eitaa logo
مـجـنـوט الـحـسـیـن🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
6.4هزار ویدیو
24 فایل
•{﷽}• خواب‌دید‌م‌کہ‌شدم‌زائربین‌الحرمین گفتم‌بہ‌خودم‌هرچہ‌صلاح‌است... حسین‌آرزوی‌حرمت‌کرده‌مࢪادیوانہ أنت‌َمَولاوأنَا…! هرچہ‌صلاح‌است‌حسین♥ . مداحیام🌿: @irmahAir_1_2_8 شروطمون: @fhosein_1_2_8 . پایان!ان شاءالله شهادت✨ . کپی؟حلال ولی از روزمرگی نه🥲
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از - تبادلات‌ .
_ چرا فکر کردی من میتونم مناسبی برات باشم؟ ساناز جعبه را روی میز میگذارد، خودش را جلوتر میکشد و دست هایش را بالا می آورد تا روی دست های رسول بگذارد اما میان راه با رسول دست هایش خشک میشود! _ به من دست نزن! ساناز هول شده دست هایش را عقب میکشد و میگوید: باشه باشه، چه خبرته فرهاد. ببین آخه که حساب و کتاب نداره، از نظر مالی من بی نیازم فرهاد، مطمئن باش مشکلی پیش نمیاد واسه زندگی، راحت تر میتونید تون رو اوکی کنید، باور کن که خوشبخت میشیم! رسول کلافه دستی در موهایش میکشد و از جا بلند میشود. _ کجا میری فرهاد؟ _ باید فکر کنم، همین طوری که نمیشه، بهم وقت بده لطفا. _ فرهاد؟ میشه... میشه فکرت طبق من باشه، میشه قبل قبول کنی که کنار هم بکشیم؟ . رمان کامله و میتونی با خیالِ راحت بخونی😎! https://eitaa.com/joinchat/948961515C21e864fc2f _ فقط اینجا پیداش میکنی ❌🔞
هدایت شده از - تبادلات‌ .
_ چرا فکر کردی من میتونم مناسبی برات باشم؟ ساناز جعبه را روی میز میگذارد، خودش را جلوتر میکشد و دست هایش را بالا می آورد تا روی دست های رسول بگذارد اما میان راه با رسول دست هایش خشک میشود! _ به من دست نزن! ساناز هول شده دست هایش را عقب میکشد و میگوید: باشه باشه، چه خبرته فرهاد. ببین آخه که حساب و کتاب نداره، از نظر مالی من بی نیازم فرهاد، مطمئن باش مشکلی پیش نمیاد واسه زندگی، راحت تر میتونید تون رو اوکی کنید، باور کن که خوشبخت میشیم! رسول کلافه دستی در موهایش میکشد و از جا بلند میشود. _ کجا میری فرهاد؟ _ باید فکر کنم، همین طوری که نمیشه، بهم وقت بده لطفا. _ فرهاد؟ میشه... میشه فکرت طبق من باشه، میشه قبل قبول کنی که کنار هم بکشیم؟ . رمان کامله و میتونی با خیالِ راحت بخونی😎! https://eitaa.com/joinchat/948961515C21e864fc2f _ فقط اینجا پیداش میکنی ❌🔞
هدایت شده از - تبادلات‌ .
_ چرا فکر کردی من میتونم مناسبی برات باشم؟ ساناز جعبه را روی میز میگذارد، خودش را جلوتر میکشد و دست هایش را بالا می آورد تا روی دست های رسول بگذارد اما میان راه با رسول دست هایش خشک میشود! _ به من دست نزن! ساناز هول شده دست هایش را عقب میکشد و میگوید: باشه باشه، چه خبرته فرهاد. ببین آخه که حساب و کتاب نداره، از نظر مالی من بی نیازم فرهاد، مطمئن باش مشکلی پیش نمیاد واسه زندگی، راحت تر میتونید تون رو اوکی کنید، باور کن که خوشبخت میشیم! رسول کلافه دستی در موهایش میکشد و از جا بلند میشود. _ کجا میری فرهاد؟ _ باید فکر کنم، همین طوری که نمیشه، بهم وقت بده لطفا. _ فرهاد؟ میشه... میشه فکرت طبق من باشه، میشه قبل قبول کنی که کنار هم بکشیم؟ . رمان کامله و میتونی با خیالِ راحت بخونی😎! https://eitaa.com/joinchat/948961515C21e864fc2f _ فقط اینجا پیداش میکنی ❌🔞
هدایت شده از - تبادلات‌ .
_ چرا فکر کردی من میتونم مناسبی برات باشم؟ ساناز جعبه را روی میز میگذارد، خودش را جلوتر میکشد و دست هایش را بالا می آورد تا روی دست های رسول بگذارد اما میان راه با رسول دست هایش خشک میشود! _ به من دست نزن! ساناز هول شده دست هایش را عقب میکشد و میگوید: باشه باشه، چه خبرته فرهاد. ببین آخه که حساب و کتاب نداره، از نظر مالی من بی نیازم فرهاد، مطمئن باش مشکلی پیش نمیاد واسه زندگی، راحت تر میتونید تون رو اوکی کنید، باور کن که خوشبخت میشیم! رسول کلافه دستی در موهایش میکشد و از جا بلند میشود. _ کجا میری فرهاد؟ _ باید فکر کنم، همین طوری که نمیشه، بهم وقت بده لطفا. _ فرهاد؟ میشه... میشه فکرت طبق من باشه، میشه قبل قبول کنی که کنار هم بکشیم؟ . رمان کامله و میتونی با خیالِ راحت بخونی😎! https://eitaa.com/joinchat/948961515C21e864fc2f _ فقط اینجا پیداش میکنی ❌🔞