مَعْرِفَتِى يَا مَوْلاىَ دَلِيلِى عَلَيْكَ، وَحُبِّى لَكَ شَفِيعِى إِلَيْكَ، وَأَنَا واثِقٌ مِنْ دَلِيلِى بِدَلالَتِكَ، وَساكِنٌ مِنْ شَفِيعِى إِلىٰ شَفاعَتِكَ؛
مولای من!
معرفتی که به تو دارم راهنمای من به سوی توست
و عشقی که به تو دارم شفاعتگر من نزد توست
من به راهنمایم اطمینان دارم
و از شفاعتگرم آسودهخاطرم
#دعای_ابوحمزه
فَلَوِ اطَّلَعَ الْيَوْمَ عَلَىٰ ذَنْبِى غَيْرُكَ مَا فَعَلْتُهُ، وَلَوْ خِفْتُ تَعْجِيلَ الْعُقُوبَةِ لَاجْتَنَبْتُهُ، لَالِأَ نَّكَ أَهْوَنُ النَّاظِرِينَ إِلَىَّ وَأَخَفُّ الْمُطَّلِعِينَ عَلَىَّ، بَلْ لِأَنَّكَ يَا رَبِّ خَيْرُ السَّاتِرِينَ، وَأَحْكَمُ الْحاكِمِينَ ، وَأَكْرَمُ الْأَكْرَمِينَ؛
اگر قرار بود هرکسی غیر از تو از گناهم با خبر شود
آن را انجام نمیدادم
و اگر نگرانِ مجازاتی زودرس بودم
از آن گناه پرهیز میکردم
نه بهخاطر اینکه تو در چشمم ناظری بیاهمیت باشی
بلکه بهخاطر اینکه تو بهترین رازدار، بهترین قاضی و بزرگوارترینی
#دعای_ابوحمزه
هدایت شده از گوهرشاد قم
از مهمترین دغدغه های من و دوستانم تشکیل یک #انجمن_شعر مستقل و ویژه برای بانوان #استان_قم بود که در یک فضای شاد و صمیمی شعر بخوانیم و بشنویم و نقد کنیم.
الحمدلله با همکاری دوستانم این امر محقق شد🌿
اگر تمایل دارید با ما همراه باشید و ما را به بانوان شاعر سراسر کشور معرفی کنید.
اینجا اتفاقات خوبی خواهد افتاد. برای شما که شاعرید و برای شما که طبع شعر دارید ولی هنوز سرودن را آغاز نکردید.
و بطور ویژه برای شما که به هر دلیلی دلتان میخواهد در جمع شاعرانه ی مختص بانوان شعر بخوانید و بشنوید. ☺️
#گوهرشاد پذیرای شماست
با هر سن و سالی و هر میزان طبع شعر
@goharshadqom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شعرخوانی مرحلهٔ دوم سرزمین شعر
#انسیه_سادات_هاشمی
دقیقاً ساعتی پیش از غروب روز آخر بود
هوا ابری و تو بارانی و چشمان من تر بود
به جای دست من در دستهای تو تفنگی سرد
به جای دست تو در دست من سرمای آذر بود
به هم دستان خود را از خجالت میفشردم سخت
برای گفتن حرفی که از صبرم فراتر بود
اگر میگفتم آن را، ضامنِ بغضم رها میشد
و از طوفان ترکشهای آن قلب تو پرپر بود
نگفتم، سر به زیر انداختم آن روزها آخر
جداییها در اوج عاشقی رزق مقدر بود
صلاحت بود چشمانت به چشمی دل نبندد آه
نگاهم چکمههایت را به جای چشمت از بر بود
خطر کردم سرم را اندکی بالاتر آوردم
تراز تشنگی در چشمهای ما برابر بود
نگاهم کردی و در لحظهای بستی به رگبارم
دلم یک زخمی تنها و چشمانت دو لشکر بود
دلم لرزید لبخندی به لبهایم نشست و بعد
وداعت خندهام را بر لبانم کشت خنجر بود
دلم میخواست میگفتم بمان تا آخر هفته
قرار جشنمان جمعه شب میلاد حیدر بود
به من گفتی که بادمجان بم آفت ندارد که
ولی حرف نگاه خیس تو یک چیز دیگر بود
اذان گفتند گفتی راهی والفجر خواهی شد
اذان بود و از آن رو رمزمان الله اکبر بود
تو رفتی و اذان غمگینتر از هر روز أشهد گفت
حکایت همچنان باقی ولی پایان دفتر بود
پس از تو هر اذان شش بار با من از تو میگوید
تو حتی انتخاب رمزهایت نیز محشر بود
#انسیه_سادات_هاشمی
یک قرمهٔ آبدار باید بپزد
شش ساعت آزگار باید بپزد
تکلیف زنی که بعد از این عید سعید
هر روز خدا ناهار باید بپزد
#انسیه_سادات_هاشمی
عید فطر مبارک😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مثل پیروزی نبردی سخت
مثل پایانِ خوبِ سالی بد
خستگیهای بیکسی در رفت
فاتحانه جناب عشق آمد
از اسیرانِ خود سوایم کرد
ریخت از ابتدا بنایم کرد
شاهبانوی قصههایم کرد
کارم افتاده دست کاربلد
وای از آن خندههای بانمکش
شیطنتهای ناب و بیکلکش
دلبریهای ریز و کمکمکش
کار من ساخته است صد در صد
تُپقش عمدی و فریبنده
مینشیند به دل همانندِ
لکنت بچههای یکدنده
بر سر «لم یلد ولم یولد»
من پر از های و هوی سرگردان
او پر از شور و شوق بیپایان
من شبیه شلوغی تهران
او شبیه شلوغی مشهد
حالِ قلبم که خوب مضطر شد
شب قدری دوا میسر شد
عاقبت حرف حرف مادر شد
گفته بود از علی بگیر مدد
ای تبِ گر گرفته در جانم
باز آتش بزن بسوزانم
من چه مرگم شده؟ نمیدانم
عشق! عقلم نمیدهد به تو قد
باز خندید قند من افتاد
چشمهای تو کار دستم داد
عشق! پیروزیات مبارک باد
دل ما را ببر به حبس ابد
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
رد شد از بیخ گوشتان تیری
که گذشت از گلوی کودک من
این فقط گوشهای از آن ترسی است
که چشیده است طفل کوچک من
چه شبی بود از آسمانِ خدا
خوشه خوشه ستاره میبارید
دیدم از کاخهای غصبیتان
به مُخَیّم پناه میآرید
خانهای که مرا از آن روزی
با تفنگ و لگد درآوردید
سرپناه شما نخواهد شد
دیدم از آن فرار میکردید
دل به کوتاه گنبدی بستید
غافل از گنبدی که دوّار است
آن شب از آسمان پیام آمد
دست بالای دست بسیار است
به ثریا اگر بیاویزید
مردمانی ز فارس میآیند
میکشانند ظلم را پایین
آسمان را به حق میارایند
میرسند اهل وعدهٔ صادق
لیسوءوا وجوهکم آری
راه وا کن لیدخلوا المسجد
تا که عهد خدا شود جاری
فادخلوا الباب سجداً مردم
که زمینِ مقدس است اینجا
باید اینک نماز آزادی
خواند در صحن مسجد الاقصی
بعد عمری به خانه برگشتم
روستامان چقدر پیر شده
بوی یافا چرا نمیآید؟
باغ زیتونمان کویر شده
مینشینم کنار باغچهمان
مثل ابر بهار میبارم
در همین خاک آبدیده به اشک
باز زیتون تازه میکارم
#انسیه_سادات_هاشمی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عاشقم شد، میرود تا پای جان؟ معلوم نیست
نه از اینجا انتهای داستان معلوم نیست
خسته شد در راه اگر از عشق، آیا ممکن است
کج کند راه خودش را ناگهان؟ معلوم نیست!
یا اگر شیرینتری بر سفرهاش مهمان شود
برمیاید از پس این امتحان؟ معلوم نیست
من به این زودی نخواهم گفت از احساس خود
وقتی از اول مسیر عشقمان معلوم نیست
تا اگر رفت از غرور من بماند چیزکی
تا بگویم: من که گفتم آن زمان، «معلوم نیست!»
هیچ کس هم پی نخواهد برد عاشق بودهام
چیزی از این خاطرات بینشان معلوم نیست
در دلم حتی اگر باشد کسی پنهان شده است
از نگاهم هرچه میخواهی بخوان! معلوم نیست
#انسیه_سادات_هاشمی
#دیدار_رهبری
@folanipoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سخت است اگر در عشق بیپروا نباشی
هرجا بدانی یار هست، آنجا نباشی
در گوشة تنهاییات از غم بمیری
با اینکه آسان میشود تنها نباشی!
دل خوش کنی عمری به اشعارت که تنها
حرف است و روی حرف پابرجا نباشی
آنقدر از غمهای این و آن بگویی
تا بلکه در شعر خودت پیدا نباشی
خواهی گذشت از خیر مضمونهای بکرت
وقتی که عاشق باشی و رسوا نباشی
هم دوست داری گاه رویت را ببیند
هم میهراسی آنقدر زیبا نباشی
با دوریاش میسوزی و میسازی آری
عشق است و میترسی که با تقوا نباشی
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید رعایت کرد در این بزم نوبت را
عشقی بنوشیم ابتدا، آنگاه شربت را
من تشنهام اما خجالت میکشد چشمم
وقتی تعارف میکند چشمش محبت را
هر بار تا آمد بگوید دوستت دارم
فوری عوض کردم خودم موضوع صحبت را
هی گفت احساس غریبی دارم اما من
نگذاشتم معنا کند احساس غربت را
من بس که حسرت خوردم و او بس که حرفش را
تشنه رها کردیم آن لیوان شربت را...
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
کانال اشعار خانمهای شاعر:
زینب نجفی @eitaaparvanegi
بهجت فروغی مقدم @behjatf
فاطمه عارفنژاد @fatemeh_arefnejad
صفیه قومنجانی @nabzeghalam
مارال افشون @poem12
فائزه زرافشان @faeze_zarafshan
الهه بیات مختاری @aboajor
عاطفه خرّمی @atefe_khorrami
ناهید خلفیان @andisheysabz
معصومه گودرزی @baresh_haye_ghalamman
عاطفه جوشقانیان @sobhetazedam
مهتا منتظر @delnvshtMahta
پریسا مصلح @khatdl
سعیده کرمانی @kaftarchahiemamreza
محنا امیری @mohanaamirii
ملیحه آخوندی @seshanbee
عاطفهسادات موسوی @atefesadatmoosavi
امالبنین بهرامی @omolbaninbahrami
مهتاب بهشتی @tarranemah
معصومهسادات اسدیان @sher_zad
مریم کرباسی نجفآبادی @maryam_karbasi_najafabadi
طیبه عباسی @TaiebeAbbasi
زهرا علیپور @zahraalipoor19
انسیهسادات هاشمی @folanipoem
اعظم سعادتمند @azam_saadatmand
امالبنین مبارز @sadatmobarez
زهرا سپهکار @zahra_sepahkar
سیدهنرگس هاشمورزی @snhashemvarzi
راضیه مظفری @roozikenemidanam
نگین نقیبی @najvayebaran
معصومه شریف @masoome_sharif
الهه سلطانی @elahesoltani
هدیه ارجمند @hediyearjmand
خدیجه خداکرمی @sogandbarqalam
عاطفه جعفری @pishaninevesht
رقیه سعیدی @saeidikimya
زهرا حاجیپور @niloofaranehha
مرضیه موفق @Ghoghnooooooos
کانال اشعار آقایان شاعر:
سیدمحمدرضا شمس @shamssaghi
مهدی جهاندار @mehdi_jahandar
علی مقدم @sheikh_ali_moghaddam
محمدجواد منوچهری @gida13
حسن زرنقی @h_zarnaghi
احمد رفیعی وردنجانی @asharahmadrafiei
اشعار عاصی @ashare_asi
محسن علیخانی @MohsenAlikhanySher
محمد عابدی @Abedi_Aaeini
علی سمرقندی @alisamarqandi
محمد درّودی @darroudishaer
میلاد عرفانپور @erfanpoor
مجید بوری @majiidboori1371
مهدی شریفی @ashaarsharifi
مهدی کبیری @mehdikabiri_qom
محمدحسن محمدی @najvaydel1402
مهدی طهماسبی @tasvireshafagh
احمد ایرانینسب @ahmadiraninasab
میثم رنجبر @meysamranjbar_channel
حسین سنگری @hosseinsangari
اسماعیل علیخانی @sherkadeh
محمدحسین ملکیان @faraz_malekian
مجتبی خرسندی @Mojtaba_khorsandi
محمدتقی عارفیان @SharheAtasheDel
محسن درویش @mohsen_darvish_harandi
محمدمعین پوریلان @moeinpooryalan
حسین مرادی @moradipoet
حسن شیرزاد @sharh_sib
یوسف رحیمی @Yusof_Rahimi
محسن قاسمی @mohsenghasemi110
حسینعلی زارعی @saredustansalamat
علیاصغر شیری @aliasgharshiri
سیدمهدی حسینی رکنآبادی @gardoune
عباس جواهری رفیع @denj_tanhaii
مسعود یوسفپور @yosefpoor_ir
احمد علوی @ahmadealavi
سروش وطنپور @soroush_0301
محمدهادی شریفی @mohammadhadisharifi
محسن ناصحی @nasehi_mohsen
محمدرضا ترکی @faslefaaseleh
محمدمهدی سیار @mmsayyar
مرتضی درزی @avayesokut
حسن خسروی وقار @hasankhosravivaghar
محمدحسن بیاتلو @mohamadhasanbayatloo
محمد خادم @khadempoet
علیرضا مهران @alirezamehran_3
علی سلیمیان @alisalimian_poem
محمدحسین انصارینژاد @delnakhahi
امیرحسین هدایتی @ashareamirhosienhedayati
احسان نرگسی @ehsannargesi
مهدی پرنیان @sheikh_ghm
حامد طونی @hamedtooni
احمد شهریار @ahmedshehryar1
امیرحسین پاسبان @apasban
مهدی زارعی @mahdi_zarei_shaer
عباس احمدی @abbasahmadi57
علیمحمد مؤدب @alimohammadmoaddab
رضا یزدانی @rezayazdaanii
سیدعسکر رئیسالسادات @daftareshereman
محمدرضا قاسمیان @azsabuyeeshgh
محمدرضا کاکایی @mohammadrezakakaei
قاسم صرافان @GhasemSarafan
علیرضا شیدا @faramooshnashodani
حسین جعفری @robaei
علی ذوالقدر @ali_zolghadr
سجاد محمدیاری @sajjadmohammadyari
محمد ثاقبی @SheerSaghebi
محمدحسین رشیدی @meeghat
🔆فرصتهای استثنایی🔆
☀️روزهای کشدار و بلند #تابستان جان میدهد برای یاد گرفتن و یاد دادن...
✨برای لحظههای بهیادماندنی دختران دلبند شما، حدود 60 دوره #تخصصی برنامهریزی کردیم.
📲با یک کلیک ساده، به دنیای دورههای #مرکز وارد شوید و طبق روز و ساعت خالی و#علاقه و #استعداد بیهمتای دختران دردانه، ثبتنام کنید.
🎯برای مشاوره و پاسخ به سوالهای شما؛ اینجاییم:
🔽🔽🔽
🆔@Poshtiban_ama_jz
📌راستی...
تا پایان مهلت ثبتنام، #چیزی_نمانده!
#ثبت_نام
#مهارت
#زندگی
#دوره_تابستانه_ریحانه_ها
|مرکز آموزشهای آزاد و مهارتی|
🆔@ama_jz
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#نزار_قباني
وما بين حُبٍّ وحُبٍّ..
أُحبُّكِ أنتِ..
وما بين واحدةٍ ودَّعَتْني..
وواحدةٍ سوف تأتي
أحبك أنت
در حد فاصل این عشق و آن عشق
عاشق توام
در حد فاصل آن که رفته
و آن که خواهد آمد
عاشق توام
#نزارقباني
ترجمه: #انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
نمیترسی بمیرم پیش از آنکه بگذرم از تو؟
بترس از آن شکایتها که با خود میبرم از تو
چه دارم؟ از تو دارم نیمهٔ تاریک عمرم را
شبم از تو غمم از تو همین چشم ترم از تو
مرا سوزاندی و روشن رها کردی نترسیدی؟
بگیرد انتقامم را تب خاکسترم از تو؟
توی ظالم که عمری بر غرورم سروری کردی
بترس از روز مظلومان که آنجا من سرم از تو
که آنجا آه میگیرد چه آهی در گلو دارم
خودم یک صورِ رستاخیزسازِ محشرم از تو
همیشه دیر فهمیدی همیشه دیر برگشتی
زمانی یاد گلدان میکنی که پرپرم از تو
پشیمان گریه خواهی کرد روزی بر سر قبرم
دوباره دیر و من از هر زمان کفریترم از تو
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
🔸 نشست علمی واکاوی رمان های ترجمه شده فلسطینی، با تمرکز بر رمان بازگشت به حیفا
🔰 گروه ادبیات اندیشه پژوهشکده فرهنگ و مطالعات اجتماعی پژوهشگاه با همکاری اندیشکده ادبیات پایداری برگزار میکند:
🎙 با حضور:
#محمدرضا_سنگری
فرامرز میرزایی (عضو هیأت علمی دانشگاه تربیت مدرس)
انسیه سادات هاشمی (عضو هیئت علمی دانشگاه تهران)
✍️ دبیر علمی: #محمدحسن_شاهنگی
📅 یکشنبه ۳ تیر ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۰
🏢 تهران، سالن جلسات پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی
📡 حضور مجازی از طریق:
🌐 skyroom.online/ch/iict/farhang
🔍 مشروح خبر👇
🌐 iict.ac.ir/hifa
#نشست
🆔 @iictchannel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این فِراق چقدر از طراوتم کم شد
چقدر بد شدهام.. خوب شد محرم شد..
چقدر یکسره محتاج گریهام شب و روز
دوباره روضه بخوان بلکه اشک مرهم شد
و بست زخم عمیق گناههایم را
و آبِ ریخته بر آتش جهنم شد
و ریخت روی خطوط سیاه نامهی من
و جوهر همه سیئات در هم شد
و راه یافت همین اشکها به عمق دلم
و جا گرفت در این شورهزار و زمزم شد
مرا گذاشت به روی صراط عاشورا
و خود مسیر تو را قطره قطره پرچم شد
ز راه توبه مرا برد تا رضاً برضاك
سپس شهادت من هم قضای مبرم شد
که عیب نیست اگر آرزو به دل دارم
مگر نبود که گریه شفیعِ آدم شد؟
بجوش چشم من امشب که خاکِ دل تشنه است
و شکر کن که بساط عزا فراهم شد
هوای شرجی و پر بغضِ ظهر عاشورا
شبانه بر دلِ سردم نشست و شبنم شد
چقدر بر مژهام جای اشک خالی بود
چقدر خوب شدم، خوب شد محرّم شد
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این فِراق چقدر از طراوتم کم شد
چقدر بد شدهام.. خوب شد محرّم شد..
چقدر یکسره محتاج گریهام شب و روز
دوباره روضه بخوان بلکه اشک مرهم شد
و بست زخم عمیق گناههایم را
و آبِ ریخته بر آتش جهنم شد
و ریخت روی خطوط سیاه نامهی من
و جوهر همه سیئات در هم شد
و راه یافت همین اشکها به عمق دلم
و جا گرفت در این شورهزار و زمزم شد
مرا گذاشت به روی صراط عاشورا
و خود مسیر تو را قطره قطره پرچم شد
ز راه توبه مرا برد تا رضاً برضاك
سپس شهادت من هم قضای مبرم شد
که عیب نیست اگر آرزو به دل دارم
مگر نبود که گریه شفیعِ آدم شد؟
بجوش چشم من امشب که خاکِ دل تشنه است
و شکر کن که بساط عزا فراهم شد
هوای شرجی و پر بغضِ ظهر عاشورا
شبانه بر دلِ سردم نشست و شبنم شد
چقدر بر مژهام جای اشک خالی بود
چقدر خوب شدم، خوب شد محرّم شد
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
www.instagram.com/hossein_shalbaf
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زبان حال حضرت رباب (سلام الله علیها)
خبر رسیده به من ای فرشتههای خدا
سپردهاند علی اصغرِ مرا به شما
سپردهاند که از شیر دایههای بهشت
بنوشد و بشود مرهمش که «فیه شفاء»
نمیکند گلهای تُنگِ من که برگشته است
دوباره ماهیِ تشنه به خانهاش دریا
ولی ملائکه! من مادرم! دلی دارم
هنوز دلنگرانم برای آن لبها
هنوز دل نگرانم برای طفلی که
مرا گذاشته با گاهوارهاش تنها
بگو فرشته! که آرام و تخت خوابیده است
بگو که دست خدا تاب میدهد او را
شده است دست پدر، حال، حجر اسماعیل
بگو طواف کنندش فرشتهها به دعا
برای ذبح عظیمی که نذر حق کردیم
گرفتهایم چه شبها به گریهاش احیا
نخورده اصغر من بی وضوی من شیری
نداده بوسه به او جز به نام حق، بابا
برای اصغر من زمزمی بجوشانید
قسم به مروه شما را قسم به سعی و صفا
جواب گریهٔ او را خداپسند دهید
که تلخ داده جوابی به گریهاش دنیا
سفارش پسرم را نمیکنم دیگر
علی است زندگیام، جان او و جان شما
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem
فلانی
هرچه آب از تشنگی گفت او دم از ارباب زد
_ بچهها! دارد عمو با مشک راهی میشود
_ آب یعنی میرسد؟ _ هرچه بخواهی میشود
یا اخا! عباس! اینک اذن میدان میدهم
جان من برگرد! من با داغ تو جان میدهم
_ تو خودت دیدی سکینه که عمو با مشک رفت؟
_ با همین چشمان خود دیدم که او با مشک رفت
یا اخا! سقا! حرم تشنه است مشکی آب کن
غنچههای پر پرِ در خیمه را سیراب کن
دل پریشانی! فرات آیا خطر دارد پدر؟
آب آوردن رجزخوانی مگر دارد پدر؟
نیزه بر کف مشک بر پشت و علم بر دوش او
آب بیش از هر زمانی تشنهٔ آغوش او
اصغرم لبهای خشکت را دگر بر هم مزن
آب دارد میرسد قدری تحمل طفل من!
علقمه از پشت نخلستان به او رخ مینمود
مشک بود و تشنگی بود و فراوان آب بود
بچهها وقتی عمو آمد تشکر میکنید
بعد هم از آب مشتِ تشنه را پر میکنید
آب آرام و دلِ عباس در جوش و خروش
آب دارد التماسش میکند قدری بنوش
تاکنون حتما عمو دیگر رسیده پای آب
آب نوشیده است و جان دارد بیاید با شتاب
مشک را پر کرد و دستِ رد به بغض آب زد
هرچه آب از تشنگی گفت او دم از ارباب زد
از عمویم باوفاتر نیست بابا گفته است
قول اگر داده یقین کن میرسد ساغر به دست
مشک بر دوش از میان تیرباران میگذشت
نیزهها نزدیک میشد او خروشان میگذشت
شک ندارم این صدای غرش اسب عموست
گفته بودم چارهٔ این العطشها دستِ اوست
رسم نامردی کمین کرده است پشت نخلها
تیغها خیره است بر آن دست پشت نخلها
من که از دست خودش باید بنوشم آب را
من هم از بابا شنیدم دست او دارد شفا
مشک بر دندان شتابان با همه جوش و خروش
تیر باران تیر باران آه مشکش آبروش
آب از کوچکتر است اول به اصغر میدهیم
به عمو هم آخرش یک جرعه دیگر میدهیم
چشم تا آمد بیندازد به مشکِ واژگون
چشمهایش را به تیر دیگری پر کرد خون
بچهها اصغر چرا هی بر زمین پا میزند؟
کم کمک دارد دلم شور عمو را میزند
ناگهان در علقمه پیچید بانگ «یا أخا»
میدود با قد خم مولا به دنبال صدا
آب ما اصلا نمیخواهیم برگرد ای عمو
تشنة آن صورت ماهیم برگرد ای عمو
پس عمو کو پس چرا برگشتهای تنها پدر؟
اینچنین دستی به پیشانی و دستی بر کمر؟
تا عمود خیمهٔ عباس را پایین کشید
بغضِ سنگینی صدای العطشها را برید
#انسیه_سادات_هاشمی
@folanipoem