در میـان شبهاۍ پر ستاره یزد ، در گرگ و میش هوا ، در آن شب صورتـے بود کھِ دلهایشان بہ یکدیگر گِرِھ خورد و سرنوشت عشقـے در نوجوانے ، در سنـے حساس را رقم زد💞. آیا این ؏شق است؟! وَ یا حسـے زودگذر؟! حالا باید چهـ کرد؟!
.
• تکه ای از کتاب:)
سینا با صدایـے کہ بہ زور شنیده مےشد شروع کرد بھ حرف زدن.
- یکیو چند شب پیش دیدم . این گرفتارۍ از همون وقت درست از همون لحظهـ شروع شد . رفتم دنبال رامین . نمـےدونم چیشد خواهرش درو باز کرد . از وقتـے کوچولو بود ، اونو تابستونا دیده بودم . اسمش نگینه . تازگـےها خونہۍ خودمون یا تو کوچه ، چندبار دیده بودمش . عین خیالم نبود . ولـے اون شب کہ درو باز کرد ، بدون چادر بود . زمین تا آسمون فرق مـے کرد . کاش اون شبم چادر سرش بود ! میدونـے؟ چہطور بگم؟ مثلِ . . .مثلِ . . .
فرشتهها بود ! یه فرشته تو لباس صورتے💕.
- کتـٰابِشبِصورتـے
-نویسندھ ❲مظفر سالارے❳!
گاهی دلت میخواهد
دنج ترین گوشهٔ دنیا بنشینی و با خیالِ راحت
دلتنگی هایت را پهن کنی و دوستت دارم ها
را فریاد بزنی برای کسی که قرار نیست
هیچ وقت بفهمد دوستش داری . .
#امیروجود
دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنیدل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی
یادگاری ... !
[﷽♥️]
#آیــہ_گـرافـے |📜|••
•
•
.
「يَاكَاشِفَاَلضُّرِّوَاَلْأَلَمِ」
ایبرطرفکُنندهیپریشانیهاودردها!♥️
———