هروقت دلم میگیره این مداحی گوش میدم😊💔 التماس دعا🤲 #یـــازیـــنــب_کـــبری ❣یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣ #سلام_فرمانده یا امام رضا #مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀 https://eitaa.com/joinchat/2743402551Cae912c0b47

اولش باحنسری گوش ‌کنید🙏 التماس دعا🤲 #یـــازیـــنــب_کـــبری ❣یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣ #سلام_فرمانده یا امام رضا #مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀 https://eitaa.com/joinchat/2743402551Cae912c0b47

💔😔 التماس دعا🤲 #یـــازیـــنــب_کـــبری ❣یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣ #سلام_فرمانده یا امام رضا #مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀 https://eitaa.com/joinchat/2743402551Cae912c0b47

شهدا از همه چیز گذشتند حتی تک دخترِ دُردانه‌ی خود 💔😔 ازسال ۹۷ تاالان این کلیپ دارم داغ سنگینی بود هیچوقت فرآموش نمیکنم💔😔 #یـــازیـــنــب_کـــبری ❣یـــازهــرا سـلام الله عـلـیها❣ #سلام_فرمانده یا امام رضا #مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀 https://eitaa.com/joinchat/2743402551Cae912c0b47

شهدا از همچی گذشتند ...،حتی از دختر تک دونه خود ....💔شهدا شرمنده ایم 💔 #یازینب_کبری ❣یازهرا سلام الله علیها ❣ #سلام -فرمانده یا امام رضا ماملت شهادتیم🕊🥀 https://eitaa.com/joinchat/2743402551Cae912c0b47

آقا دلم گرفته💔🥀... #یازینب_کبری ❣یازهرا سلام الله علیها ❣ #سلام-فرمانده یا امام رضا ماملت شهادتیم 🕊🥀 https://eitaa.com/joinchat/2743402551Cae912c0b47

شهید سعید کمالی شادی روح شهدا صلوات ،اللهم صلی علی محمد و آل محمد 🕊🥀 #یازینب_کبری ❣یازهرا سلام الله علیها ❣ #سلام-فرمانده یا امام رضا ماملت شهادتیم🕊🥀 https://eitaa.com/joinchat/2743402551Cae912c0b47

هرکس کار زشتی را نیک بشمارد در آن کار شریک است... #یازینب_کبری ❣یازهرا سلام الله علیها ❣ #سلام-فرمانده یا امام رضا ماملت شهادتیم 🕊🥀 https://eitaa.com/joinchat/2743402551Cae912c0b47

#حـجــت خـــدا بـاآن های که خیلی اهل دین ومذهب نبودخیلی صحبت می کرد. می خواست به راهشان بیاورد می خواست تغییرشان بدهد. یک بار چند تا ازاین افراد که خدا راقبول نداشتند، خوردندبه تُورم. رفتم سراغ محسن وبهش گفتم:«بیا با این ها حرف بزن» دفعات پیش که محسن صحبت می کرد،طرف مقابلش توی دین می لنگید،یانهایتش میانه ی خوبی با دین نداشت.اما این بار این چندنفر ازبیخ وبُن،دین راقبول نداشتند. خدا را قبول نداشتند.قرآن وپیامبر را قبول نداشتند. محسن پاپس نکشید.تا چندشب با آنها توی قبرستان قرار گذاشت وباهاشان صحبت کرد.باورنکردنی بود.جلسه سوم،همان هاراهم به راه آورد. ★★★★ توی کارهای برقی مقداریسردرمی آورد. می خواست برود برق کشی خانه ها که پولی در بیاوردواینطوری روی پای خودش بایستد.همان اول کاری خورد به مشکل. دستش خالی بود.پول نداشت کارت وزیتش راچاپ کند.نمی دانست چه بکند. آمدروی تکه های مقوا اسم وشماره مبایلش رانوشت وانها را انداخت توی خانه ها. هروقت هم بهش زنگ میزدندکه بیابرای کار،می آمدسراغم ومراهم باخودش می برد. من می شدم شاگردش وکمک کارش.برق کشی که تمام می شد، صاحبخانه می امدوپولی رابرای دستمزد به محسن می داد. قســمـت شیــشم ادامه دارد