eitaa logo
فلانی
461 دنبال‌کننده
10 عکس
22 ویدیو
1 فایل
انسیه سادات هاشمی شعر
مشاهده در ایتا
دانلود
كُلُّ سُرورٍ يَحتاجُ إلى أمنٍ هر شادی و خوشحالی‌ای نیاز به امنیت دارد. امام علی علیه السلام بحارالانوار، ج ۷۵، ص ۷. @folanipoem
دل من! ای دل دیوانه! چه فکری کردی؟ من نگفتم مرو از خانه؟ چه فکری کردی؟ من نگفتم مرو هر جایی و مگذار از بغض سر به هر دامن و هر شانه؟ چه فکری کردی؟ گریه این بار هم آرام نکردت دیدی؟ رو زدی باز به بیگانه چه فکری کردی؟ هر کجا رفتی و هر کار که کردی به کنار راه ما را چه به میخانه؟ چه فکری کردی؟ توی بی‌ظرفیتِ خیره‌سر آخر وقتی سر کشیدی دو سه پیمانه چه فکری کردی؟ این همه گفتم از آن رازِ مگو دم نزنی آخر ای سادهٔ پرچانه چه فکری کردی؟ یک دل سیر سخن گفته و جامی زده‌ای پیش هر مست، جداگانه! چه فکری کردی؟ خوب شد؟ جار زدی اهل محل! عاقلتان عاشقی کرده چه مستانه! چه فکری کردی؟ آه! فردا به چه رویی بروم بین محل؟ تو چه کردی دل دیوانه؟ چه فکری کردی؟ @folanipoem
نکند عشق همان مسلخ انسان باشد نکند صورتک دیگر شیطان باشد شاید این طعمه، همان جرعهٔ قربانی‌هاست تا فقط مرگ به کام همه آسان باشد زن به یک جملهٔ کوتاه مسخر شدنی است «دوستت دارم» اگر نقشهٔ ‌مردان باشد؟! او که گفته است منم «زندگی» او، نکند زندگی در دلش اینگونه فراوان باشد عشق کر می‌کند و کور که در این بازی عاشق آن سادهٔ بازندهٔ نادان باشد شاید این عرصهٔ عیش و گل و بلبل اصلا فارغ از دیدهٔ عشاق، بیابان باشد چه می‌ارزد تب شیدایی یک روزه اگر دل پس از آن همهٔ عمر پریشان باشد عشق! دلخور مشو از من که به تو بدبینم شبهه‌ناک است معما اگر آسان باشد @folanipoem
لا تقل أحبك فلقد سمعتها بعدد نجوم السماء افعل ما یملیه علیك حبك فنادرًا هم الصادقون غسان کنفاني نگو دوستت دارم چون این را به اندازهٔ ستارگان آسمان شنیده‌ام دوست داشتنت را در عمل نشان بده چون خیلی کمند آنها که راست می‌گویند! @folanipoem
فلانی
لینک تهیهٔ کتاب: http://setakpub.ir/?product=%d8%a7%d9%86%d8%af%db%8c%d8%b4%d9%87%d9%87%d8%a7%db%8c-
در این کتاب روند مذاکرات کمپ‌دیوید و تأثیر انقلاب ایران بر تحولات سیاسی منطقه را از زبان نویسنده‌ای مصری می‌خوانیم که از پیمان صلح میان مصر و اسرائیل حمایت می‌کند و نگاهی خوش‌بینانه به نقش میانجی‌گر آمریکا و شخص کارتر دارد. این یادداشت‌ها هم‌زمان با سیر مذاکرات نوشته و بدون دخل و تصرف منتشر شده است. احسان عبدالقدوس پس از شکست تجربه‌ی جنگ با اسرائیل برای بازپس‌گیری اراضی، تنها راه حل را مذاکره و توافق می‌داند و منتظر معجزه‌ی آمریکا برای پس گرفتن سرزمین‌های عربی از اسرائیل است. اما مذاکرات به شکلی پیش می‌رود که نویسنده را غافلگیر و ناامیدتر از قبل می‌کند و آخرین یادداشت او در بن‌بستی تاریک به پایان می‌رسد. او خود این یادداشت‌ها را که در زمان خود در روزنامه‌های مصر منتشر نشده بودند، بعد از سال‌ها در کتابی منتشر می‌کند و می‌گوید اخبار به بوته‌ی فراموشی سپرده می‌شوند، اما تفسیرِ آنها که سنگ بنای اندیشه‌ی سیاسی به شمار می‌رود، باید ماندگار شود تا اشتباهات تاریخ تکرار نشود.
حال من خوب است با بی‌عشقی‌اش، زارش نکن طفل بازیگوش من خوابیده بیدارش نکن من سرم گرم کتاب و درس و بحث و فلسفه است مست عقل است این حواس ای عشق هشیارش نکن! شاید از این زهر قبلاً خورده می‌داند که چیست شاید اصلاً تازه در ترک است اصرارش نکن پیش چشمم عشق می‌نوشی و مستی می‌کنی شوخی بیمزه‌ات را باز تکرارش نکن دلشکسته ممکن است از بیدلی دل بشکند پیش چشمش دل به دل مگذار ناچارش نکن تازه دارد حال من بهبود پیدا می‌کند عشق را از دور و بر بردار، بیمارش نکن @folanipoem
پشیمان است هرکس عشق را پنهان نگه دارد پشیمان‌تر کسی که عشق خود را برملا کرده
هدایت شده از ....
انجمن شعر قم زمان: پنج شنبه ها ساعت ۱۶ مکان: بلوار جمهوری ساختمان شهید آوینی طبقه ۲ اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان قم https://eitaa.com/anjomansherqom
امروز دلتنگش شدم قلیان کشیدم دلخسته از دنیا به قصد جان کشیدم سرگیجه‌ها و سرفه‌ها را نوش کردم با درد تا دردم شود درمان کشیدم حالم به هم می‌خورد از بوی دوسیبش اما کشیدم، با لب خندان کشیدم! جمعی خمارآلود دورم را گرفتند فارغ از آنان، در تو سرگردان کشیدم گفتند «ناولها» که ما هم سهم داریم بی‌وقفه تا شب از لج آنان کشیدم پُک می‌زدم داغِ ذغالش تازه می‌شد می‌سوخت در زجری که از هجران کشیدم «این زهرماری‌ها فقط سمّ است دختر!» مادر نمی‌داند چه پیش از آن کشیدم! آن کس که پشتم بود خود آمد به جنگم بی‌یار ماندم، پا از این میدان کشیدم اندازهٔ مردی‌ش نامردی بلد بود از مرد و نامردِ جهان یکسان کشیدم پیغام‌هایش را سپردم دستِ آتش دودی سراسر پوچی و هذیان کشیدم آتش، دروغِ نامه را آرام سوزاند از «عشقِ بی‌پایان» فقط «پایانِ» آن ماند @folanipoem
زمین نظاره‌گر و آسمان در آتش بود و آیه‌های نبیِّ زمان در آتش بود وصیتی به زمین خورد و مصحفی می‌سوخت درون خانه دو ثقل گران در آتش بود خبر بده و نگو خانه‌ی که بود، فقط بگو که خانهٔ زوجی جوان در آتش بود کسی نمی‌رود آیا به دادشان برسد؟ کسی نرفت... که تک‌پهلوان در آتش بود به جز بشر که خجالت سرش نشد هرگز ز شرم، میخ و در و ریسمان در آتش بود نماز تفرقه در مسجدالنبی برپا و روی مئذنه‌هایش اذان در آتش بود صدای گریه میاید صدای گریه‌ی مَرد! کنار قبر نبی کهکشان در آتش بود مسیر خانه به مسجد قدم‌قدم می‌سوخت که قلبِ بانوی دامن‌کشان در آتش بود کجاست حسن ختامی؟ کجا گلستانی؟ خدا! چقدر مگر می‌توان در آتش بود؟ گرفته بود هوا در خجالت مسجد رسید فاطمه لرزید قامت مسجد مباد فاطمه نفرین کند که بی‌تردید از این قبیله کسی روز خوش نخواهد دید بگو به فاطمه اینک به خانه برگردد و کاش می‌شد از اینجا زمانه برگردد دری نسوخته باشد کسی زمین نخورد و بدر بارقهٔ کینه‌اش به دین نخورد به بیعتش بروند از مهاجر و انصار غدیر با همه زیبایی‌اش شود تکرار تمام مئذنه‌ها یکصدا شوند آنگاه به بانگ أشهد أنّ علی وليّ الله سپس روند زنان هم به دیدن زهرا که آمده پسرش با سلامتی دنیا به جمع فاطمه زینب علی حسین و حسن خوشا چنین خوش و خرم دوباره جمع شدن دوباره خانهٔ زهرا نمازخانه شود دوباره کشتی نوح از دلش روانه شود بنا کنند از این خانه راه روشن را در امتی که نگه داشت حرمت زن را @folanipoem
تُنسى، كأنَّكَ لم تَكُنْ تُنْسَى كمصرع طائرٍ ككنيسةٍ مهجورةٍ تُنْسَى، كحبّ عابرٍ وكوردةٍ في الثلج .... تُنْسَى از یاد می‌روی طوری که انگار اصلاً نبوده‌ای از یاد می‌روی مثل مرگ یک پرنده مثل یک کلیسای متروکه از یاد می‌روی مثل عشقی زودگذر مثل گلی در برف از یاد می‌روی... @folanipoem