eitaa logo
حلقه شعر ولایی فرات
479 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
220 ویدیو
2 فایل
جلسات نقد تخصصی شعر ولایی با حضور استاد سید مهدی حسینی رکن آبادی دبیرجلسه:جوادهاشمی‌تربت دوشنبه های دو هفته یک بار حسینیه سادات ارتباط با ادمین @Haadipoem
مشاهده در ایتا
دانلود
یک_نکته_از‌_این_معنی بخش یکم «چه مرگ‌های عجیبی!» این تعبیر و عبارت، برای چندمین بار جمعه شب گذشته به ذهنم رسید؛ یعنی شب پنجم صفر، سالروز شهادت حضرت رقیه (سلام‌اللّه علیها)، وقتی خبر ارتحال استاد حاج سید احمد شمس را شنیدم. این تعبیر را قبلاً درباره رحلت پدر بزرگوارم، مرحوم حجت‌الاسلام حاج سید جعفر حسینی نیز از زبان دیگران بارها شنیده‌ام، و نیز درباره دیگران و مرگ‌های این چنینی... ارتحال و جان‌دادن در غروب عاشورا، یا شب پنجم صفر از نوع مرگ‌های عجیب است که هر کسی آرزو دارد آن را تجربه کند. قالب تهی کردن و جان دادن در مجلس اباعبداللّه (سلام اللّه علیه)، در میان التهاب و جنون عزاداری، «توفیق» به معنی واقعی کلمه است، که نصیب هر کسی نمی‌شود و شب پنجم صفر امسال، حاج سید احمد شمس، بعد از دوبار سکته (طبق نقل‌ افراد موثق) در دو مجلس توسل و عزاداری به این توفیق و مرگ شیرین دست یافت. ادامه دارد...
یک_نکته_از‌_این_معنی بخش دوم مداح اهل بیت و مبارز فی‌سبیل‌اللّه، حاج سید احمد شمس‌الدین را بسیاری از مسئولان دیروز و امروز مملکت، اهالی فرهنگ، بویژه متولیان ادب و هنر ولایی، بخوبی می‌شناسند. صاحب این قلم نیز از سال ۱۳۶۵ با طنین و حال و هوای مرثیه‌خوانی او آشنا شد و این آشنایی به هم‌نشینی و دوستی، و سپس رفاقت با ایشان از سال ۱۳۶۷ به بعد منجر شد. یکی از توفیقات بزرگ من در این «حیات طیبه»، یعنی نفس‌ کشیدن در زیر خیمه توسل به اهل بیت (سلام‌اللّه علیهم اجمعین)، آشنایی با دوستان و رفقایی است که از حکمت و تجربیات علمی و فنی، و از همه مهم‌تر، ادب و سلوک ولایی و معنوی‌شان بهره‌ها برده‌ام و خوشبختانه سهم من از این بهره‌های معنوی، از دوستی و هم‌نشینی با مرحوم استاد سید احمد شمس در دهه ۶۰ و ۷۰ نسبت به دیگران بسیار بیشتر و عمیق‌تر بود. عشق و علاقه وافر به منش، اخلاق و خلق و خوی او، همچنین کسب تجربه‌های فنی و معنوی از قِبَل ایشان، این جسارت را به من می‌بخشد، تا بتوانم اندکی درباره ایشان بنویسم. امیدوارم بزرگان، فارغ از همه سلایق و دغدغه‌های غیرمعمول و دنیوی، از فضایل، مهارت‌ها، توانایی‌های فنی و دارایی‌های معنوی، مرحوم حاج سید احمد شمس بنویسند و بیان کنند؛ تا بلکه در این کوره‌راه پیش رویِ نوجوانان و جوانان آخرالزمانی- که دلباخته هیئت و مداحی هستند- صراط‌المستقیم هدایت، پیش از پیش نمایان شود؛ مسیری که معرفت، ولایت‌پذیری و سپس مودّت نسبت به جمیع اهل بیت (سلام‌اللّه علیهم اجمعین) فرجام روشن آن است. ادامه دارد...
یک_نکته_از‌_این_معنی بخش سوم حاج سید احمد شمس، شخصاً بر گردن من حق بسیاری دارد. در روزگاری که برخی بزرگان ادب و هنر ولایی، نه آنچنان به جوانان روی خوش نشان می‌دادند، و نه چندان مایل بودند که در مجالس و هیئآت به جوانان، میدان و فرصت جولان دهند، حاج آقا احمد نمی‌دانم در ضمیر یا رفتار یا اشعار من چه می‌دید، که به من روی خوش نشان داد و بجز ایجاد شرایط شعرخوانی‌ام در جلسه هفتگی جامعه مداحان، فرصت سخن‌گفتن برای مداحان در حضور بزرگان شعر و مداحی را فراهم نمود؛ آن هم در زمانی‌که بجز استاد معظّم دکتر محمدعلی مجاهدی و برخی ریش‌سفیدان در این عرصه، کم‌تر کسی می‌توانست جز شعرخوانی یا مداحی، فرصت ابراز وجود در پشت تریبون جلسه جامعه مداحان بیابد، حاج‌سید‌احمدآقای شمس، فرصت طرح موضوعات ادبی ولایی در قالب سخنرانی‌های ده‌دقیقه‌ای را برای من فراهم کرد و نیز سخت از سخنان ارائه شده، هربار دفاع نمود. گاهی نیز بعد از شعرخوانی من، نسخه شعر مرا می‌گرفت و در جلسات مداحی‌اش آن را می‌خواند، بویژه دهه اول محرم که معمولاً تازه‌ترین اشعار بزرگانی چون استاد مجاهدی(پروانه) و استاد محمدجواد غفورزاده(شفق) را می‌خواند. پر واضح است که خواندن شعر من در کنار شعر آن بزرگان، مطمئناً و صرفاً برای تشویق منِ تازه به دوران رسیده بود، وگرنه توجیه دیگری نداشت. برخی ابیات یکی از اشعار خوانده‌شده را به خاطر دارم‌؛ به گمانم شب تاسوعای سال ١٣۶٩ یا ١٣٧٠ بود: در التهاب داغ عطش بر لب فرات از حنجری فسرده شنید این خطاب، آب: ای روسیاه! حنجر خشکیدهٔ حسین، می‌سوزد از برای تو و شد کباب، آب! این خیل تشنگان همه از آل کوثرند، فردا چه می‌دهی تو به زهرا جواب؟ آب! تصور کنید حالِ جوانی حداکتر ٢٢ساله را که گوشه جدول کنار خیابان، بیرون هیئت نشسته و یک‌باره ببیند یکی از بزرگترین مداحان شهر یا کشور، دارد شعرش را می‌خواند...
یک_نکته_از‌_این_معنی بخش چهارم در پخش پیشین، از حاج‌آقااحمد به عنوان یکی از بهترین مداحان کشور یاد کردم؛ به نظرم این تعبیر اصلاً اغراق‌آمیز نیست. در بخش نخست این متن نوشتم که از سال ۱۳۶۵ ایشان را می‌شناسم یعنی قریب به ۴۰ سال پای روضه ایشان نفس کشیده‌ام و درباره سبک اجرای ایشان بشخصه، تحلیل‌هایی دارم؛ که به جهت رعایت اختصار، مجبورم به شکل کلّی و موجز بیان کنم: * حال بُکای همیشگی و التهاب درونی ایشان در هنگام اجرا، که خواندن ایشان را از تصنع دور می‌داشت‌؛ * بداهه‌خوانی و اجرا به اقتضای حال؛ * مضمون‌خوانی و ارائه مکمل‌های محتوایی در لابلای اشعار؛ * ارائه تحلیل‌های متناسب با موضوعات روز و به تعبیری، اجرای موضع‌محور؛ * ارتباط هدفمند و مفید با شاعران برتر کشور و بهره‌گیری از اشعار ایشان؛ * سالم‌خوانی، زیباخوانی شعر، و نیز تنوع شعر و اجرا، به واسطه هم‌نشینی با شاعران برتر کشور. * شناخت لحن‌های متفاوت در مداحی و بازآفرینی آن در اجرا به نحو احسن‌؛ * آشنایی با قالب‌های مختلف مداحی (مدیحه‌خوانی، مرثیه‌خوانی، نوحه‌خوانی- بویژه واحد‌خوانی- و مناجا‌ت‌خوانی) و ارائه آثار فاخر و ماندگار در هریک از قالبهای اجرا. * و.... آنچه بیش از همه موارد ارائه شده در فعالیت‌های معنوی، فرهنگی و اجتماعی حاج‌سید‌احمد‌آقا برجستگی یافته و در عرصه ادب و هنر ولایی، او را در میان دیگران متمایز ساخته، بی‌گمان حال و هوای معنوی و برجستگی‌های فرهنگی و فکری در روضه‌خوانی اوست که گنجینه عظیمی از تجربه‌های فنی و محتوایی برای آیندگان به یادگار گذاشته است. امید می‌رود با ارائه و انتشار فایل‌های صوتی ایشان، این گنجینه در دسترس عموم قرار گیرد. ادامه دارد...
این روزها شاهد کوچ و مهاجرت محمدعلی بهمنی از این دیار هستیم. محمدعلی بهمنی را از اواسط دهه ۶۰ می‌شناسم. دقیق یادم نیست چه سالی بود  آقای برقعی که آن روزها مشغول تألیف  «تذکره سخنوران قم» بود، از من خواست تاریخچهٔ زندگانی قیصر امین‌پور و یکی دو شاعر دیگر را از خود شاعران بگیرم و به ایشان بدهم. دقیق یادم هست، در انجمن ادبی محیط در محضر استاد فرزانه، محمدعلی مجاهدی بودیم. در یکی از جمعه شب‌ها که ذکر خیر آقای محمدعلی بهمنی شد... جاودان‌یاد برقعی گفت: «این آقای بهمنی چه صداقت و صمیمیتی در کلامش هست‌؛ شاید کسی دیگر بود با این صداقت نمی‌گفت و نمی‌نوشت که من در هنگام سفر والدین و در قطار به دنیا آمده‌ام!». بعدها این صمیمیت را بارها  در لابلای شعر او دیده‌ام و همیشه از آن حظ و بهره فراوان برده‌ام. شاید اولین شعری که از  محمد علی بهمنی خوانده‌ام، این کوتاهه است: «مردی که سال‌هاست در انتظار آمدن مرد دیگری است، گاهی دلش برای خودش تنگ می‌شود!» این مضمون را یکی دو بار دیگر در اشعارش آورده است؛ از جمله: «دلم برای خودم تنگ می‌شود آری، دلم خوش است که در قربت وطن بودم» از آن روز که با محمدعلی بهمنی آشنا شدم و با شعرش، نگرش من به حقیقت شعر و زبان صمیمی و مصادیق صمیمیت زبان شکل گرفت و کم‌کم کامل شد. امروزه هر کسی در باره تغییر زبان و فرار از تکلف  زبانی از من راهکاری طلب کند،  از او می‌خواهم با شعر بهمنی زندگی کند تا به تعبیر سهیل محمودی، بهمنی‌وارترین شاعر شود. در کلاس‌هایم بارها و بارها به رهی معیری و محمدعلی بهمنی استناد کرده‌ام که اینان از نوجوانی با شعرشان ثابت کرده‌اند ذاتاً شاعرند؛ بی‌آنکه آموزش دیده باشند. فقط کسی که ذاتاً شاعر است و هویت هنری خود را شناخته، می‌تواند فقط خودش باشد و خودش، و نه مقلد دیگران... محمدعلی بهمنی در همان آغاز راهش در شعر، ثابت کرده همان شاعر صمیمی است که باید باشد و تا پایان عمر هم همان بود. همیشه ذهنم درگیر این موضوع  و این سؤال بود که محمدعلی بهمنی عزیز - این نور چشم ادبیات و آبروی غزل معاصر - چرا شعر مذهبی/ شیعی/ آیینی/ ولایی  ندارد؟ تا اینکه غزل رضوی او منتشر شد با آن خاطره شگفتش، که حتماً در رسانه‌ها آن را خوانده‌اید... شاید محمدعلی بهمنی ده‌ها شعر مذهبی و آیینی دیگر داشته (شبیه آنچه حسین منزوی داشت و عرضه کرد) اما او شاید بر این باور بود که باید جامعه ادبی، فقط یک تصویر،  آن هم تصویری  شفاف از شعر او داشته باشد. محمد علی بهمنی حقیقتاً شاعر بود و همواره شاعرانه زندگی کرد؛ به خلاف بسیاری از ما، که مدعی شعریم و شاعر نیستیم! و فقط سر سفره شاعران نشسته‌ایم  و آن را تبدیل کرده‌ایم به خوان یغما! ‌ هم‌نسلان من با شعر حسین منزوی‌ها، محمدعلی بهمنی‌ها و قیصر امین‌پورها نفس کشیده و تربیت شده‌اند و من و امثال من، بهتر از نسل امروز می‌فهمیم که شعر این دیار، چه پشتوانه‌‌ای را از دست داده‌ است... ای کاش شاعرانی که واقعاً شاعرند، به تأسی از محمدعلی بهمنی‌ها تلاش کنند تا همیشه خودشان باشند؛ تا قیصر امین‌پور،  سیدحسن حسینی و محمدعلی بهمنی و حسین منزوی و دیگران و دیگران برای آیندگان شوند؛ تا به مسئولیت عظیم خود در برابر تاریخ، ادبیات و فرهنگ شیعی عمل کرده باشند. خدا کند آیندگان، برای این مصراع محمدعلی بهمنی، مصداقی نیابند: «عرصه خالی است، چنان شامگه بعد از کوچ»... @smahdihoseinir
سال ١۴٠٠ بود یا ١۴٠١ (و احتمالاً پساکرونا)، دقیق یادم نیست، با تعدادی از شاعران اهل بیت قرار گذاشتیم که در آستانه غدیر، پای درس تاریخ بنشینیم و از محضر حجت‌الاسلام میرزامحمدی بهره ببریم. دو سه بار این جلسه برگزار شد؛ حیف که دوام نیافت... اما همان جلسه، برکات بسیاری داشت؛ بخصوص دریافت یک نکته مهم، که از رهگذر بیتی از غزل آقای مجتبی خرسندی و تحلیل آقای میرزامحمدی نصیبمان شد: «به این سؤال فقط «عَمروْ» می‌دهد پاسخ که در مبارزه غیر از تو پهلوانی نیست هزارویک شب اگر «لیلةُالمَبیت» شوند، کسی به‌جز تو مهیای جان‌فشانی نیست» شاهد بحث، بیت دوم است که بظاهر، اغراق ساده‌ای دارد؛ اما در حقیقت، برگرفته از یک مضمون بلند و یک حقیقت تاریخی است، که تا آن لحظه از آن بی‌خبر و غافل بودم. حجت‌الاسلام میرزامحمدی از آقای خرسندی پرسید: «شاعر! این بیت هزار و یک شب خفتن در بستر پیامبر را دانسته و آگاهانه به کار بردی؟» پاسخ او منفی بود و شاید پاسخ جمع به این سوال همین بود! بیت، راز شگفتی داشت و احتمالاً همه آن جمع چون من از آن بی‌خبر بودند. هرچند اکثر آن جمع می‌دانستند که پیش از شب اول ربیع‌الاول، حضرت مولا امیرالمؤمنین (صلوات اللّه علیه) به تدبیر پدر بزرگوارشان حضرت ابوطالب (سلام اللّه علیه) در تمام سه سال زندگی در حصار «شعب ابی‌طالب» هر شب با هدف حفظ جان حضرت پیامبر ( صلی اللّه علیه و آله و سلّم) در بستر ایشان خفته است‌؛ اما در آن لحظه، با یک حساب سرانگشتی و با نگاهی تحلیل‌محور به این نکته مهم رسیدیم و متوجه شدیم که «لیلة‌المبیت‌» نه یک شب، که بیش از هزار شب بوده است. این خاطره مختصر و بظاهر کوچک و کم‌اهمیت در ذهن من حاوی درنگ‌ها و نهایتاً درس‌های فراوانی بوده است. نکته اول، ضرورت ثبت تجربیات، و سپس به ودیعت نهادن آن برای آیندگان است. نگارش تاریخ شفاهی، نتایج و برکات فراوانی دارد، از جمله: ثبت و ماندگاری خاطرات، مستند کردن تاریخ، ارائه گزارش به آیندگان بر اساس یک مسئولیت فرهنگی، با هدف برجسته‌سازی ضعف‌ها و قوت‌ها، تبیین فرصت‌ها و عبرت‌ها، و... نکته دوم اینکه، با همان یک بیت و تذکار کارشناس تاریخ، اکثر شاعران حاضر در جلسه به این باور رسیدند که اولاًّ، شناخته دقیقی از تاریخ ندارند، و ضرورت دارد ضمن واکاوی زوایای مختلف تاریخ اسلام، پای مکتب تحلیل تاریخ، زانو بزنند؛ و ثانیاً اینکه، درست است که طبق الطاف رحیمانه الهی، الهام شاعرانه در شعر شاعران موضوعیت دارد و شاعران اهل بیت، اکثراً مؤیّد به روح القدسند - همان‌گونه که آن بیت مجتبی خرسندی مصداق عنایت بود - اما چقدر خوب است که شاعر در کنار الهام‌های رحمانی، از بهره‌های معرفتی نیز همواره پُرنصیب باشد و در شعر خود همواره آن را متجلی سازد و انعکاس دهد. جناب حجت‌الاسلام میرزا‌محمدی یک سؤال بیشتر مطرح نکرد، اما اگر اهل درنگ و دقت باشیم می‌توانیم در پاسخ به همین سؤال، عرصه‌ها و میدان‌های دیگری را دَرنوَردیم و افق‌های فکری دیگری کشف کنیم. آنچه نوشته آمد، حاصل درنگ‌های صاحب این قلم بود و امیدوارم دیگران نیز بر نکات معرفتی و حتی فنی پیرامون شعر، درنگ‌ داشته باشند و با ثبت رویدادها و خاطرات و تحلیل‌ها، تصویری واقعی و شفاف از حقیقت شعر امروز برای تاریخ و آیندگان ترسیم کنند. شعر شاعران و نیز ثبت خاطرات شفاهی‌شان در حکم دو بال برای سیر در مسیر شناخت شعر هر دوره است. بی‌گمان از این طریق است که آیندگان و شعرپژوهان می‌توانند تصور کنند که شعر آیینی و ولایی عصر ما در کدام نقطه از زمانه خود ایستاده بوده و تا فتح قله‌ها فاصله‌ای داشته است یا خیر؟ امیدوارم تاریخ، درباره شاعران ولایی‌سرا، همواره قضاوت خوبی داشته باشد. @smahdihoseinir