eitaa logo
دختران فیروزه نشان
537 دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
1.3هزار ویدیو
83 فایل
╔═💠🌸💠═════════╗ #گروه‌فرهنگی‌دختران‌فیروزه‌نشان‌‌ شهرستان‌کاشان #تمدن_ساز✌🏻 #عرصه_دار_میدان_فرهنگی☝️ @Maryam_kafizadeh: مدیر کانال @kademshohda:ادمین کانال ╚═════════💠🌸💠═╝
مشاهده در ایتا
دانلود
وسط سالن وسایلم را پهن کرده ام و دارم الگو می کشم. حواسم هست که مادر دارد برای چند دهمین بار جواب خواستگار می دهد. می داند که چه سؤال هایی بکند و طرف را سبک و سنگین کند. هر کسی را نمی پذیرد. پارچه را کنار الگو پهن می کنم. رنگش را دوست دارم . لواشکی از توی پلاستیک بر می دارم و گوشه لپم قلمبه می کنم و آهسته آهسته می مکمش. قیچی را که بر می دارم، همزمان مادر گوشی را می گذارد. نمی پرسم که بود و چه گفت. خودش اگر بخواهد و طرف به نظرش آمده باشد، برایم می گوید. صدای برش خوردن کاغذ را دوست دارم. مامان بلند می شود و می آید کنار من می نشیند و شروع می کند به تازدن پارچه تا من الگو را رویش سوزن کنم. تکه اضافی کاغذ را می اندازم کنارم. الگو را می گیرد و روی پارچه می گذارد. حالا که دارد کمک می کند از فرصت استفاده میکنم و تندی کاغذی دیگر پهن می کنم و می روم سراغ کشیدن الگوی آستین. - ليلاجان! طرف مهندس عمران بود. ارشد تهران. من که نمی خواهم با مدرکش زندگی کنم. ارشد، دکترا، لیسانس. اه خسته شده ام از تعریف مدرک ها، سوزنی به پارچه و الگومی زند: - میگفت دختر زیاده، اما پسرم میگه اهل زندگی می خوام. لبخند می زنم: - چه عجب... مامان سوزن دیگری می زند : - به حرفای برادرات کاری نداشته باش. آینده خودته که می خوای بسازیش. فکر می کنم این آینده را با چوب بسازم، با بتون بسازم، با آجروآهن بسازم. من توی خانه های کاهگلی خیلی احساس نشاط می کنم . دسته دسته موج مثبت می دهد. مخصوصا اگر طاق ضربی باشد که هر وقت دراز می کشم همین طور آجرنماهایش را از کنار دنبال کنم تا به وسط سقف برسم. با هر رفت و آمد چشم، تمام خرت و پرت روزانه ذهنم تخلیه می شود. وای چه حس خوبی! لبخند می زنم . - اِ اینقدر بحث ازدواج شیرینه. لب و لوچه ام را جمع می کنم به اعتراض: - اِ مامان جان! - خودت می خندی، خودت هم اعتراض می کنی. دارم میگم یه خورده صحبت کنیم راجع به بحث شیرین مرد آینده شما. سرم را پایین می اندازم که یعنی دارم الگو میکشم؛ اما نمی توانم جلوی زبانم را هم بگیرم: - آدم باشه ، شعور داشته باشه . منظورم شعور برخورد با جنس زن. مادر سوزن های اضافه را می زند به جاسوزنی توت فرنگی ام: - الآن من دم در پلاکارد بزنم هرکی شعور داره ، آدمه، ما دختر داریم. پیام گیرتلفن هم همينو بگم کافيه؟ بی اختیار می خندم. طرح بدی هم نیست. - جدی حرف بزن دختر. - چی بگم خب. شما من رومی شناسید دیگه، اصلا برام دیپلم و دکتر فرق نداره . مهمه اینه که مسیر زندگیشو پیدا کرده باشه. شاید کشاورز موفقی باشه. ٭٭٭٭٭--💌 💌 --٭٭٭٭٭