eitaa logo
فیلم و انیمیشن کودکانه
8.6هزار دنبال‌کننده
116 عکس
889 ویدیو
2 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم السلام علیک یا قائم آل محمد عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف 💚 #فیلم #کودکانه #اللهم_بارک_لمولانا_صاحب_الزمان https://eitaa.com/joinchat/2681275144C773134be2f https://eitaa.com/joinchat/1632175062C1bae316903 @Mohamadjafa
مشاهده در ایتا
دانلود
من بهشت ​​خدا رو خیلی دوست دارم. 🔹️دلم میخواد روز قیامت دست بابا و مامانم رو بگیرم و باهم بریم بهشت ​​! 🔹️معلّممون گفته راه میانبر بهشت، اینه که اهل خوبی باشیم و به پدر و مادرمون احترام بگذاریم 🔹️منم به خاطر همین، هر روز دست بابا و مامانم رو می‌بوسم و بهشون احترام میذارم، تازه کمکشونم می‌کنم. کمترینش که، اسباب بازی‌هامو خودم جمع می‌کنم و غذامو خوب می‌خورم، تا خوشحالشون کنم. 👶🏻 https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹️ای زنبور طلائی🐝 نیش میزنی بلایی🐝 پاشو پاشو بهاره🪴 گل وا شده دوباره🌺 👶🏻 👧🏻 https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
🔺️دعوای پدر و مادر را کوتاه میکند! 💟 شاید باور نکنید اما دانشمندان کشف کردند اختلالات عاطفی و عدم برخورداری از محبت کافی خصوصا از جانب مادر، دعوای والدین و طلاق می‌‌تواند در رشد قدی کودک تاثیر گذار باشد و باعث کوتاهی قد کودک شود. 💟 دانشمندان معتقدند فرزندان کوچکتر به طور معمول قد کوتاهتری نسبت به فرزندان بزرگتر از خود دارند! 💟 اما اخیر دانشمندان با محاسبات متعدد کشف کردند قد دخترتان در 18ماهگی و قد پسرتان در 2سالگی را ثبت کنید و این اعداد را ضرب در 2کنید. عدد به دست آمده (به علاوه 2.5 سانتی متر) قد فرزندتان در آینده خواهد بود! 👶🏻 👧🏻 https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
خورشید خانوم🌞 خورشید خانم مهربونه بازم توی آسمونه تنور داره نون می‌پزه نونای داغ و خوشمزه نوناش رو خورده گل ما غنچه داده دوتا دوتا شب که می شه خسته می‌شه پتویی پیدا می‌کنه یه گوشه لالا می‌کنه 👶🏻 👧🏻 https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تو کلاس درس خدا ... اونی که ناله میکنه؛ تجدید میشه !! اونی که صبر میکنه؛ قبول میشه !! اونی که شکر میکنه؛ شاگرد ممتاز میشه !! سلام صبحتون نور🌟 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 👶🏻 👧🏻 https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
42.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 قصه های عمو رحمان 3️⃣ 🌏قسمت سوم : گلهای بهشتی 🌹داستانهایی زیبا از زندگی امام حسن(علیه السلام ) و امام حسین (علیه السلام ) در کودکی ع ع https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
سلام دوستای گلم ی کانال ختم صلوات زدیم دلی اگر تونستین عضو بشین کنار هم از فرصت فضای مجای برای گسترش امور دینی استفاده کنیم. برای عضویت بزنید روی لینک زیر تا عضو کانال ختم صلوات بشین https://eitaa.com/joinchat/2288976207Cdd6f307e52
47.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 قصه های عمو رحمان 4️⃣ 🌏قسمت چهارم : باران ببار 🌹داستانهایی زیبا از زندگی امام حسن(علیه السلام ) و امام حسین (علیه السلام ) در کودکی علیه السلام علیه السلام 🌸https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مجموعه ها 2️⃣ 💠 با بچه های چسبنده چه کنیم؟ ✅والدین گرامی برای داشتن زندگی مهدوی باید رفتار خوبی با بچه ها داشته باشیم ☘️💖☘️💖☘️💖☘️💖 https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 قصه های عمو رحمان 6⃣ 🌏قسمت پنجم :روز آزادی 🌹داستانهایی زیبا از زندگی امام حسن(علیه السلام ) و امام حسین (علیه السلام ) در کودکی علیه السلام علیه السلام https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 قصه های عمو رحمان 7⃣ 🌏قسمت هفتم : برنده کیه 🌹داستانهایی زیبا از زندگی امام حسن(علیه السلام ) و امام حسین (علیه السلام ) در کودکی ⭐️بچه های گل ، امامان ما در کودکی بازی های خیلی قشنگی می کردند. ع ع 🌸https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠 قصه های عمو رحمان 8️⃣ 🌏قسمت هشتم : پیروزی پیامبر 🌹داستانهایی زیبا از زندگی امام حسن(علیه السلام ) و امام حسین (علیه السلام ) در کودکی ⭐️بچه های گل ، امامان ما در کودکی بازی های خیلی قشنگی می کردند. ع ع https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
67.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹 انیمیشن با موضوع « احترام به معلم » - شماره 2 🔺 موضوع : ┄┄┅🍃🌸🔸❤️🔸🌸🍃┅┅┄ https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
🐘☘🐘☘🐘☘🐘☘🐘☘ ☘داستان زیبای فیل خندان هادی نقاشی اش را از کیفش در آورد و گفت: بچه ها ببینید چی کشیده ام!! تصویر یک اسب قهوه ایی بسیار زیبا بود با یال های افشان و دم پیچ خورده که داشت شیهه میکشید! بچه ها از تعجب دهانشان باز شد:‌وای!به به! چه قدر قشنگ!بابا تو دیگه کی هستی؟؟! رضا گفت:یکی هم برای من بکش!احمد گفت:یکی هم برای من بکش! چند لحظه بعد بچه ها همگی با دفتر هایشان دور هادی حلقه زدند. هادی که رنگش حسابی پریده بود سرش را پایین انداخت و گفت: این نقاشی خواهرم است! ببخشید دروغ گفتم! چند روز بعد هادی تصویر یک فیل را کشید. یک فیل بسیار خندان که توی رود رفته بود و با خرطومش مثل دوش روی سرش آب میپاشید! هادی همین که داخل کلاس رفت نقاشی اش را درآورد:بچه ها نقاشی ام را ببینید. بچه ها تا نقاشی را دیدند گفتند به به! خواهرت چه فیل قشنگی کشیده! هادی گفت: این را واقعا خودم کشیده ام. خود خودم! اما کسی باورش نشد! 🐘☘🐘☘🐘☘🐘☘🐘☘ 🐘https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
☃️مگر آدم برفی هم می تواند راه برود ☃️ صبح بود. رضا از خواب بیدار شد. از پنجره اتاق به بیرون نگاهی کرد. برف باریده بود. همه جا را سفید کرده بود. درخت هایی که توی زمین جلو خانه آنها بودند، سفید پوش شده بودند. روی زمین، روی بام ها، همه جا سفید بود. رضا صبحانه اش را خورد. به مادرش گفت: مادر، اجازه میدهید بروم و با جمشید برف بازی کنم؟ جمشید پسر همسایه آنها بود. دوست و هم بازی هم بودند. مادر گفت : بله پالتویت را بپوش. چکمه هایت را پایت کن. کلاهت را سرت بگذار. شال گردنت را هم دور گردنت گره بزن و دستکش هایت را دستت کن. آن وقت برو و با جمشید بازی کن. رضا پالتویش را پوشید و چکمه هایش را پوشید و کلاهش را به سرش گذاشت. شال گردنش را بست، دستکش هایش را به دست کرد. آن وقت از خانه بیرن آمد. رضا پیش جمشید رفت. جمشید گفت : ((رضا، سلام ببین پدرم برای من چه ساخته است! یک سورتمه، یک سورتمه قشنگ!)) پدر جمشید با چندتا چوب یک سورتمه قشنگ برای جمشید ساخته بود و طنابی هم به سورتمه بسته بود. جمشید سورتمه را می کشید. سورتمه روی برف ها سُر می خورد و پیش می رفت. رضا و جمیشد مدتی توی برف ها بازی کردند. سورتمه را از این طرف به آن طرف سُر میدادند. گلوله برفی درست کردند و به طرف یک دیگر انداختند. عاقبت رضا گفت: (( جمشید بیا یک آدم برفی درست کنیم.)) جمشید گفت : ((باشد. همین حالا برف جمع می کنیم. وقتی که به اندازه کافی شد، یک آدم برفی درست می کنیم. ولی رضا، آن را کجا درست کنیم؟ جلو خانه شما یا جلوی خانه ما؟)) رضا گفت : (( هرجا که تو دلت میخواهد. جلو خانه شما )) جمشید گفت : (( نه! اگر آن را جلوی خانه ما درست کنیم همه فکر می کنن که آن آدم برفی فقط برای من است. بگذار آن را جلوی خانه شما درست کنیم. )) رضا گفت : (( آن وقت همه فکر می کنند که آدم برفی فقط برای من است. آن را جلوی خانه شما درست کنیم. )) 👶🏻 https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
در این لحظه پدر رضا از خانه بیرون آمد. او هم آن روز کاری نداشت. آمده بود تا با بچه ها برف بازی کند. حرف های رضا و جمشید را شنید. پیش آنها آمد. نگاهی به دور و برش کرد بعد گفت : (( هر دوتا جلو بیایید. می خواهم چیزی توی گوشتان بگویم. )) بچه ها جلو آمدند. حرف پدر را شنیدند. هر دو خندیدند و گفتند : ((باشد.)) آن وقت جمشید، رضا وپدرش رفتند و هرچه توانستند برف جمع کردند. رضا توی خانه خودشان رفت یک کلاه کهنه، که پدرش دیگر آن را سرش نمی گذاشت آورد. آن را به سر آدم برفی گذاشت. جمشید هم توی خانه خودشان رفت. یک هویح و کمی زغال آورد. آنها هویج را جای دماغ آدم برفی گذاشتند. با زغال هم چشم و دهان برای آدم برفی درست کردند. چند تا از زغال ها را هم جای دکمه های لباس آدم برفی گذاشتند. آدم برفی درست شده بود. بزرگ و قشنگ بود. مثل این بود که دارد می خندد. دیگر هر سه آنها خسته شده بودند. هوا هم سرد بود رضا و پدرش از جمشید خداحافظی کردند و هر سه به خانه هایشان رفتند. عصر، مریم، خواهر بزرگ رضا از مدرسه آمد. آدم برفی را دید. به رضا گفت : (( چه آدم برفی قشنگی! این آدم برفی را چه کسی درست کرده است؟)) رضا گفت : (( من، پدر و جمشید. این آدم برفی هم مال من است و هم مال جمشید است.)) مریم گفت : (( خوب کردید که آن را جلوی خانه ما درست کردید. همه خیال می کنند مال ماست.)) رضا حرف های مریم را شنید، خندید و چیزی نگفت. همان روز عصر، زهرا خواهر بزرگ جمشید هم از مدرسه به خانه آمد. آدم برفی را دید. به جمشید گفت : (( چه آدم برفی قشنگی! این آدم برفی را چه کسی درست کرده است؟ )) جمشید گفت : (( من؛رضا و پدر رضا. این آدم برفی هم مال من است و هم مال رضا است.)) زهرا گفت : (( آدم برفی درست جلوی خانه آنهاست. من فکر کردم که مال رضا است.)) جمشید حرف های زهرا را شنید، خندید و چیزی نگفت. صبح روز بعد، مریم و زهرا هر کدام خواستند به مدرسه بروند. ناگهان هر دو تعجب کردند. هر دو به خانه شان برگشتند. مریم رضا را صدا کرد. زهرا هم جمشید را صدا کرد. آنها پالتو هایشان را پوشیدند. از خانه بیرون آمدند زهرا به مریم و رضا گفت : (( بچه ها، این آدم برفی دیروز جلو خانه شما بود. چرا امروز جلو خانه ما آمده است. مگر آدم برفی هم می تواند راه برود ؟)) مریم گفت : ((من هم میخواستم همین را بپرسم. چه طور آدم برفی امروز جلو خانه شما آمده است؟ مگر آدم برفی هم می تواند راه برود؟ )) رضا گفت : (( خب، من و جمشید که گفته بودیم که این آدم برفی هم مال من است و هم مال جمشید. دیروز جلو خانه ما بود امروز باید جلو خانه جمشید باشد. برای همین هم دیشب آدم برفی جلو خانه جمشید رفت. )) زهرا گفت : (( چه طور جلو خانه ما آمد؟ مگر آدم برفی می تواند راه برود ؟ )) رضا و جمشید خندیدند و هیچ حرفی نزدند. مریم و زهرا جلو رفتند. خوب دور تا دور آدم برفی را نگاه کردند. آن وقت فهمیدند رضا و جمیشد و پدر رضا آدم برفی را روی سورتمه جمشید ساخته‌اند. دیشب هم پدررضا سر طناب سورتمه را کشیده است و آن را جلو خانه جمشید برده اند. 👶🏻https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
34.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کارتون جذاب و دیدنی 🔴 باغ_اناری این قسمت: وابستگی😌 👶🏻 https://eitaa.com/joinchat/3812819265Cd30c8a9066
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گروه سفره صلوات مجازی حضرت ام البنین با کلیک روی لینک زیر عضو بشید👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2288976207Cdd6f307e52