یادگاری ... !
:)))))🙃
عاشـق آن اسـتْ ڪہ
فڪرش همہ خدمـت باشـد...
صبـح ها در عطـشْ عرض ارادت باشد!
.
•
🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
🌱✨🌱✨🌱✨🌱✨
🌱✨🌱✨
🌱✨
『زیبایی از دست رفته』
#ᴘᴀʀᴛ19
#ᴊᴇʟᴅ4
#پارت_19
#جلد_4
••اسما••
_ببین اینه ...
عطیه با نگرانی گفت:
_یعنی من شناسایی شدم؟ آخه من بخواطر این بچه که ...
شوکه شده به سمتش برگشتم و حرفش رو قطع کردم :
_بچه؟
_راستی به تو نگفته بودم !
بعد با لبخند کمرنگی گفت:
_یه بچه تو راهه...
خوشحال گفتم:
_ای خوداا کوچولوی خاله...
بعد دلخور نگاهش کردم و ادامه دادم:
_حالا ما شدیم غریبه؟
_غریبه چیه درست فرداش محمد تصادف کرد!
با حرف تصادف محمد دوباره بغض تو گلوش نشست...دستم رو روی شونه اش گذاشتم و گفتم:
_من دلم روشنه...همه چی درست میشه!
نفس عمیقی کشید بلکه از بغضش کم بشه،بعد با کنجکاوی گفت:
_راستی کی به تو گفت؟
_داوود.
_آقا داوود بهت گفت؟ یا خودت از زیر زبونش کشیدی بیرون.
با خنده گفتم:
_معلومه من رو خوب شناختیا
تیکه دار بهم گفت:
_بله...
با اومدن داوود صحبتهامون خاتمه یافت(ایشششش چه ادبی شد😐🤣)
داوود گفت:
_مشخصاتشو پیدا کردم.
با تشر بهش گفتم:
_علیک سلام آقا داوود !
_ببخشید سلام.
عطیه خندشو به زور جمع کرد و جواب سلامشو داد.
بعد از سلام احوالپرسی رو به داوود گفتم:
_کی به آقا محمد زده؟
_یه زن حدودن ۵۴ ساله به نام فتانه عسگری
_عسکری؟ مطمئنی؟
_آره بابا خودم درآوردم
_همینکه خودت درآوردی من میترسم !
با قیافه ی آویزون نگاهم کرد.
عطیه گفت:
_خب مگه چیشده انقدر تعجب کردی؟
_آخه فامیل اون دوتا دخترای توی پرونده جدیدمونم عسگری بود
عطیه زد روی صورتش و گفت:
_وای اسما من میگم شناسایی شدم تو میگی نه!
همینکه میخواستم چیزی بگم داوود گفت:
_عطیه خانم دلتون شور نزنه این اسما برای خودش یه چیزی میگه،مگه تو این کشور فقط یه دونه عسگری داریم؟
_نه یه دونه عسگری نداریم ولی یه دونه داوود داریم که نامزدشو حرص میده!
عطیه گفت:
_بابا بسه...بچه ها من برم،رسول تو بیمارستان تنهاست!
داوود جواب داد:
_نه رسول تنها نیست،خانمشم هست!
عطیه دستهاشو روی سرش گذاشت:
_ای بابا من به اسرا گفتم نره اونجا!
سریع پا تند کرد و از همه خداحافظی کرد.
بعد از رفتن عطیه داوود گفت:
_خب پس یه دونه داوود داریم که نامزدشو حرص میده دیگه؟ آره؟
_داوود میزنمتا!
_اگه جرئت داری بزن
_بریم خونه حسابتو میرسم.
خنده ای کرد تا حرصم در بیاد.
با دست براش خط و نشون کشیدم!
#کپی_پیگرد_قانونی_دارد
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
|نویسنده:ارباب قلم| @roomanzibaee