eitaa logo
یادگاری .‌.. !
442 دنبال‌کننده
2هزار عکس
836 ویدیو
10 فایل
{بِسمِ‌ربِ‌شھدآ} السلام علیك یااباصالح ؛♥️🕊 کآنالِ‌رسمیِ،فیلم‌نویس ! شعبه‌ی دیگری‌ ندارد 🤍🇮🇷 خواندن رمان بدون عضویت حرام است هموطن ! چاکِرِشما: @Arbabghalam وَ به شَرطِ‌ها:‌ @roomanzibaee وقفِ‌اباصالح بَدرِ‌تولد ¹⁴⁰⁰.⁶.¹⁴ لفت‌دادی‌صلوات‌بفرس‌مومن
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤🥀🖤 《ڪآش بودے》 از کنارشون که رد شدیم حامد گفت : _ این تهدیدت کرده ؟ نیم نگاهی بهش انداختم و گفتم : _ مهم نیست ! _ یعنی چی مهم نیست ؟ _ هیچی بابا دختره هنوز نمیتونه دماغشُ بکشه بالا بعد منُ تهدید میکنه . _ چی گفت بهت ... خواستم جوابشُ بدم که جلویِ در ، راحله رو دیدم. هم جا خوردم که بی خبر اومده هم خوشحال شدم که اومده ! نگاهش سمتِ دستهامون رفت ، خیلی نامحسوس قفلِ دستمُ از دستهای حامد جدا کردم و به طرفِ راحله رفتم . با لبخند به سمتم اومد : _ سلام عزیزم . نگاهی به وضعِ بهم ریخته‌ش انداختم که گفت: _ نگران نباش بخواطر بچه‌س . لبخندی روی لبهام نشست ؛ به پشتِ سرش نگاه کردم . _ همسرت نیومد ؟ _ نه کار داشت . . من میخوام یه چیزی بهت بگم، فقط آقا حامد نباید بفهمه صدای حامد از پشتم اومد که سلام میکرد. راحله جواب سلامشُ داد که حامد تعارف کرد بیایم داخل ؛ هردو وارد شدیم . رو به حامد نمایشی گفتم : _ عزیزم ! ما میریم اتاق‌ ، راحله اونجا راحت تره . حامد باشه‌ای گفت و رفت داخل اتاقِ‌کارش ! در رو بستم و رو به راحله نگران گفتم : _ چی شده راحله جون به لبم کردی ؟ راحله آهسته لب زد : _ رفتار مشکوکی از آقا حامد ندیدی ؟ _ مثلا چی ؟ _ اینکه دیر از سرکار بیاد خونه و... حرفشُ قطع کردم و گفتم : _ راحله جان کارِ حامد همینه ، دوتا حرفه ای که اصلا به هم ربطی ندارن شرکت کرده و توی بیمارستان و اداره پلیس درحالِ کارِ ، اگه زود بیاد من تعجب میکنم ! _ اصلا بحث این نیست . _ خب چیه ؟ _ آقا حامد میدونه که من برای این خانواده نیستم؟ کمی فکر کردم و یاد تولد افتادم. _ آره من بهش گفتم . _ یه روز همسرم میره اداره آقاحامد ، بعد پشتِ در اتاقشون منتظر میمونه برایِ ماشین که... _ ماشین مگه چی شده؟ _ هیچی ، یکی دزدیده متعجب گفتم : _ بعد تو میگی هیچی ؟ _ الان توی این وضعیت این مهم نیست ، موضوعی که قراره بهت بگم گوش کن . سکوت کردم که ادامه داد : _ اومد بهم گفت که آقاحامد پشت در یه چیزایی گفته شاخ درآوردم ، میگفت که راحله که از خانواده ی راضیه نیست ، پس حتما راضیه رو هم نیست ... بعد قرار شده پدر و مادرتُ بیاره آگاهی ! عصبانی گفتم : _ چه غلطا ! بلند شدم ‌که برم ، ولی راحله مانعم شد : _ معلوم هست داری چیکار میکنی دختر ؟ _ میخوام برم بزنم تو دهنش بهش بگم تو با خانواده ی ما چیکار داری ؟ دستش رو جلوی دهنم گذاشت : _ هیس ، آرومتر میشنوه ... یکم منطقی باش ! آروم شدم و به راحله نگاه کردم. راحله نفسی کشید و گفت : _ ببین ، بنظرم بزار کار خودشُ کنه ؛ منم نگفتم اونا پدر و مادرت نیستن ، هستن . ولی بزار از راه قانونیش ثابت بشه ! با فکری که به سرم زد دیگه در برابر راحله چیزی نداشتم که بگم . باید ببینم دقیقا چی میشه ! قبل از اینکه حامد بفهمه من باید بفهمم که اونا ، پدر و مادرمن یا نه ! از راحله تشکر کردم که ناراحت از حالم بلند شد. گفت : _ ببین رویا ، بنظرم اینجوری درست تره من میخواستم به عنوان یه خواهر بهت اطلاع بدم. لبخندی بهش زدم که مهربون گفت : _ قربون تو برم که انقدر قشنگی صورتمُ بوسید و خداحافظی کرد. گفتم : _ کجا میری راحله میموندی ! _ کار دارم رویا جان ، ان شاءالله میام _ دفعه ی بعد همتون باهم بیاید ... _ هممون ؟ به شکمش اشاره کردم و گفتم : _ با بچه هم تشریف بیارید شادمون میکنین چشمکی زد و گفت : _ ان شاءالله قسمت خودت . حامد از اتاق بیرون اومد و گفت : _ کجا راحله خانم ؟ _ ببخشید نشد در خدمت شما باشیم ، من قراره برم خونه یکم کار دارم . یه وقت دیگه میام. حامد گفت : _ پس بزارید من برسونمتون . _ نه نه دوستم اومده دنبالم ! مزاحمتون نمیشم. بلاخره بعد از کلی تعارف راحله رفت . تا جلوی در بدرقه‌ش کردیم و تا وقتی که از کوچه خارج نشده بود نگاهمون ثابت روی ماشین بود . بعد از اینکه خیالمون از رفتنش راحت شد وارد حیاط شدیم . حامد در رو بست و همونطور دستش رو به در تکیه داد که مانع راهم شد . گفت : _ چی گفت ؟ خونسرد گفتم: _ هیچی حرفهای خواهرانه بود ! خواستم از اونطرف برم که با اون یکی دستش ، راهِ فراری برام نذاشت . مشکوک ادامه داد : _ من باور کنم یعنی ؟ چندثانیه به چشمهاش که شک موج میزد خیره موندم و بعد با عصبانیت ساختگی گفتم : _ دوست داری درمورد دخترا چی بدونی ؟ بهت بگم !؟ از خجالت سرش رو پایین انداخت و راهم رو باز کرد. از کنارش رد شدم‌. آقا حامد باید در آینده بیشتر از اینا خجالت بکشی ... با تهمت هایی که بی‌جا میزنی ! •°•°•°•°•°•°•°•°• نویسنده:ارباب‌قلم @film_nevis کپی حرآم ..