🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤
《ڪآش بودے》#پارت_سی_دوم
حامد اینجا چیکار میکنه !
الان با این همه کاری که امروز کرد و
این حجم از خستگی چجوری میتونه
تویِ حیاطِ به این سردی و تاریکی ،
مشغولِ عبادت باشه !
نیمساعتی همونجور نگاهم متمرکزِ
حامد شده بود ،
بلاخره راز و نیازش که به نظرم خیلی جذاب بود،
تموم شد .
انگار متوجه من شده بود ؛ رو به من برگشت و آروم گفت:
_ بیا .
رفتم و پیشش نشستم .
بی مقدمه گفتم :
_ سَرما میخوری ...
لبخندِ مهربونی زد و گفت :
_ تو ، برو داخل .
_ نه من سردم نیست!
_ منم همینطور ؛ ولی یه گرمایِ دیگه
دارم الان ...
_ چه گرمایی ؟
به چشمهام خیره شد. گفت :
_ گرمایِ عشق !
چندثانیه همونطور نگاهش کردم که ادامه داد:
_ عشقِ خدا ...
سکوت کردم ادامه داد:
_ راضیه چند وقت دیگه صیغهمون مهلتش تموم میشه ، باید تمدیدش کنیم .
گفتم :
_ امیدوارم تا اونموقع همهچیز درست شده باشه که نیاز به تمدید صیغه نشیم .
کلافه نفسش رو بیرون داد.
ایندفعه جدی گفت :
_ بلند شو برو ، سرما میخوری .
با لج گفتم :
_ منم گرمایِ عشق دارم !
رنگنگاهش تغییر کرد.
حرفم رو ادامه دادم :
_ چیه ؟ فکر کردی خدا فقط واسه شماهاست؟
برای آروم کردن من لبخند زد و گفت :
_ خدا برای همهست .
اصلا هردو باهم اینجاییم تا صبح !
از گرمای عشق خدا لذت میبریم .
آب دهنم رو قورت دادم و گفتم:
_ حالا که فکر میکنم ، میبینم سرده !
خدا فقط درون رو گرما میده ؛ من دستهام یخ میکنه نمیتونم با گرمای عشق ، گرمشون کنم!
خندید و دستهام رو گرفتم ؛
با گرمای نفسش ، دستهام رو گرما داد و
ماساژ داد . گفت :
_ خب دیگه چی ؟
دستهام رو آروم بیرون کشیدم و گفتم:
_ راستی حتما فردا بریم خرید .
_ چشم ، ولی خوب بلدی بحث رو عوض کنی.
کلافه گفتم :
_ شب بخیر .
انگار از اذیت کردن من خوشش میاد ،
با بدجنسی خندید و گفت :
_ شب شماهم بخیر
قفل گوشیم رو باز کردم و به پیامِ وحیده نگاه انداختم ، به کل یادم رفته بود بهش زنگ بزنم نیاد خونمون !
_ سلام ، وای یعنی خیلی خوشم اومد داداش
و تو با هم حق اون دختره ی بیشعورُ گذاشتید کف دستش !
وای وحیده از کجا دیده ...
_ خیلی نامردی چرا بهم نگفتی میری مسجد؟
هلک و هلک پاشدم اومدم خونتون میبینم تشریف ندارین ، داشتم برمیگشتم دیدمتون ..
پیام بعدیش روی صفحه ظاهر شد .
_ چه عجب خانم آنلاین شد .
لبخندی زدم و براش تایپ کردم :
_ سلام خوبی شب بخیر .
_ علیک السلام خانم ! این وقت شب چرا آنلاینی ؟ مگه نخوابیدی ؟
_ من تشنم بود رفتم آب بخورم ، یکم طول کشید .
_ میدونم چرا طول کشیده
بعد یه شکلک چشمک برام فرستاد.
برای اینکه بحث رو عوض کنم براش تایپ کردم:
_ تو خودت چرا بیداری ؟
°•°•°•°•°•°•°•°
نویسنده:اربابقلم @film_nevis
کپی نه .