به سراغ آپارتمان اعلام شده رفتیم و بدون درگیری شخص مورد نظر رو دستگیرکردیم. وقتی میخواستیم از ساختمان خارج شویم جمعیت زیادی جمع شده بودن تا فرد مظنون رو مشاهده کنند. خیلی از آنها ساکنان همان ساختمان بودند.
ناگهان ابراهیم برگشت داخل آپارتمان و گفت: صبر کنید!
با تعجب پرسیدیم: چی شده؟!
چیزی نگفت فقط #چفیهای که به کمرش بسته بود رو باز کرد و به چهره مرد بازداشت شده بست. پرسیدم:"ابرام چیکار میکنی !؟
با آرامش خاصی جواب داد: "ما بر اساس یه تماس و یه خبر، این آقا رو بازداشت کردیم. اگه آنچه که گفتن درست نباشه، آبروی این آقا رو بردیم و دیگه نمیتونه اینجا زندگی بکنه. همه مردم هم به چهره یک متهم به او نگاه میکنند. اما این طوری کسی اون رو نمیشناسه. اگر فردا هم آزاد بشه مشکلی پیش نمییاد".
وقتی از ساختمان خارج شدیم کسی مظنون مورد نظر را نشناخت و من به دقت نظر ابراهیم فکر میکردم که چقدر آبرو و شخصیت انسانها در نظرش مهم بود.
هدایت شده از پرچمداران بانوی دمشق
#خاطرات_یک_سفیر
که قیافه ی سنگی استاد نتونه لبخندم دو بپرونه ! استاد با ی نگاه مبهوت سر تا
پایهها بر انداز کرد وبعد از ی مکث کوتاه جواب سلامم رو داد. از خواست بشینم
شاید ده ثانیه به سکوت گذشت منتظر بودم ازم سوال کنه ؛اگر چه همه چیز رو
می دونست که قبولم کرده بود. رزومه و سوابق تحصیلی من دستشون بود.من هم
خیالم از همه چیز ، به خصوص توان علمی و سطح تحصیلیم توی دوره های قبل
راحت راحت بود. برای همین من بیشتر مایل بودم ازم سوال کنه؛از اینکه چه ایده
هایی دارم از اینکه چی توی سرمه وجودی می خوام به نتیجه برسونمشون .......
جواب همه رو آماده کرده بودم و داشتم فکر می کردم باید از کجا شروع کنم.
خیلی خوشحال منتظر شروع گفت و گو بودم که ........
ادامه دارد........
پارت 2
@fhhdhgdd
https://harfeto.timefriend.net/16623711852699
ناشناسمون دخترا نظری پشنهادی انتقاد هست اینجا بیان کنید 😊🤔
19.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دوست داری بدونی چجوری درست میشه ما دو به ۱۶۰ تابرسون😍😉
#فورررررر