❣𝓡𝓸𝓸𝔃𝓪.͜͜͜. ⷶ:
#چشنواره_رسمی_فیروزه_نشان🦋
سلام! سلام... ✋
سلامی به گرمی روز های تابستون😰، سلامی به دلنوازی نسیم صبح گاهی، سلامی به وسعت خواب آلودگی دانش آموزایی که بعد از 6 ماه خوابیدن تا لنگ ظهر یهویی خبردار شدن باید برن مدرسه...😴
چه خبرا حال و احوال خوبه ان شاءالله 😉
چی؟ هنوز خوابیدید😯! کلاس ها رو مجازی شرکت میکنید🤔!! ای تنبلا😘
.
خیلی مزاحم تون نمیشم فقط خواستم این خبر خوب بدم که...🙃
اگه گفتی... که چی؟😁
این خبر خوب بدم که...😎
جشنواره فیروزه نشان ها به زودی در پیام رسان ایتا 😍 قراره برگزار بشه .... به گوش باشید به هوش باشید😍😍
کانال مارو به دوستانتون معرفی کنین تا عضو بشن💎👇🏻
○━━⊰♡💎♡⊱━━○
@firoozeneshan
○━━⊰♡💎♡⊱━━○
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#حسین 🌱
همینالان،یههویی،
سلامبدهطرفکربلا..!
عاشق
کهبرایسلامکردن
بهمعشوقشبهونهنمےخواد..:)❤️
🌴🌤@firoozeneshan 🌤🌴
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📙 #داستـــــان
#پـــــناه
#قسمـت_شـصت_و_هشـتم
✍راهم را میکشم و بدون هیچ حرفی
از او دور می شوم.پا تند می کند و دست روی شانه ام می گذارد
_وایسا ببینم.مرگ سوگند بگو چی شده،خواب نما شدی یا...
زوم می کنم روی صورتش و می پرسم:
+یا چی؟
شانه بالا می اندازد و بی تفاوت می گوید:
_هیچی بابا
+بگو
_یا کشته مرده ی کسی شدی که واسش ریختت رو اینجوری کردی؟
انگار از بالای یک کوه هولم داده اند. شاید به هدف زده بود و شاید هم...دهانم را محکم می بندم تا بد و بیراه نصیبش نشود!بر می گردم و با سرعت می روم.ولی سوگند دست بردار نیست.
+الان این دویدنت یعنی داری از جواب فرار می کنی دیگه؟نه؟
_می خوام برم کار دارم
+رفتی عاشق پسر ریشوهای دانشگاه شدی؟!برات شرط گذاشته که نمازت رو سر وقت بخونی؟هه...نگفته ابرو پاچه بزی برازنده تره برات؟نظر مادر خواهرش چی بود؟ببینم تو خودت بهش شماره دادی؟داره موبایل دیگه؟نه؟
از تمسخرهای مثلا شوخ و پشت سر همش کلافه می شوم.می ایستم و دستم را به کمرم می زنم.
_تموم شد؟
قری به سر و گردنش می دهد و می گوید:
+تا تخلیه اطلاعاتیت نکنم کوتاه نمیام
_کاملا مشخصه!
+خب؟
_آره عاشق شدم...خیالت راحت شد؟
+والا تا جایی که من یادمه تو توی عمرت فقط عاشق بهزاد بدبخت نبودی وگرنه کیس های زیادی بودن که
_فرق می کنه
ساکت می شود و ادامه می دهم:
+این با همه ی پسرایی که تاحالا دیدم فرق می کنه
_پس درست حدس زدم
+اتفاقا تمام خزعبلاتی که ردیف کردی غلط بود
_ریشو نیست؟
+هست
_اهل نماز و خواهرم حجابت،نیست؟
+هست
_پس خاک تو سرت
+چون مذهبیه؟
_مطمئن باش طرف آدمم حسابت نمی کنه...بعد رفتی یکاره عاشقش شدی تو؟
+اون اصلا از چیزی خبر نداره ...
_معلومه.توهم زدنت مشهوده وگرنه این آدما میرن پی یکی مثل خودشون نه من و تو
+مگه ما نمی تونیم خوب باشیم؟
_کی گفته بدیم!؟مغزتو شستشو دادیا
+بد نیستیم آره،ولی من تو این مدت چیزای زیادی فهمیدم سوگند.نظرم در مورد خیلی از تفکرات قبلم عوض شده
می زند زیر خنده،جوری بلند می خندد که چند نفر از عابران نگاهمان می کنند.شالش می افتد و با آرامش بعد از چند لحظه می اندازد روی سرش و با صدایی که هنوز خنده دارد می گوید:
_جان سوگند بیا ببرمت پیش خاله گلی،برات یه فال قهوه بگیره بخندیم.بخدا حیفه من از این صحنه ها فیلم نمی گیرم
لجم را در می آورد اما کنایه ها و حرف هایش را خوب درک می کنم.تماما همان چیزهایی بود که خودم یک عمر تحویل این و آن داده بودم!
👈نویسنده:الهام تیموری
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
💐🍃🌿🌸🍃🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
📙 #داستـــــان
#پـــــناه
#قسمـت_شـصت_و_نـهـم
✍مقابلش می ایستم و می گویم:
_بس کن سوگند،عجب اشتباهی کردم اومدما.مثلا گفتم باهات درددل کنم
+خودتو بذار جای من آخه!
_هر آدمی می تونه تغییر کنه
+تغییر مثبت آره،ولی تو منفی عقب گرد کردی
_از نظر کی؟تو یا من؟
+ما همیشه هم نظر بودیم پناه
_تا چند ماه قبل و پیش از تغییرات بله
+برو بابا،چرت و پرت تحویل من نده، توصیه می کنم چند روز اینجا بمون بریم پیش بچه ها سرت هوا بخوره بلکه این چیزا یادت بره.کاری نداری؟
_نه
+خدا بی نوبت شفات بده،فعلا
همین که می رود،بالاخره بغضم می ترکد و شروع می کنم به گریه کردن.
روی چمن ها می نشینم و به بدبختی هایم فکر می کنم.شاید خیلی هم بی ربط نمی گفت سوگند!حتی از راه دور هم نظر شهاب برایم مهم بود...
دلم می خواست تهران باشم و توی آرامش خانه حاج رضا بمانم.اما مگر می شد؟چرا هیچ عکسی از هیچ کدامشان توی گوشیم نداشتم؟چرا من انقدر گیج بودم همیشه؟
چقدر جایم خالی می ماند!
آخ که چقدر شیدا خیالش راحت شده و چه ذوقی دارد برای امشب.هم دامادی برادرش و هم دیدن و بودن در کنار شهاب!
خدایا...حتی بهزاد هم که صبح تا شب پناه ورد زبانش بود چند ماه دور بودنم را طاقت نیاورد و رفت سراغ دخترهای جدید!
آن وقت من باید به چه امیدی تصور می کردم که شهاب فراموشم نکند یا اصلا برایش مهم مانده باشم؟
از دل برود هرآنکه از دیده برفت.
بجای برگشتن به خانه،پیش لاله می روم تا از تنهایی دق نکنم.به صورتم که نگاه می کند می گوید:
_چیزی شده؟پکری
+رفته بودم دیدن سوگند
_همون دختره که من باهاش لجم؟
+اوهوم
_خب؟
+تحویلم نگرفت
_جهنم...ولی چرا؟!
+تا می تونست ریخت و قیافم رو کوبید
_الحمدالله
با تعجب نگاهش می کنم.سیبش را گاز می زند و با دهان پر می گوید:
+یعنی الحمدالله که تیپت باب میلش نبوده،اون از بس خفن بوده و هست دوست داره توام مدل خودش ببینه مثل قبل.ولی کور خونده،این تو بمیری از اون تو بمیریای قدیم نیست.مگه نه؟
_نمی دونم.دارم شک می کنم
+به چی؟
_به اینکه اصلا چرا عوض شدم یا باید بشم
+خب؟
_هه...بهم گفت عاشق شدی؟گفتم آره...حتی به شهابم توهین کرد.گفت عشق کورت کرده
+تو الان کور شدی؟
_دچار خوددرگیری شدم.فکر می کنم سوگند حق داره.من به عشق شهاب دارم به بعضی چیزا فکر می کنم...مثل خدا نمی گم خوبه یا بده ولی حداقلش باید خوشحال باشی که عاشق شدنتم اگر واقعا باشه،دلت رو به
خدا نزدیک می کنه.
_حرفات برام سنگینه
+عزیزدلم تو که می دونی من همیشه مخالف صد درصد کارات بودم.اگر الان قدم کج می ذاشتی هم گیر می دادم بهت!اما فعلا خوشحالم چون داری سر به راه می شی و خودت حواست نیست!
_ولی من دنبال دلیل محکم می گردم لاله
+برای چی؟
_اینکه به خودم یا یکی مثل سوگند توضیح قانع کننده بدم که چرا دیگه شبیه قبل نیستم
+پیشنهاد می کنم که اول تکلیفت رو حداقل با خودت و دلت روشن کنی بعد دیگرانم توجیه میشن
_چجوری؟
بلند می شود و می گوید:
+بسم الله.تا دلت بخواد راه و روش هست برای این کار
_مثلا؟
دستم را می گیرد و کنار کتابخانه ی نقلی اش می ایستیم.چندتا کتاب را با وسواس انتخاب می کند و می چپاند توی بغلم
+خدمت شما،مطالعه بفرمایید
_داری ادای شهابو در میاری؟
+ول کن توام هی شهاب شهاب...خجالتم خوب چیزیه ها!دخترم دخترای قدیم.عاشقم می شدن دیگه اینجوری جار و زار نمی زدن بخدا...اینا رو بخون مهماشو ازت می پرسما
می خندم و به کتاب ها نگاه می کنم.
ساعت از 12 شب گذشته و من تمام فکر و ذکرم درگیر خانه حاج رضاست.دلم می خواهد آمار بگیرم.چه کسی بهتر از فرشته!
هرچند هیچ عروسی که تازه از سر سفره عقد بلند شده حوصله ی تلفنی حرف زدن با کسی را ندارد اما سنگ مفت و گنجشک مفت!شماره اش را می گیرم.
👈نویسنده:الهام تیموری
⏪ #ادامہ_دارد....
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌼
یه جاهایی هست که
جای ما آنجا خالیست🙃💔
السلام علیک یا اباعبدالله😭😍🖐🏻
#محتاج_کربلا😔
@firoozeneshan 💎
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ایده_فیروزهای💎
#بافت_مو💇🏻♀
بافت مو برای موهای حالت دار🙆🏻♀
ویژه خوش سلیقه های فیروزه نشان💎
○━━⊰♡💎♡⊱━━○
@firoozeneshan
○━━⊰♡💎♡⊱━━○
دختران فیروزه نشان
#ایده_فیروزهای💎 #بافت_مو💇🏻♀ بافت مو برای موهای حالت دار🙆🏻♀ ویژه خوش سلیقه های فیروزه نشان💎 ○━
نشد صداشو بردارم
لطفا بدون صوت ببینید🙏🏻
دختران فیروزه نشان
❣𝓡𝓸𝓸𝔃𝓪.͜͜͜. ⷶ: #چشنواره_رسمی_فیروزه_نشان🦋 سلام! سلام... ✋ سلامی به گرمی روز های تابستون😰، سلامی به
🤓 مثل اینکه هنوز بو نبردی اینجا چه خبره؟
😱 باباجون جشنواره فیروزه نشان داره شروع میشه !
بدو دوستاتو خبر کن تا در جشنواره جایزه بارونمون شرکت کنن🤩🎉
بزدوی آیدی میزارم برای ثبت نام و نحوه شرکت🙃
○━━⊰♡💎♡⊱━━○
@firoozeneshan
○━━⊰♡💎♡⊱━━○