هدایت شده از - تبادلات .
#درآغوش_معشوق
#پارت124
_ چرا فکر کردی من میتونم #همسر مناسبی برات باشم؟
ساناز جعبه را روی میز میگذارد، خودش را جلوتر میکشد و دست هایش را بالا می آورد تا روی دست های رسول بگذارد اما میان راه با #تشر رسول دست هایش خشک میشود!
_ به من دست نزن!
ساناز هول شده دست هایش را عقب میکشد و میگوید:
باشه باشه، چه خبرته فرهاد.
ببین آخه #عشق که حساب و کتاب نداره، از نظر مالی من بی نیازم فرهاد، مطمئن باش مشکلی پیش نمیاد واسه زندگی، راحت تر میتونید #اقامت تون رو اوکی کنید، باور کن که خوشبخت میشیم!
رسول کلافه دستی در موهایش میکشد و از جا بلند میشود.
_ کجا میری فرهاد؟
_ باید فکر کنم، همین طوری که نمیشه، بهم وقت بده لطفا.
_ فرهاد؟
میشه... میشه فکرت طبق #میل من باشه، میشه قبل قبول کنی که کنار هم #نفس بکشیم؟
.
رمان کامله و میتونی با خیالِ راحت بخونی😎!
https://eitaa.com/joinchat/948961515C21e864fc2f
_ فقط اینجا پیداش میکنی ❌🔞
هدایت شده از - تبادلات .
#درآغوش_معشوق
#پارت124
_ چرا فکر کردی من میتونم #همسر مناسبی برات باشم؟
ساناز جعبه را روی میز میگذارد، خودش را جلوتر میکشد و دست هایش را بالا می آورد تا روی دست های رسول بگذارد اما میان راه با #تشر رسول دست هایش خشک میشود!
_ به من دست نزن!
ساناز هول شده دست هایش را عقب میکشد و میگوید:
باشه باشه، چه خبرته فرهاد.
ببین آخه #عشق که حساب و کتاب نداره، از نظر مالی من بی نیازم فرهاد، مطمئن باش مشکلی پیش نمیاد واسه زندگی، راحت تر میتونید #اقامت تون رو اوکی کنید، باور کن که خوشبخت میشیم!
رسول کلافه دستی در موهایش میکشد و از جا بلند میشود.
_ کجا میری فرهاد؟
_ باید فکر کنم، همین طوری که نمیشه، بهم وقت بده لطفا.
_ فرهاد؟
میشه... میشه فکرت طبق #میل من باشه، میشه قبل قبول کنی که کنار هم #نفس بکشیم؟
.
رمان کامله و میتونی با خیالِ راحت بخونی😎!
https://eitaa.com/joinchat/948961515C21e864fc2f
_ فقط اینجا پیداش میکنی ❌🔞
هدایت شده از - تبادلات .
#درآغوش_معشوق
#پارت124
_ چرا فکر کردی من میتونم #همسر مناسبی برات باشم؟
ساناز جعبه را روی میز میگذارد، خودش را جلوتر میکشد و دست هایش را بالا می آورد تا روی دست های رسول بگذارد اما میان راه با #تشر رسول دست هایش خشک میشود!
_ به من دست نزن!
ساناز هول شده دست هایش را عقب میکشد و میگوید:
باشه باشه، چه خبرته فرهاد.
ببین آخه #عشق که حساب و کتاب نداره، از نظر مالی من بی نیازم فرهاد، مطمئن باش مشکلی پیش نمیاد واسه زندگی، راحت تر میتونید #اقامت تون رو اوکی کنید، باور کن که خوشبخت میشیم!
رسول کلافه دستی در موهایش میکشد و از جا بلند میشود.
_ کجا میری فرهاد؟
_ باید فکر کنم، همین طوری که نمیشه، بهم وقت بده لطفا.
_ فرهاد؟
میشه... میشه فکرت طبق #میل من باشه، میشه قبل قبول کنی که کنار هم #نفس بکشیم؟
.
رمان کامله و میتونی با خیالِ راحت بخونی😎!
https://eitaa.com/joinchat/948961515C21e864fc2f
_ فقط اینجا پیداش میکنی ❌🔞
هدایت شده از - تبادلات .
#درآغوش_معشوق
#پارت124
_ چرا فکر کردی من میتونم #همسر مناسبی برات باشم؟
ساناز جعبه را روی میز میگذارد، خودش را جلوتر میکشد و دست هایش را بالا می آورد تا روی دست های رسول بگذارد اما میان راه با #تشر رسول دست هایش خشک میشود!
_ به من دست نزن!
ساناز هول شده دست هایش را عقب میکشد و میگوید:
باشه باشه، چه خبرته فرهاد.
ببین آخه #عشق که حساب و کتاب نداره، از نظر مالی من بی نیازم فرهاد، مطمئن باش مشکلی پیش نمیاد واسه زندگی، راحت تر میتونید #اقامت تون رو اوکی کنید، باور کن که خوشبخت میشیم!
رسول کلافه دستی در موهایش میکشد و از جا بلند میشود.
_ کجا میری فرهاد؟
_ باید فکر کنم، همین طوری که نمیشه، بهم وقت بده لطفا.
_ فرهاد؟
میشه... میشه فکرت طبق #میل من باشه، میشه قبل قبول کنی که کنار هم #نفس بکشیم؟
.
رمان کامله و میتونی با خیالِ راحت بخونی😎!
https://eitaa.com/joinchat/948961515C21e864fc2f
_ فقط اینجا پیداش میکنی ❌🔞