'زندگی رو بزار رو حالت پرواز و به سمت رویاهات پرواز کن'🕊🤍
𝑷𝒖𝒕 𝒍𝒊𝒇𝒆 𝒊𝒏 𝒇𝒍𝒊𝒈𝒉𝒕 𝒎𝒐𝒅𝒆 𝒂𝒏𝒅 𝒇𝒍𝒚 𝒕𝒐𝒘𝒂𝒓𝒅𝒔 𝒅𝒓𝒆𝒂𝒎𝒔 .
[ @film_nevis ] | دخترونهجان ؛ #
مهدی+رسولی-+هر+کی+داره+امید+شفا-+شهادت+امام+رضا98.mp3
3.54M
[ @film_nevis ] | بابارضا/مداحی ؛ #
enc_16553712361067061382721.mp3
4.42M
[ @film_nevis ] | بابارضا/نماهنگ ؛ #
‹وَالْأَوَّلُوَالْآخِرُوَالظَّاهِرُوَالْباطِنُ
وَهُوَبِکُلِّشَیْءٍعَلیمٌ♥️›
-اوّلوآخرپیداوپنهاناوست
واوبہهرچیزداناست
#آیہگرافۍツ
یادگاری ... !
-!
دلبهدلدارسپردنکارهردلدارنیست
منبهتوجانمیسپارمدلکهقابلدارنیست
یادگاری ... !
♥️✨-
فــاصلــه مهم نیســت...! وقتــی دوتــا
قلــب، بهــم وفــادار باشــند :)•🤍
¦🚘⃟♥¦↜ #عاشقانه
🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤
《ڪآش بودے》#پارت_چهل_هشتم
درحالِ تعقیب حامد ، استرسِ زیاد مارو عذاب میداد.
وحیده غر میزد و میگفت :
_ من توی این همه سال یه بارم نشده تو کارهای داداشم دخالت کنم ؛ راضیه نگاه کن چی کار میکنی..
من به حرفهاش اهمیت نمیدادم و به مسیری که خیلی برایم آشنا بود نگاه میکردم.
بلاخره رسیدیم به خونهای که آنشب من و راحله بهش رسیده بودیم !
ماشین حامد جلوی در پارک بود و همین مشخص بود که ، وارد خونه شده .
طبق خواستهی من گوشهای پارک کردیم تا حامد ما رو نبینه !
وحیده کلافه پرسید :
_ راضیه تا کِی باید اینجا باشیم؟
_ نمیدونم وحیده نمیدونم .
بعد از نیمساعت ، حامد با یکخانم و یکآقایِ
میانسالی که مشخص بود باهم زوج هستند ، از
خانه خارج شدند .
خانم و آقا ، خیلی حامد رو تحویل گرفتند و با خوشحالی زیاد از حامد و دوستش فرزاد خداحافظی کردند.
حامد و فرزاد که رفتند ، بی صبرانه از ماشین پیاده شدم و به سمتِ ان زوج رفتم.
صداشون کردم:
_ ببخشید ...
هردو نگاهشون روی من ثابت موند.
خانمی که ظاهرش ، کاملا با ظاهرِ الآن من
همخونی میکرد ، چادرش رو کمی شُل کرد و
رو به من گفت :
_ تو ...
_ من راضیهام !
خانم ، بی هوا من رو در آغوش گرفت و گفت:
_ تو کجا بودی دخترِ قشنگم ؟
تو رو کی از من دور کرد ؟
خانم اشک میریخت و حرف میزد و آقا ، خیره نگاهم میکرد !
به آرامی خودم رو ازشون جدا کردم . گفتم :
_ خانم خودتونو کنترل کنید ؛ بنظرم تا چیزی معلوم نشده دل نبندید !
اشکهایش رو پاک کرد و گفت :
_ من دلم طاقت نمیاره مادر .
بعد رو به همسرش ادامه داد :
_ همین امروز با دخترم برین آزمایشگاه همهچیز
مشخص میشه !
وحیده که تا الان ساکت مونده بود رو به من آروم گفت :
_ راضیه فکرِ حامد هم بکن !
باشهای گفتم و رو به خانم و آقا ادامه دادم:
_ من امروز نمیتونم .
_ خب باشه مادر ... فردا میریم .
آدرسی رو براشون نوشتم و گفتم :
_ ببینید فردا ساعتِ ۸ صبح اینجا باشید تا همه چیز مشخص بشه ! هرچند که من میدونم اشتباهی شده .
آقا که تا الآن هم ساکت مونده بود گفت :
_ باشه دخترم ...
از اینکه من رو دخترم خطاب میکنن ناراحت نمیشم ، فقط دلم میخواست اونموقع توی اون لحظه دخترشون نباشم !
بعدازخداحافظی ، سوارِ ماشین شدیم و حرکت کردیم .
وحیده گفت :
_ راضیه ، آخه چه عجلهای داشتی؟ داداش حامدم میومد بهت میگفت دیگه !
_ وحیده جان میخوام حقیقتی رو بهت بگم .
وحیده تمام حواسش رو به من داد؛ گفتم:
_ من و حامد باهم زنوشوهر نیستیم !
وحیده خندید و گفت :
_ وا این حرفا چیه راضیه ؟
_ من و حامد یه عقد صوری کردیم، در واقع ما دوتا فقط صیغهایم !
رنگ نگاهِ وحیده کمکم عوض شد و بهت زده پرسید:
_ ی..یعنی چی راضیه ؟
یعنی اولِ زندگیتون با یه صیغه ی محرمیت شروع شده ؟ و الآن هردوتون توی یه خونه زندگی میکنین !
وای حامد وای ...
_ نه نه وحیده داری اشتباه میکنی !
ماحتی اتاق خوابهامون هم جداست .
جلوی در مسجد رسیدیم ، وحیده با عصبانیت در ماشین رو باز کرد و بیرون رفت .
پولِ تاکسی رو از قبل حساب کرده بودم ؛ پس با یه خداحافظی با شتاب از ماشین پیاده شدم .
وحیده با عصبانیت در حال قدم برداشتن بود و من با دویدن دنبالش .
گفتم :
_ وحیده وایستا ...
به حرفم اهمیتی نمیداد و میرفت .
با تمام توان خودم رو بهش رسوندم و کشوندمش گوشهای از حیاط.
وحیده با عصبانیت گفت :
_ اصلا میدونی چیه ؟ هزار تا صیغه هم بخونن برای شما حرامِ . بههم نامحرمین ... چون قرارِ از هم جدا بشین ! راضیه مطمئنی که ...
_ تو داداشت رو نمیشناسی ؟
آره وحیده مطمئنم هیچ اتفاقی نیوفتاده و نمیافته ... ما به هم محرمیم ولی پذیرفتیم که وصالی در کار نیست و یه روزی قرارِ از هم جدا بشیم !
_ اینجا چهخبره؟
با صدایِ حامد از پشت سرمون ترسیده وحیده رو رها کردم.
سرم رو چرخوندم و به حامد که با تعجب نگاهمون میکرد گفتم :
_ هیچی نیست .
وحیده هم انگار دوست نداره الآن حرفی بزنه.
پس با سر حرفم رو تایید کرد.
حامد که انگار حرفِ ما دوتا رو باور نکرده گفت:
_ خیلیخب برین تو مسجد تا کسی اینجوری شما دوتا رو ندیده !
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
نویسنده:اربابقلم @film_nevis
کپی. خیر .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اسممو بزار عاشق دیوونه...♥️ #عزیزم_حسین