eitaa logo
فیضیه - در انتظار انتقام سخت
297 دنبال‌کننده
9.2هزار عکس
13.5هزار ویدیو
49 فایل
کانال اختصاصی روزنامه فیضیه - برای ارتباط با ادمین پیام خود را به @hakimi بفرستید
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢👈 ماجرای هجوم به خانهٔ فاطمهٔ زهرا دخت پیامبر گرامی اسلام از زبان رهبر معظم انقلاب. https://eitaa.com/feyziehnews
*🌹* پیش چشمان علی فاطمه اش را نزنید بی هوا پا به درِ خانه زهرا نزنید میخ در فاطمه را از نفس انداخته است مشت بر سینه انسیه حورا نزنید فاطمه با ثمرش خورد زمین ، نامردم مادری را که فتاده است با پا نزنید بگذارید علی فاطمه را گریه کند بند بر دست یداللهی مولا نزنید با عبا آمده تا فاطمه را دریابد خنده بر حال پریشانی آقا نزنید حبیب 🌹 سیلی و میخ در و آتش نگارم را گرفت بشکند دست مغیره چون که یارم را گرفت پیش چشمم همسرم را زد عدوی بی حیا این جسارت هدیه ی پروردگارم را گرفت فاطمه بود و نبودم بود و قنفذ با لگد ضربه ای زد پشت در ایل و تبارم را گرفت شد کبود از ضربه ها برگ گل یاس نبی حیف شد آمد خزان باغ و بهارم را گرفت آسمان شد روضه خوان و گریه کن عرش خدا داغ زهرا خنده های روزگارم را گرفت صبر کردم در عزای خاتم پیغمبران داغ زهرا عاقبت صبر و قرارم را گرفت در دل شب غسل میدادم به جسم یاس خود حیف شد گلچین رسید و گلعذارم را گرفت در کفن وقتی که پیچیدم تن زخمی او این مصیبت روشنی شام تارم را گرفت پایه های عرش میلرزید وقت دفن او گریه ی آهسته امشب اختیارم را گرفت گرچه زهرا اعتبارم بود اما رفتنش افتخار و اعتبار و اقتدارم را گرفت سعید مرادی چه کنم؟آتشی افتاده به جانم،چه کنم؟ آتش از آب دو چشمم ننشانم چه کنم؟ با حضور تو،به من خانه نشینی سهل است گر نمانی تو و من بی تو بمانم،چه کنم؟ تو در این شهر،فقط در به رخم باز کنی ” ای همیشه نگرانم،نگرانم چه کنم؟ “ زرِهم پشت ندارد،به تو پشتم گرم است بی سپر بعد تو با خصم گرانم چه کنم؟ گوشه ی خانه،من و چار جگر گوشه ی تو غم ز شش سمت گرفته به میانم چه کنم؟ در ره مسجد و خانه به زمین می خوردم از همان موقع شده ورد زبانم ” چه کنم؟ “ من که هر کس گرهی داشت کمک از من خواست گرهی خورده به کارم که ندانم چه کنم؟ زود ای عمر علی می روی از دست علی بی تو بر ماندن خود نیست گمانم،چه کنم؟  حاج علی انسانی 🌹شعر مرثیه شهادت مادر آن شب چه غوغایی به بیت مرتضی بود هر کودکی یک گوشه ای با ماجرا بود یک کودکی با ناله می گفت مادرم وای یک دختری با سوز میگفت مادرم وآی مادر به روی بستر و طفلان کنارش زینب پرستار و علی هم بی قرارش در لحظه ی آخر حسن آمد به بالین وانگه حسین زانو بزد پائینِ بالین این ماجرا آغاز یک شرح غمین است بوسیدن پا را که آن عرش برین است یعنی که ای مادر کنون من آمده ام در روز عاشورا بیایی تو کنارم از بعد غسل مادرِ سینه شکسته دیگر علی گردید داغدار و دل شکسته اشک علی چون زمزم و رود فرات است گاهی به نخلستان و گه با کائنات است رو رختِ ماتم ای * کریمان* کن تو بر تن تا که شوی در فاطمیه یارِ پنج تن ۲۵ دیماه ۹۷ شعر : اصغر نریمانی https://eitaa.com/feyziehnews
8.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢👈 سخن این عالم سنی را بشنوید که چگونه حق را به شیعه می‌دهد! او می.گوید هر چه که شیعه‌ها می‌گویند در کتابهای خود ماست!! او می‌گوید عمر جلوی نوشتن وصیت پیامبر را گرفت!! https://eitaa.com/feyziehnews
13.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢👈 روزی که اربیل توسط سردار سلیمانی از سقوط حتمی نجات یافت آمریکا بوجود آورنده و حامی اصلی داعش است! https://eitaa.com/feyziehnews
💢👈 خطاب به دولت انقلابی 👇🏻👇🏻👇🏻 ✴️ *عدم بکارگیری مدیران سابق از نگاه امیرالمؤمنین حضرت علی علیه‌‌السلام* قسمتی از نامه 53 نهج‌البلاغه نامه مولی الکونین،اسدالله غالب علی ابن ابیطالب علیه آلاف تحیت والثناء به مالک اشتر نخعی که به عنوان منشور زمامداری امام شناخته شده است. بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ *إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِکَ مَنْ کَانَ لِلاَْشْرَارِ قَبْلَکَ وَزِيراً، وَمَنْ شَرِکَهُمْ فِي الآْثَامِ فَلاَ يَکُونَنَّ لَکَ بِطَانَةً، فَإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الاَْثَمَةِ، وَإِخْوَانُ الظَّلَمَةِ* بدترين وزيران تو، وزيرى است كه وزير بدكاران پيش از تو بوده است و شريك گناهان ايشان. مبادا كه اينان همراز و همدم تو شوند، زيرا ياور گناهكاران و مددكار ستم پيشگان بوده اند.... https://eitaa.com/feyziehnews
💢👈 وقتی در دوئل تاریخی فرعون و موسی، *فرعون به ساحرانش گفت:* سِحرتونو به نمایش بزارید! *ساحران فرعون ؛ که متخصصین امر جادوگری بودند، وقتی سحرشون و نشون دادند،* جماعت تماشاچی انگشت به دهان که شدند هیچ، همه منکوب شدند! *حسابی که قدرت نمایی کردند!* *فرعون باد به غَب غَب انداخت !* حالا خداوند به موسی گفت: *موسی عصا تو‌ بنداز !!* موسی چوپان بیابان‌گرد کُجا، ساحران دربار حکومت فرعون کجا؟ *موسی عصارو انداخت، به اذن الله، عصا تبدیل به اژدها شد و سحر ساحران رو بلعید!!!* ساحرا که میخکوب شدن هیچ••• *اولین نفرایی که ایمان آوردند کیا بودند؟ خودِ ساحران فرعون !!* چرا؟ چون خودشون این کاره بودند! *کار بلد بودند* *متخصص امر بودند، در واقع* *تکنوکرات بودند،* *فن سالار بودند،* اونا بهتر از عوام میدونستند که چی به چیه؟ *این دیگه سحر و جادو و ادا اصول نیست،* *این معجزه است!* اینجا دکترینه! *یعنی ساحران فرعون غلاف کردن، بقیه دیگه مهم نبود چی فکر میکنن !!* اما در زمان حاضر : وقتی پهپاد گلوبال هاوک سوپر مدرن نامرئی در لبه تکنولوژی جهان، توسط سامانه سوم خرداد نیروی هوا فضای سپاه ساقط شد، *اسپوتنیک روسیه به نقل از ژنرال‌های روس گفت: ایرانی ها یک سلاح خارق‌العاده دارند !!،* در واقع اون متخصصین امر که تشتک هاشون پرید، هستن که قضیه رو فهمیدن؛ دیگه مهم نیست یارو تو تاکسی چی قُدقُد می‌کنه! *آنگاه که ولادیمیر پوتین ؛ افسر ارشد KGB و رئیس جمهور اَبَر قدرت بلوک شرق، دست به سینه میشینه جلو تکنلوژی‌های ما* ، دیگه مهم نیست افراد واداده حَرّافی چون *زیباکلام و تاج‌زاده و*... چی قِرقِره میکنن. و وقتی *ژنرال‌های چهارستاره سنتکام هنوز هم میگن: "ما هرجا میریم به سَد میخوریم#،"* *دیگه اون بَبو گُلابی خِرفت تو دانشگاه واسه ما فَسانه است* *اون ژنرال ارتش آمریکا می‌دونه چکار کرد !!* فخری زاده رو موساد میدونست کیه! نه ما ، *وقتی پدر موشکی اسرائیل اعتراف می‌کنه: تکنولوژی موشکی ایران حیرت انگیز [و] عجیبه،* دیگه مهم نیست "حسن آقامیری" خلع لباس شده چی بلغور میکنه! *اینا متخصصان امر هستند، اینها ساحران فرعون اند؛ وقتی اینا زانو میزنن، یعنی اونی که باید بفهمه فهمیده!* بقیه اگه نفهمیدن چون *نفهمن !!* *وقتی سید حسن در لبنان میگه* حزب‌الله *100 هزار رزمنده آموزش دیده مسلح داره که با اشاره*! نه دستور! کوه‌ها رو جابه جا میکنن! مهم نیست *اون باقالی* تو فُلان پِیج اینستا چی میگه! *یارو تو پنتاگون پشماش ریخته!* اون فهمیده سید چی گفته! *ساحران فرعون، اول از همه ایمان آوردن! چون اونا فهمیدن چی به چیه* بقیه ول معطل اند! *هموطن متوجه شدی چی شد یا نه؟!!»* حالا هی به سیاه‌نمایی بر علیه مملکت ادامه بده... ! *_🇮🇷 تعجیل درفرج صلوات 🇮🇷_* https://eitaa.com/feyziehnews
❤❤❤❤❤ خاطره‌ای زیبا از زبان مرحوم حجت‌الاسلام سیدعلی اکبر ابوترابی بنظرم زیبا بود که تقدیم می‌کنم: 💢👈✍ در اسارت، اذان گفتن با صدای بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان می‌گفتیم، اما به گونه‌ای که دشمن نفهمد. روزی جوان هفده ساله ضعیف و نحیفی، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثی آمد و گفت: «چیه؟ اذان می‌گویی؟ بیا جلو»! یکی از برادران اسدآبادی دید که اگر این مؤذن جوان ضعیف و نحیف، زیر شکنجه برود معلوم نیست سالم بیرون بیاید، پرید پشت پنجره و به نگهبان عراقی گفت: «چیه؟ من اذان گفتم نه او». آن بعثی گفت: «او اذان گفت». برادرمان اصرار کرد که «نه، اشتباه می‌کنی. من اذان گفتم». مأمور بعثی گفت: «خفه شو! بنشین فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو». برادر ایثارگرمان هم دستش را گذاشت روی گوشش و با صدای بلند شروع کرد به اذان گفتن. مأمور بعثی فرار کرد. وقتی مأمور عراقی رفت، او رو کرد به آن برادر هفده ساله که اذان گفته بود و به او گفت: «بدان که من اذان گفتم و شما اذان نگفتی، الان دیگر پای من گیر است». به هر حال، ایشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زیر زمین بود، آنقدر گرم بود که گویا آتش می‌بارید. آن مأمور بعثی، گاهی وقت‌ها آب می‌پاشید داخل زندان که هوا دم کند و گرمتر شود. روزی یک دانه سمون (نان عراق) می‌دادند که بیشتر آن خمیر بود. ایشان می‌گفت: «می‌دیدم اگر نان را بخورم از تشنگی خفه می‌شوم. نان را فقط مزه مزه می‌كردم که شیره‌اش را بمکم. آن مأمور هم هر از چند ساعتی می‌آمد و برای این‌که بیشتر اذیت کند، آب می‌آورد، ولی می‌ریخت روی زمین و بارها این کار را تکرار می‌کرد». می‌گفت: «روز شانزدهم بود که دیدم از تشنگی دارم هلاک می‌شوم، گفتم: یا فاطمه زهرا ! امروز افتخار می‌كنم که مثل فرزندت آقا حسین بن علی اینجا تشنه‌کام به شهادت برسم». سرم را گذاشتم زمین و گفتم: یا زهرا ! افتخار می‌کنم، این شهادت همراه با تشنه‌کامی را شما از من بپذیر و به لطف و کرمت،‌ این را به عنوان برگ سبزی از من قبول کن. دیگر با خودم عهد کردم که اگر هم آب آوردند سرم را بلند نکنم تا جان به جان آفرین تسلیم کنم، تا شروع کردم شهادتین را بر زبان جاری کنم، دیدم که زبانم در دهانم تکان نمی‌خورد و دهانم خشک شده است. در همان حال، نگهبان بعثی آمد پشت پنجره، همان نگهبانی که این مکافات را سر ما آورده بود و همیشه آب می‌آورد و می‌ریخت روی زمین. از پشت پنجره مرا صدا می‌زد که بیا آب آورده‌ام. اعتنایی نکردم، دیدم لحن صدایش فرق می‌کند و دارد گریه می‌کند و می‌گوید: بیا آب آورده‌ام. مرا قسم می‌داد به حق فاطمه زهرا (سلام الله علیها) که آب را از دستش بگیرم. عراقی‌ها هیچ‌ وقت به حضرت زهرا (سلام الله علیها ) قسم نمی‌خوردند، تا نام مبارکت حضرت فاطمه (سلام الله علیها ) را برد، طاقت نیاوردم. سرم را برگرداندم و دیدم که اشکش جاری است و می‌گوید: «بیا آب را ببر ! این دفعه با دفعات قبل فرق می‌کند». همین‌طور که روی زمین بودم، سرم را کج کردم و او لیوان آب را ریخت توی دهانم، لیوان دوم و سوم را هم آورد. یک مقدار حال آمدم، بلند شدم، او گفت: به حق فاطمه زهرا بیا و از من درگذر و مرا حلال کن ! گفتم: تا نگویی جریان چی هست، حلالت نمی‌کنم. گفت: دیشب، نیمه‌شب، مادرم آمد و مرا از خواب بیدار کرد و با عصبانیت و گریه گفت: چه کار کردی که مرا در مقابل حضرت زهرا (سلام الله علیها) دختر رسول الله (ص) شرمنده کردی، الان حضرت زهرا(سلام الله علیها) را در عالم خواب زیارت کردم. ایشان فرمودند: به پسرت بگو برو و دل اسیری که به درد آورده‌ای را به دست بیاور اگر نه همه شما را نفرین خواهم کرد. فقط بگو لبيک يازهرا (س) 📚حماسه‌های ناگفته (به روايت علی اكبر ابوترابی)، عبد المجيد رحمانيان، انتشارات پيام آزادگان، چاپ اول : ۱۳۸۸،صفحات ۱۲۵-۱۲۷ https://eitaa.com/feyziehnews
💢👈 *یک هفته قبل از وفات مرجع العارفین حضرت آیت الله بهجت رضوان الله تعالي عليه، دو‌ر آقا نشسته بودند ؛* *آقای بهجت فرمودند :* *امسال برای من ، مشهد خانه اجاره نکنید من امسال حرم امام رضا نمیروم .* *علی آقا ( پسر آقای بهجت ) گفت :* *حاج آقا ما فرستادیم همان ساختمان سابق در کوچه باقری را اجاره کنند .* *آقا فرمودند :* *زنگ بزنید و بگویید برگردند ، من امسال مشهد نمی روم .* *علی آقا از جا بلند شد و موضوع را به مادرش گفت ؛ مادرش گفت :* *آشیخ محمد تقی چی گفتید ؟* *آقای بهجت فرمود :* *سر و صدا نکنید ، من این هفته یکشنبه ساعت پنج بعدازظهر می میرم ؛ عمرم دیگه تمام شده .* *یک ربع مانده به ساعت پنج بیهوش شدند ؛ علی آقا ایشان را گذاشت داخل ماشین تا به دکتر ببرند ، یک لحظه آقا چشمانشان را باز کردند و آرام گفتند :* *نبرید ! نبرید !* *سر چهار راه بعدی که رسید* *آقا بلند شدند و دستشان را روی سینه گذاشتند و گفتند :* *" السلام علیک یا صاحب الزمان "* *و دقیقاً راس ساعت پنج از دنیا رفتند.* آقا این یک هفته آخر عمرشان را شبها تا صبح بیدار بودند ، یک لحظه نخوابیدند ؛ روزها که برایشان غذا می آوردند یک لقمه می خورد و می گفت : *" بسم الله و بالله و الیک اعود " خدایا به سوی تو میام .* خانم شان میگفت : آقا یک حال دیگری داشتند ، قرآن می خواند و گریه می کرد و می گفت : خدایا خیلی قرآن را دوست دارم ، روز قیامت هم برام قرآن میاری ؟ بعد فرمود برام گریه نکنید . آقا صبح دوشنبه می آمدند حرم حضرت معصومه (س). علی آقا میگوید : صبح دوشنبه بعد از زیارت قبر آیات عظام ، آقا دست من را گرفتند و گفتند : پسرم من را اینجا دفن می کنند . من این مطلب را جایی نقل نکردم . صبح روز دفن ، هنگامی که جنازه را آوردیم برای دفن ، دیدم همان جایی است که پدرم آدرس داد ، به آقای مسعودی (تولیت حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها) گفتم: چه شد اینجا دفن کردید ؟ آقای مسعودی گفت : هر کجا داخل حرم دنبال قبر رفتیم پیدا نشد ، فقط همین جا را پیدا کردیم . هديه به روح پاك آیت الله العظمی بهجت "قدّس سرّه" اللّهــم صلّ علی محمّد و آل محمّد و عجّل فرجهــم 🌹🌹🌹🌹 . آیت الله بهجت میفرماید: تکان می خوری بگو یا صاحب الزمان. می نشینی بگو یا صاحب الزمان. برمی خیزی بگو یاصاحب الزمان. صبح که از خواب بیدار میشوی مؤدب بایست، صبحت را با سلام به امام زمانت شروع کن و بگو آقا جان دستم به دامنت، خودت یاریم کن، شب که می خواهی بخوابی اول دست به سینه بگذار و بگو السلام علیک یا صاحب الزمان بعد بخواب، شب و روز را به یاد محبوب سر کن. اگر اینطور شدی شیطان دیگر در زندگی تو جایگاهی نداره، دیگر نمی توانی گناه کنی، دیگر تمام وقت بیمه امام زمان هستی. وخود آقا امیرالمؤمنین علیه السلام فرموده است که: در حیرت دوران غیبت فقط کسانی بر دین خود ثابت می مانند که با روح یقین مباشر و با مولا و صاحب خود مأنوس باشند. 🍁اللهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفرج 🍁 💌در صورت تمایل، حداقل برای یک نفر جهت شادی آقا و مولا، سید و سالار زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، ارسال فرمایید. https://eitaa.com/feyziehnews