eitaa logo
یادگاری .‌.. !
443 دنبال‌کننده
2هزار عکس
836 ویدیو
10 فایل
{بِسمِ‌ربِ‌شھدآ} السلام علیك یااباصالح ؛♥️🕊 کآنالِ‌رسمیِ،فیلم‌نویس ! شعبه‌ی دیگری‌ ندارد 🤍🇮🇷 خواندن رمان بدون عضویت حرام است هموطن ! چاکِرِشما: @Arbabghalam وَ به شَرطِ‌ها:‌ @roomanzibaee وقفِ‌اباصالح بَدرِ‌تولد ¹⁴⁰⁰.⁶.¹⁴ لفت‌دادی‌صلوات‌بفرس‌مومن
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤 《ڪآش بودے》 حامد اینجا چیکار میکنه ! الان با این همه کاری که امروز کرد و این حجم از خستگی چجوری میتونه تویِ حیاطِ به این سردی و تاریکی ، مشغولِ عبادت باشه ! نیم‌ساعتی همونجور نگاهم متمرکزِ حامد شده بود ، بلاخره راز و نیازش که به نظرم خیلی جذاب بود، تموم شد . انگار متوجه من شده بود ؛ رو به من برگشت و آروم گفت: _ بیا . رفتم و پیشش نشستم . بی مقدمه گفتم : _ سَرما میخوری ... لبخندِ مهربونی زد و گفت : _ تو ، برو داخل . _ نه من سردم نیست! _ منم همینطور ؛ ولی یه گرمایِ دیگه دارم الان ... _ چه گرمایی ؟ به چشمهام خیره شد. گفت : _ گرمایِ عشق ! چندثانیه همونطور نگاهش کردم که ادامه داد: _ عشقِ خدا ... سکوت کردم ادامه داد: _ راضیه چند وقت دیگه صیغه‌مون مهلتش تموم میشه ، باید تمدیدش کنیم . گفتم : _ امیدوارم تا اونموقع همه‌چیز درست شده باشه که نیاز به تمدید صیغه نشیم . کلافه نفسش رو بیرون داد. ایندفعه جدی گفت : _ بلند شو برو ، سرما میخوری . با لج گفتم : _ منم گرمایِ عشق دارم ! رنگ‌نگاهش تغییر کرد‌. حرفم رو ادامه دادم : _ چیه ؟ فکر کردی خدا فقط واسه شماهاست؟ برای آروم کردن من لبخند زد و گفت : _ خدا برای همه‌ست . اصلا هردو باهم اینجاییم تا صبح ! از گرمای عشق خدا لذت میبریم . آب دهنم رو قورت دادم و گفتم: _ حالا که فکر میکنم ، میبینم سرده ! خدا فقط درون رو گرما میده ؛ من دستهام یخ میکنه نمیتونم با گرمای عشق ، گرمشون کنم! خندید و دستهام رو گرفتم ؛ با گرمای نفسش ، دستهام رو گرما داد و ماساژ داد . گفت : _ خب دیگه چی ؟ دستهام رو آروم بیرون کشیدم و گفتم: _ راستی حتما فردا بریم خرید . _ چشم ، ولی خوب بلدی بحث رو عوض کنی. کلافه گفتم : _ شب بخیر . انگار از اذیت کردن من خوشش میاد ، با بدجنسی خندید و گفت : _ شب شماهم بخیر قفل گوشیم رو باز کردم و به پیامِ وحیده نگاه انداختم ، به کل یادم رفته بود بهش زنگ بزنم نیاد خونمون ! _ سلام ، وای یعنی خیلی خوشم اومد داداش و تو با هم حق اون دختره ی بیشعورُ گذاشتید کف دستش ! وای وحیده از کجا دیده ... _ خیلی نامردی چرا بهم نگفتی میری مسجد؟ هلک و هلک پاشدم اومدم خونتون میبینم تشریف ندارین ، داشتم برمیگشتم دیدمتون .. پیام بعدیش روی صفحه ظاهر شد . _ چه عجب خانم آنلاین شد . لبخندی زدم و براش تایپ کردم : _ سلام خوبی شب بخیر . _ علیک السلام خانم ! این وقت شب چرا آنلاینی ؟ مگه نخوابیدی ؟ _ من تشنم بود رفتم آب بخورم ، یکم طول کشید . _ میدونم چرا طول کشیده بعد یه شکلک چشمک برام فرستاد. برای اینکه بحث رو عوض کنم براش تایپ کردم: _ تو خودت چرا بیداری ؟ °•°•°•°•°•°•°•° نویسنده:ارباب‌قلم @film_nevis کپی نه .