی و زن و بچه ها را سپر دفاعی خود میکرد . زنها و کودکان وحشت زده در زیر خمپاره ها و ترکشها سپر نیروهای داعش میشدند و هر روز تعداد زیادی از آنها کشته میشدند. داعش با ما مانند حیوانات برخورد میکرد . آنها عصبانی بودند و مرگ را در یک قدمی خود می دیدند . لذا از روزهای قبل وحشی تر شده بودند.
⚡ حلب در حال آزاد شدن بود ، محله به محله حکومت داعش سقوط میکرد و هر لحظه نوید آزادی ما از چنگال داعش شنیده می شد
⚡ حلب قطب اقتصادی سوریه بود. مهمترین شهر تجاری سوریه که امروز جولانگاه تروریستهای تکفیری شده است. کارخانجات مهم حلب طی سالهای ۲۰۱۳ و ۲۰۱۴ توسط نیروهای تروریستی حامی ترکیه برچیده شد و به ترکیه ارسال گشت. !! گرگها همگی بجان سوریه افتاده بودند ، ترکیه از یکطرف ، عربستان سعودی و امارات از طرف دیگر ، اسراییل و آمریکا همینطور!!!😔
⚡ خاطرات گذشته را که در ذهنم ورق میزنم تمام این خرابیهای امروز سوریه را نتیجه حماقت مردم و فریب خوردن آنها از دشمنان سوریه می بینم. رسانه های مخالفین بشار اسد ، از قبل حس نفرت از بشار اسد را در دل مردم سوریه کاشته بودند که فضا را برای ورود تروریستها به کشورمان آماده کنند!! در واقع مردم سوریه فریب عملیات روانی دشمنان را خورده بودند . و امروز نتیجه ناامنی را با گوشت و پوست خود لمس میکردند.
⚡ حلب در شرف آزاد شدن بود. شهر در محاصره نیروهای مقاومت و ارتش سوریه قرار داشت. تروریستهای وحشی داعش و النصره در حال فرار بسمت ادلب بودند. مردم حلب در اضطراب و ترس قرار داشتند. تروریستهای وحشی عصبانی بودند و هنگام فرار از حلب همه چیز را خراب میکردند . چهره شهر مثل شهر مخروبه شده بود. خدایا این شهر حلب است ؟!!! باورم نمیشد شهر زیبای حلب به این روز بیفتد!!!!
⚡ بعد از هفته ها درگیری شدید و جنگ شهری ، حلب آزاد شد ، روز آزادی حلب برای من بهترین خاطره زندگیم بود. باورش سخت بود یعنی مردم از چنگال تروریستهای وحشی آزاد شده بودند. در خیابانهای شهر مردم به استقبال نیروهای ارتش سوریه و جبهه مقاومت آمده بودند. عکس بشار اسد در دست مردم دیده میشد. حالا قدر آزادی و امنیت را می فهمیدیم. من هم باتفاق همسر و دخترهایم باستقبال رفتیم. همه خوشحال بودیم .
⚡ بعد از استقرار نیروهای ارتش سوریه در حلب ، به مقر نظامیها رفتم و درباره گمشدگان و مفقودان جنگ سؤال کردم. مرا به کمیته مفقودین راهنمایی کردند ، آنجا رفتم و مشخصات کامل لیلا و عکس او را تحویل دادم. با مأموران کمیته صحبت کردم . گفتند امید بخدا داشته باشید . اگر زنده باشد ان شاالله پیدا خواهد شد.
⚡ فرماندهان نظامی داعش ظاهرا به رقه و ادلب فرار کرده بودند ، شاید لیلای من اکنون آنجا باشد. باز در فکر لیلا رفتم . خدایا دختر نازنینم چه بلاها کشیده !!! آیا زنده هست ؟!!!! کجا هست ؟!!!!
هر لحظه از آن روزها از تلخترین لحظات عمرم محسوب میشد. گفتند باید منتظر باشید . اما این انتظ
ار خیلی سخت و کشنده بود.
⚡ سه ماه از آزادی حلب گذشته بود و من و ام عایشه هر روز به کمیته مفقودین جنگ میرفتیم و جویای خبر پیداشدگان بودیم. یک روز که با ناامیدی به آنجا رفتیم خبری ما را تکان داد. ظاهرا دختری با مشخصات ظاهری شبیه لیلا توسط نیروهای ارتش سوریه در بندر لاذقیه شناسایی شده است. خیلی خوشحال شدیم . یعنی لیلای ما پیدا شده است!!!
⚡ باید به بندر لاذقیه میرفتیم . آیا این دختر همان لیلای ما هست یا شخص دیگری است. ..... آیا شانس با ما همراه شده و دوباره لیلا را خواهیم دید. ؟!!! باید هرچه سریعتر به لاذقیه میرفتم . خودم را آماده رفتن کردم .....
⚡ برای رفتن به لاذقیه لحظه شماری میکردم. نظامیها میگفتند راه زمینی ناامن است و فعلا بهتر است صبر کنم تا با یکی از هواپیماهای ترابری ارتش از حلب به لاذقیه بروم. امکان بردن ام عایشه نبود و فقط خودم باید برای دیدن لیلا و شناسایی آن به لاذقیه میرفتم . چند روز گذشت تا فرصت حرکت بسمت بندر لاذقیه فراهم شد. سوار بر هواپیما شدیم و حرکت کردیم!!
⚡ به بندر لاذقیه که رسیدم بلافاصله به آدرس کمیته جستجوی مفقودین رفتم ، چقدر شلوغ بود. از خیلی از شهرهای سوریه آمده بودند ، هرکسی گمشده ای داشت ، من مشخصات خودم و لیلا را به مأمور کمیته دادم و منتظر ماندم. چه صحنه هایی آنجا دیدم که هرگز فراموش نمیکنم . گریه ها ، خنده ها ، شادی و غم در بین گمشدگان و خانواده های آنها موج میزد. و من هم منتظر لیلایم بودم !!
⚡ بعد از یکساعت مرا صدا زدند و به اتاق ملاقات رفتم . ضربان قلبم را با تمام وجود حس میکردم ، پاهایم قدرت راه رفتن نداشت ، خدایا چگونه با لیلا برخورد کنم ؟! اصلا آیا این دختر لیلای من است یا نه؟! تمام صورتم پر از اشک شادی و غم بود. هم خوشحال بودم و هم نگران . تا اینکه در باز شد و دختری پژمرده با رنگ رخسار زرد بهمراه مأمور وارد اتاق شد!!!
⚡ با دیدنش شوکه شدم . جلو رفتم خوب بصورتش نگاه کردم . خدای من این لیلاست؟!! او تا مرا دید شروع به گریه کردن کرد و صدای ناله ضعیفش جگرم را سوزاند. او را در بغل گرفتم و خوب نگاهش کردم ، چقدر پژمرده و پیر شده بود. خدایا فقط ده ماه گذشته اما لیلا به اندازه ده سال پیرتر بنظر میرسید. لیلا حرف نمیزد فقط گریه و ناله میکرد . 😔😭
⚡ نیم ساعت در بغلم بود و هر دو گریه میکردیم ، مأمور کمیته برگه ای جلوی رویم گرفت و گفت این نوشته لیلاست ، او تا کنون با ما صحبت نکرده و ظاهرا قادر به تکلم نیست . او سرگذشت اسارت و چگونگی رهایی اش را اینجا نوشته ، آن را بخوان و امضا کن. خدایا چه میشنوم ؟!!! لیلا قادر به حرف زدن نیست ؟!!! چرا ؟!!!!😭😭
⚡ او را در بغلم فشار دادم و با او صحبت کردم ، لیلا حرف بزن ، من پدرت هستم ابو بشیر . مادر و خواهرانت در حلب منتظرت هستند ، عزیز دلم یک کلام جوابی به من بده . 😭😔 اما هیچپاسخی نشنیدم فقط ناله و گریه بود و حرفهای پراکنده و گنگ !!! خدایا چه بر سر لیلایم آوردند ؟!!! دختر نازنین و زیبای من کجا و این لیلای پژمرده کجا ؟!! چقدر شیرین سخن بود.
⚡ آن برگه را با اشک و آه خواندم ، و خلاصه آن : لیلا پس از حلب توسط تروریستها به ادلب آورده شده بود . آنجا به یک داعشی دیگر فروخته شده بود ، پس از آزار و اذیت فراوان توسط تروریستهای وحشی در یک فرصت از خانه آن داعشی فرار میکند و به خانواده ای پناه میبرد. در آنجا چند هفته مخفیانه زندگی می کند تا برایش گذرنامه آماده می کنند ، آن خانواده زحمت زیادی برای لیلا در ادلب کشیده بودند . آنها زمینه خروج او از ادلب و گشت و بازرسی داعش را فراهم می کنند . لیلا پس از تعویض چند ماشین در نهایت با یک تانکر سوخت بسمت لاذقیه حرکت داده شده و اینجا او را به کمیته مفقودین تحویل داده اند. 😔😭
⚡ پایین برگه سرگذشت لیلا ، اظهار نظر پزشک کمیته مفقودین نوشته بود : این دختر بدلیل شرایط بسیار نامناسب دوران اسارت و تحمل سختی و شکنجه روحی و جسمی و ترس شدید ، قدرت تکلم خود را از دست داده است ، بیمار نیاز به جلسات گفتار درمانی و روانپزشک دارد. باید تحت مراقبت ویژه باشد تا به حالت قبل برگردد. خاطرات دوران اسارت را برایش یادآوری نکنید.و از او در اینمورد سؤال نکنید. امضای پزشک.
⚡ خدایا این چه بلایی بود بر سر دختر نازنینم لیلا افتاد ؟!!! اگر ام عایشه لیلا را با این وضعیت ببیند چه بر سرش خواهد آمد؟!! چگونه لیلا را با این وضعیت به خانه ببرم ، چگونه فوزیه و عایشه لیلا را با این وضعیت ببینند ؟!!! دنیا بر سرم خراب شده بود. از یک طرف خوشحال بودم که لیلا پیدا شده و از طرف دیگر نگران وضعیت وخیم جسمی و روحی او بودم.😔😔
⚡ یک روز در لاذقیه ماندیم تا فرصت برگشت به حلب برایمان آماده شد. با پرواز هواپیمای ترابری ارتش ، بسمت حلب رفتیم . من با خودم فکر میکردم موضوع را چگونه با خانواده در میان بگذارم . در هواپیما لیلا سرش را روی پاهایم گذاشته بود و بخواب رفته
بود. و من نگاهش میکردم و گریه میکردم .
⚡ هواپیما در فرودگاه حلب بزمین نشست، ام عایشه بهمراه دخترانم در فرودگاه منتظر بودند، صحنه دیدار مادر با دختری که ده ماه او را ندیده و با ترس و وحشت منتظرش بوده بسیار تلخ و دردناک بود. هنگامیکه لیلا را دیدند شوکه شدند ، ام عایشه ، فوزیه و عایشه لیلا را به آغوش گرفتند و های های گریه میکردند . مادر بود و دختری که قدرت تکلم خود را از دست داده ، وقتی نگاه به لیلا میکردم از سوز دل گریه میکردم. ام عایشه گفت ابوبشیر چرا لیلایم حرف نمیزند؟! چرا لیلایم پیر شده ؟! آنقدر فضا هیجانی و احساسی شده بود که لیلا از حال رفت . سراسیمه او را به بیمارستان رساندیم. در بین راه ماجرای لیلا و توصیه های پزشک را به خانواده گفتم.😔
⚡ پیدا کردن لیلا برای خانواده ما اتفاق بسیار مهم و خوشحال کننده ای بود ، از طرفی وضعیت جسمی و روحی لیلا هم دل هر انسانی را آتش میزد. اما چاره چه بود؟! باید میسوختیم و تحمل میکردیم. بعد از مرخصی از بیمارستان جلسات روانپزشکی و گفتار درمانی لیلا را شروع کردیم . هر چند پیشرفت کار بسیار کم بود ، اما ناامید نبودیم.
⚡ بعد از شش ماه استراحت در منزل و جلسات متعدد پزشکی ، حال لیلا رو به بهبود بود. او حالا آرام آرام و شمرده حرف میزد ، وضعیت روحیش بهتر شده بود ، اما بشدت از نام داعش و پرچم آنها متنفر بود و ما هیچکدام جرأت نداشتیم در خانه حرفی از آنها بزنیم چون دچار تشنج و لرز شدید میشد. نمیدانم چه بلایی بر سر دختر نازنینم آورده بودند . لعنتی ها ......
⚡ با خانواده تصمیم گرفتیم که به دمشق برگردیم ، از حلب خاطره خوبی نداشتم . در حلب تنها فرزند پسرم را از دست دادم و دختر نازنینم هم پژمرده شد. از داعش لعنتی و همه تروریستهای وحشی بیزار شده بودیم . ما اکنون فقط آرامش و امنیت میخواستیم. چیزی که قبلا آن را داشتیم و قدرش را ندانسته بودیم !!!
⚡ برای آخرین بار به دیدار ابویعقوب رفتم و با او خداحافظی کردم ، حلب را با خاطرات تلخش ترک کردیم و عازم دمشق شدیم . وقتی به دمشق رسیدیم به محله ای رفتیم که خانه قبلی ما آنجا بود . در جنوب دمشق. آن محله ویران شده بود. کوچه ها ، منازل ، مغازه ها پر از ترکش خمپاره بود و ویران گشته بود. این خرابیها نتیجه شورش مردم سوریه علیه حکومت قانونی بشار اسد بود !!!!
چقدر راحت داشته های خودمان را به باد فنا دادیم !!!!
⚡ تجربه تلخ زندگی من ، میتواند برای هر مسلمانی عبرت آموز باشد . خصوصا برای مردم کشورهای منطقه . برای مردم ایران و عراق ، برای مردم پاکستان و افغانستان ، برای همه مفید و عبرت آموز است. هرچند عراق و افغانستان هم طعم تلخ تروریسم داعش و تکفیریها چشیده اند. زندگی من برای ایرانیها که در امنیت زندگی می کنند درس بزرگی است. بخوانید و عبرت بگیرید.
⚡ بالاترین نعمت خداوند امنیت و آرامش است ، قدر آن را بدانید ، آن را بزرگ بشمارید. عاقل و زیرک باشید. هر حرفی را که شنیدید فکر کنید ، ببینید دشمن شما چه میگوید ؟! فریب دشمن را نخورید. ما مردم سوریه دشمن شناس نبودیم . ما فکر میکردیم داعش برای نجات مردم سوریه آمده است !!!! ما اشتباه بسیار بزرگی را مرتکب شدیم و تاوان سخت آن را دادیم .
⚡ من تاوان اشتباه خودم را با از دست دادن بشیر ، و پرپر شدن دخترم لیلا دادم . و بقیه مردم سوریه هم همینطور !!! ما با دست خودمان کشورمان را نابود کردیم ، سوریه همه چیز داشت ، سوریه و دمشق عروس کشورهای عربی بود ، حلب قطب بزرگ اقتصادی منطقه بود، ما بهترین آثار باستانی و گردشگری را داشتیم ، داعش و تروریستها همه چیز را نابود کردند و ما اکنون بر خاکستر آنها نشسته ایم !!!
⚡ از همه مجاهدانی که بفریاد ما رسیدند تشکر و سپاس دارم ، اجر همه آنها با خداوند متعال است ، ما از ایرانیها و افغانیها و پاکستانیها که برای مبارزه با داعش و تکفیریها به سوریه آمدند کمال تشکر را داریم ، آنها حق برادری خود را ادا کردند. امیدوارم سرگذشت تلخ مردم سوریه برای هیچ ملتی تکرار نشود.
⚡ در پایان اعلام میکنم اکنون عکس بشار اسد در خانه من است. من از حامیان بشار اسد هستم ، من از عملکرد گذشته خود پشیمانم و درس زندگیم و سرگذشتم را گفتم تا درس عبرتی برای همگان باشد. قدر امنیت و آرامش زندگی خود را بدانید و برای حفظ آن عاقل و هشیار باشید. دشمن را بطور کامل بشناسید . دشمن شما را فریب میدهد و پس از تسلط با نهایت بیرحمی با شما برخورد می کند
پایان
*◾مطالبی تلخ در مورد "هولوکاست لری" توسط رضاشاه :*
🔴آیا میدانید:
امیراحمدی اولین سپهبد دوران رضاشاه *به علت کشتار لرها به قصاب لرستان* مشهور شد.
🔴آیا میدانید:
*مدت بمباران هوایی سرکوب و دستگیری عشایر لر 9 سال به درازا کشید.*
🔴آیا میدانید:
ویلیام داگلاس قاضی مشهور آمریکایی میگوید : شقاوت و بیرحمی رضاشاه *نسبت به لرها* را فقط در *جنایت فاتحین اسپانیایی* در هنگام ورود به آمریکای جنوبی و مکزیک میشود دید.
🔴آیا میدانید:
فرماندهان ارتش رضاشاهی *برای شرط بندی سر لرها را با شمشیر قطع میکردند* و ورقهای از آهن گداخته بر روی آن میگذاشتند تا ببینند چند متر میتوانند راه بروند؟!
🔴آیا میدانید:
قمرالملوک وزیری هدیه خونینی را که امیراحمدی از غارت مردم لرستان بدست آورده بود پس زد.
🔴آیا میدانید:
ویلیام داگلاس قاضی مشهور آمریکایی میگوید : ارتش رضاشاه آنقدر در *پشتکوه* کشت که تقریباً سالها پشتکوه لرستان(ایلام کنونی) خالی از سکنه شد.
🔴آیا میدانید :
رضاشاه پس از شکست لرها دست به *نسل کشی مردم لر و کوچ اجباری آنها زد* به گونهای که حتی کودکان لر را به ولایات دیگر از جمله خراسان تبعید کرد.
🔴آیا میدانید :
نخستین بمباران هوایی ارتش ایران در طول تاریخ در واقع بمباران هوایی بود که ارتش رضاشاهی *نه علیه کشور بیگانهای دیگر،* بلکه علیه شهروندان ایرانی *یعنی لرها انجام داد؟*
🔴آیا میدانید:
تاراج لرستان تحت عنوان *"مقابله با ناامنی"* و *"استقرار تمدن"* باعث نابودی عشایر و رَمههای آنان شد که *انهدام دامداری کشور را در در پی داشت؟!*
🔴آیا میدانید:
غارت و ویرانی لرستان به دست رضا شاه که به بهانه *"سرکوب راهزنان"* و *"بازگرداندن امنیت"* صورت گرفت به آوارگی و کوچ اجباری هزاران زن و کودک و سالمند و کشته شدن بسیاری از آنها در طول مسیر انجامید؟
🔴آیا میدانید :
ارتش رضاشاهی پس از شکست لرها در جنگی که منجر به قتل عام هزاران تن از مردم بی گناه لر شد از اصطلاح (فتح لرستان) در ادبیات سیاسی خود استفاده کرد که این نوع ادبیات در قشونکشی یک کشور بر علیه کشوری دیگر رایج است.
*🔵منابع :*
1 - بیات، كاوه، 1377 عملیات لرستان، اسناد سرتیپ محمد شاه بختی 1303 و 1306 تهران: چاپ شیرازه
2- خالقی، زهره 1373، آوای مهر، یادواره قمرالملوک وزیری، تهران: دنیای مادر
3- مصور رحمانی ؛ غلامرضا ؛ 1366 ؛کهنه سرباز ؛ خاطرات سیاسی و نظامی سرهنگ ستاد غلامرضا مصور رحمانی ؛
موسسه خدمات فرهنگی رسا
4 - ویلیام او ؛ داگلاس 1377 ؛ سرزمین شگفت انگیز و مردمی مهربان و دوست داشتنی ؛ ترجمه : فریدون سنجر ؛ تهران ؛ انتشارات گوتنبرگ
5-ستوده ؛ یدالله ؛ شورش لرستان ؛ خرم اباد ؛ انتشارات شاپورخواست
6-امیراحمدی ، احمد ؛ 1373 ؛ خاطرات نخستین سپهبد ایران ؛ به کوشش : غلامحسین زرگری نژاد ؛ تهران ؛ چاپ آرمان
7-ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﮥ ﺧﺎﻃﺮﺍﺕِ ﻋﯿﻦﺍﻟﺴﻠﻄﻨﻪ، ﺟﻠﺪ ﻧﻬﻢ، ﺳﺎﻝ 1303 ﺷﻤﺴﯽ، ﺻﻔﺤﮥ 7043
هدایت شده از شمارش معکوس ظهــ🌼ــور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴هشتاد و هفت هزار پرستار در هلند بیانیه دادن که واکسن نمی زنند.
#سیستم_ایمنی_واکسن_لازم_ندارد
#ضمانت_بعد_از_واکسیناسیون_با_کیست ؟
#وزارت_کشتار_جمعی
#سازمان_صهیونیستی_غذا_و_دارو
#پزشکی_استعماری
➖➖➖➖➖
⏰ @shomareshmakooszohor
هدایت شده از الله اکبر خصوصی
صادق زیباکلام
یه کتاب نوشته
در مورد اینکه شاه توی دوران انقلاب نه سرکوب کرد نه کسی رو کشت!😐🤥
خود شاه اینو ببینه میگه یه کم یواشتر ماله بکش زخم شدم #صادق جان، 😝😏😑😂
#دروغگوی_زشت_کلام 😖🤮
هدایت شده از شاخص
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
✅ پرستار یکی از بیمارستان های آمریکا که در مقابل دوربین واکسن کرونا را دریافت کرد بعد از چند دقیقه بیهوش شد
#دروغ #کرونا
.🌍 eitaa.com/shakhes1 ایتا
🌍http://sapp.ir/shakhes.1 سروش
🔴اولین وزیر دولت استرالیا با کلاهک روی سوزن واکسن میزنه! شارلاتانها و دروغگوها شدن صاحب دنیا
💢استراتژیست حوزه غیر انقلابی
❇️حسام الدین آشنا مهم ترین استراژیست حوزه غیر انقلابی است. وی از طریق واسطه اش در قم یعنی فرید مدرسی«زندانی بند 209 اوین» با بعضی از مراجع خودخوانده و همچنین نماینده صاحب نفوذ و ثروتمند یکی از مراجع خارج کشور، در ارتباط بوده و برنامههای غیر انقلابی و سکولاری خود را به پیش می برد.
♻️این تئوریسن که سال ها معاون وزارت اطلاعات بوده و استاد مسلم جنگ روانی و رسانهای محسوب می شود، با همکاری افراد شاخص حوزه غیر انقلابی در پی برنامه ریزی برای انتخابات آتی در سال 1400 است.
✳️شیوه کار آنان به این شکل است که در هر مسأله مهمی، ابتدا حسام الدین آشنا به عنوان خط شکن، حمله را آغاز میکند. سپس توپخانهی رسانهای جریان غیر انقلابی حوزوی شروع به کار کرده و آن مسأله را به صورت وحشتناکی زیر سؤال برده و تخریب خواهند کرد.
♨️به زودی از اقدامات این استراتژیست حوزه غیر انقلابی بیشتر خواهید شنید.
#حسین_کاظمی
#حوزه_غیر_انقلابی
#استراتژیست_حوزه_غیر_انقلابی
#فرید_مدرسی
#حسام_الدین_آشنا
#آنتی_سکولار
🌐 #توییت
🔺تکرار تاریخ از زمان امام علی (ع) تا امروز
امیرالمومنین امام علی علیهالسلام:
«ما زال الزّبیر رجُلاً منّا أهلَ البیتِ حتّی نشأ ابنه المشئومُ عبدالله»
زبیر همیشه از ما اهل بیت بود تا زمانی که فرزند نامبارکش، عبدالله بزرگ شد. (نهجالبلاغه حکمت ۴۵۳)
✍ محمدامین اصغری
#توییت_گرام
┄┅┅═❅❅💠❅❅═┅┅┄
هدایت شده از 🇮🇷 کشکول 🇮🇷
#پاسخبهشبهات
🔴 شبهه: جعفر بن محمد گفته است: «هنگامی كه قائم ما قیام كند، نسل قاتلان حسین بن علی را به كیفر جنایت پدرانشان به قتل می رساند»، چطور قائم از کسانی که در عاشورا نبوده اند انتقام میگیرد؟ این عمل غیر انسانی و بی عدالتی است.
🔵پاسخ: امام رضا (ع) در پاسخ به همین سوال فرمودند: «خداوند در تمامی گفته هایش راست گفته است، ولی ذریه قاتلین امام حسین(ع) به کرده پدرانشان راضی هستند و به آن جنایتها افتخار میکنند، هر کس به کاری راضی باشد همچون کسی است که آن را انجام داده است. چنانچه مردی در شرق کشته شود و مرد دیگری در مغرب به کشته شدنش راضی باشد، آنکه رضا داده است، نزد خدای عزوجل شریک قاتل خواهد بود. بنابراین تنها به این جهت حضرت قائم(ع) وقتی خروج کند آنها را میکشد که از کردار پدرانشان راضی هستند.»
🔘با توجه به این روایت و دیگر روایات مشابه میتوان گفت که امام زمان علیهالسلام به هنگام ظهور، بازماندگان قاتلان شهدای کربلا را به این دلیل که به فعل پدران خود راضی هستند، به انتقام خون این شهیدان به قتل میرساند.
♨️در تأیید روایت یاد شده میتوان به کلامی از امام علی (ع) اشاره کرد که میفرمایند: هر کسی به کار کسانى خشنود است، چنان است که در میان کار آنان بوده است و هر که در باطلى پا نهاد، دو گناه بر گردن او افتاد، گناه کردار و گناه خشنودى بدان کار.
کانال 🇮🇷 کشکول 🇮🇷 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/4271177777C6eae3b2c3b
در سال قبل از فتنه ۸۸ که رفت و آمدهای محمد هاشمی، سید محمدخاتمی، تاجزاده ، عبدالله نوری و ... به منزل و روضه آقای امجد زیاد شده بود، بنده به مدت یکسال روزهای یکشنبه از اذان صبح تا پاسی از شب کاملا ملازم آقای امجد بودم .
آقای امجد به من می گفت: بنده و آیت الله ممدوحی و آیت الله معصومی ذرات سرگردان بودیم که آیت الله خوشوقت دستمان را گرفت و پیش روی مرحوم علامه طباطبایی گذاشت و طلبه مان کرد.
در همان دوره حساس ملازمت، یک روز آقای امجد به بنده گفتند: برویم خدمت آیت الله خوشوقت. رفتیم مسجد امام حسن مجتبی علیه السلام در خیابان شریعتی ... آیت الله خوشوقت به آقای امجد فرمودند: آقای امجد این روضه تان را مراقبت کنید تا هر کس و ناکسی به آن وارد نشود! آقای امجد گفت: آقا نمیتونم که دم در روضه بایستم و به این بگم بیا و به اون بگم نیا
آقای خوشوقت فرمودند: پس این روضه را تعطیل کن! آقای امجد گفت: من نمیتونم روضه امام حسین را تعطیل کنم! آیت الله خوشوقت فرمودند: پس چوبش را خواهی خورد...
و من شاهد بودم که آقای امجد عارف انقلابی و... چگونه در حلقه فتنه گرانی که فرزندش برای او گردآورده بود فرورفت و تمام تلاش دلسوزان بی نتیجه ماند.
در آخر او در فتنه ۸۸ چند ویدئو حاوی بیانیه های مکتوب_ دیکته شده_ علیه نظام خواند. فرزند متخلفش احضار شد و سپس به مالزی رفت . پدر هم دنبال او به مالزی رفت همان سال من برای سخنرانی ماه مبارک رمضان به مالزی رفتم و محفل سبزیها را در آپارتمان آقای امجد دیدم...
به هرحال دو چیز مایه سقوط آقای امجد شد
اول آقازاده ناخلف
مولا علیه السلام در حکمت ۴۵۳ نهج البلاغه درباره عامل سقوط زبیر_که یار و پسرعمه امیرالمومنین علیه السلام بود_ می فرماید: زبیر دائما مردی از ما اهل بیت بود تا اینکه فرزند شومش عبدالله بزرگ شد.
۲. همنشینی با فاسدان از اصحاب زر و تزویر
علامه امینی در جلد ۸ الغدیر نقل می کند که سیاست عثمان در دوران خلافتش آلوده کردن زبیر و امثال او به بذل و بخَشش از بیت المال و مال حرام بود تا جایی که پنجاه و نه میلیون هشتصد هزار درهم به زبیر بخشید در حالی که به ابوسفیان فقط دویست هزار و به هر یک از دامادهای خود، یکصدهزار درهم بخشید.
آقای امجد_که علیرغم تمام جفاهایش به نظام اسلامی_ هرگز حتی برای ساعتی حتی احضار نشد _پس از بازگشت از مالزی مورد لطف محمد هاشمی رفسنجانی قرار گرفت و یک باب منزل ویلایی در شهرک مهدیه قم دریافت کرد و....
اکنون اگر خبر تولید و پخش ویدئوی اخیر در فرانسه، صحت داشته باشد، احتمال می دهم که ایشان تقاضای پناهندگی کرده و در تور سازمان منافقین افتاده و ناچار شده مطالبی علیه نظام بگوید تا برای خود و پسرش پناهندگی بگیرد. خدا کند که این احتمال منتفی باشد.
#فتنه
#تمجد
#مهدوی_ارفع
mahdavi_arfae
هدایت شده از شمارش معکوس ظهــ🌼ــور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴این سرنگ سوزن فنری دارد و هرگز تزریقی به مدعیان واکسن و خانوادهشون صورت نمیگیره
#نمکی تاکنون بیش از 53 هزار انسان را #پلیفارماسی کرده است تا بگوید واکسن تنها راه درمان است و رهبر معظم انقلاب را تحت #فشار قرار داده است
هموطن گرامی!
آگاهی تو ریشه فساد را میخشکاند
➖➖➖➖➖
@shomareshmakooszohor
هدایت شده از شمارش معکوس ظهــ🌼ــور
🔴 بانک جهانی در گزارش خود اعلام کرد میزان فقر مطلق در ایران کمتر از کشورهایی مثل انگلیس، بلژیک، اسپانیا، کرواسی، یونان، رومانی، مکزیک و... است./تسنیم
➖➖➖➖➖
⏰ @shomareshmakooszohor
هدایت شده از شمارش معکوس ظهــ🌼ــور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑 کرونا از ووهان چین انتشار نیافته!
‼️ همانطور که گفتیم ویروس آنفلانزا جدید از سال قبل یعنی خرداد 98 وجود داشت و ما در مطب طب اسلامی ایرانی خودمون مراجعات مردم رو می دیدیم و درمان می کردیم اما آن زمان استرس و ترس وجود نداشت و کل فوتی ها 86 نفر بود در یک سال تا اینکه از بهمن 98 با رسانه ای کردن کرونا استرس و ترس و الکل و وایتکس آمار فوتی ها را به بیش از 60 هزار نفر رساند که از این تعداد باید بگم 59000 نفر از کرونا فوت نکردن بلکه از اشتباهات پزشکی یا بیماری زمینه ای فوت کردن که به اسم کرونا دفن شدن
#وزارت_کشتار_جمعی
#سازمان_صهیونیستی_غذا_و_دارو
#سازمان_ماسونی_بهداشت_جهانی
➖➖➖➖➖
⏰ @shomareshmakooszohor
هدایت شده از (✌️تاظهور✌️)
💵 لیست ثروتمندترین مردان جهان در سال ۲۰۲۰
💢 مجله آمریکایی «فوربس» فهرستی از ثروتمندترین مردان جهان در سال ۲۰۲۰ را منتشر کرده است.. تمامأ یهودی...
#به_جمع_مابپوندید
@Moori82325
🇮🇷 #باماهمراه_شوید
#التماس_دعای_فرج
.
*معاویه گوسفندان مردم کوفه رو می دزدید، فحشش را امیرالمومنین (علیه السلام) می شنید.*
🔹
*حالا مسولین اختلاس و کم کاری می کنند، مردم ناآگاه فحشش را به رهبری می دهند.*
✅
*می گویند که مملکت، مملکت آخوندهاست ...*
🔺
*اما من به تاریخ دویست ساله ی سرزمینم فکر می کنم ...*
▪
*من به آقا محمدخان قاجار فکر می کنم که برای قدرت چه بر سر مردممان آورد، مردهایی که کور کرد و زن هایی که ....*
▪️
*اما سید علی ... چهل سال است که تمام قدرتش را به مردم داده است ... چهل سال به پای صندوق های رأی می کشاند، تا خودشان تصمیم بگیرند، انتخاب کنند و تعیین کنند ...*
▪
*من به شاه هوسران قاجار یعنی فتحعلی شاه فکر می کنم که از هر کوه و برزنی که می گذشت اگر دختری باب میلش بود راهی حرم سرایش می کرد ...*
▪️
*اما سید علی ...، چهل سال است که مثل یک پدر گوشه تا گوشه ی سرزمینمان ایستاده تا کسی به زن و ناموس سرزمینمان جسارت نکند ...*
▪
*من به ناصرالدین شاه بیگانه پرست فکر می کنم که چطور 1،226،500 کیلومتر مربع از خاکمان را به تصاحب بیگانگان درآورد ...*
▪️
*اما سید علی ...، چهل سال در اوج تحریم ها و تهدید ها نگذاشت، حتی یک وجب از خاکمان به تصاحب بیگانگان دربیاید ...*
▪
*من به رضا شاه پهلوی فکر می کنم که به دستور دشمنانمان برای مردممان خط و نشان می کشید اما در زمان او متفقين در طى چند روز كشورمان رو اشغال كردند و در نهايت او را از كشور خودش به جزيره موريس تبعيد كردند !! و او چندين هزار نفر از مردم بی گناهمان را به شهادت رساند ...*
▪️
*اما سید علی ..؛ چهل سال است که مدافع جان مردممان شده و هر جا که به جان مردممان تجاوز شد به خونخواهی از مردمش بلند می شد و برای تمام دشمنانمان خط و نشان می کشید که انتقام می گیریم و انتقام هم می گرفت ...*
▪
*من باز به رضا شاه فکر می کنم که به مدت یک سال با تصاحب تمام روستاها و زمین های سرزمینمان به ثروتمندترین مرد تبدیل شد ....*
▪️
*اما این سید فرزند زهرای اطهر ...، چهل سال با چنان ساده زیستی زندگی می کند که حتی دشمنانش اعتراف می کنند که نه نقطه ی سیاه، حتی نقطه ی خاکستری در پرونده رهبر ایران پیدا نکرده اند ...*
▪
*من به محمدرضا شاه پهلوی فکر می کنم که سی و شش سال تمام منابع، ارگان های مالی؛ نظامی؛ تسلیحاتی؛ نفتی و ... سرزمینمان را به زیر سلطه ی آمریکا و اسرائیل درآورد و كشور بحرين را از ايران جدا كرد و...*
▪️
*اما این سیداولاد پیغمبر ...؛ چهل سال با اقتدار؛ جلوی تمام جهان خواران صهیونیستی ایستاده و می گوید که هیچ غلطی نمی کنید و هیچ غلطی هم نمی کنند....*
▪
*من باز به محمدرضا شاه فکر می کنم که بعد از فرارش از ایران گفت سی و شش سال مثل یک عروسک خیمه شب بازی بودم که بندهایم را آمریکا می چرخاند اما بعد از خروجم از ایران برای برگردانندنم کاری نکردند و مثل یک تفاله مرا از کشورم بیرون کردند...*
▪️
*اما این سیدعزیز ... چهل سال چنان استقلال کشورمان را حفظ کرد که امروز به فکر این هستیم که آمریکا را مثل یک تفاله از کل منطقه بیرون کنیم...*
❤
*امام خامنه ای از زبان سیاستمداران*
❤
🔸
*نتانیاهو رئیس رژیم صهیونیستی : به هرسو می نگرم خامنه ای را می بینم که پشت مرزهای اسرائیل خیمه زده است و ملت ها را به سوی خود جلب می کند، او از تنگه ی خیبر در عربستان تا تنگه ی جبل الطارق را به لرزه درآورده است.*
🔹
*کاندولیزا وزیر اسبق خارجه آمریکا : رهبر ایران می تواند، نقشه هایی را که بهترین ذهن ها، در طول بیشترین زمان و با صرف بیشترین زمان و بیشترین هزینه ها و توسط افراد ماهر کشیده شده است با یک سخنرانی یک ساعته خنثی کند.*
🔸
*پوتین رئیس جمهور روسیه : من مسیح را در رهبر ایران می بینم، رهبر ایران چهار ویژگی منحصر به فرد دارد :*
*1⃣ دروغ نمی گوید.*
*2⃣ حرف تکراری نمی زند.*
*3⃣ صحبت های ایشان کاملا علمی و آینده نگرانه است و حتما اتفاق می افتد.*
*4⃣ سخنان ایشان برای سیاستمداران جهان مهم و روی معادلات جهانی تاثیر می گذارد.*
🔹
*اردوغان رئیس جمهور ترکیه : به رهبری می گوید، من به عنوان یک مسئول کشور به دیدارتان نیامده ام بلکه به عنوان یک مریدی در پی مرادم آمده ام و همسرشان می گوید رهبر ایران مرا به یاد پیامبر (ص) می اندازد.*
🔸
*#کوفی عنان دبیر سازمان ملل : ایشان از همان ابتدا چنان قلب مرا تسخیر کرد، که تمام چهرههایی که تا به امروز مرا به خود جلب کرد، فراموش کردم، شخصیت معنوی ایشان چنان مرا تحت تاثیر قرار داد که با خودم گفتم چرا شخصیتی مثل من باید دبیر کل سازمان ملل باشد!*
🔹
*خانم بی نظیر بوتو سیاستمدار پاکستانی : چنان محو صحبت ها و نصایح رهبری شد که بی اختیار و با گریه از ایشان می خواهد که روز قیامت او را شفاعت کند.*
🔸
*جان کری وزیر امور خارجه آمریکا : ای کاش ما هم در آمریکا یک رهبر داشتیم.*
🔹
*سیدحسن نصرالله رئيس حزب الله لبنان : با شخصیتی عظیم و استثنائی مواجه