#امانت
شب، شبی بی کران و بی پایان
لحظههایم پر از توهّم خواب
روزگار و سکوت بود و زمین
هم نشین شبانه مرداب
پیکر نیمه جان احساسم
زخمی پنجههای نامردی
داشت او را به کام خود میبرد
درههای عمیق بیدردی
همه جادهها سوی بن بست
زندگی در حصار« ماندن» بود
نه شکوهی نه موج و طوفانی
دشتها خالی از تلاطم رود...
ناگهان مثل رود جاری شد
در شب بی ترانه مرداب
غزلی از شکوه دریا خواند
او مرا خواند سمت روشن آب
چشم هايش چراغ راهم شد
مثل مهتاب در شب طوفان
زورقي خسته را در این گرداب
ساحلی امن بود و بیپایان
در شب بیستاره، آن مهتاب
مژده میداد از طلوع امید
در نگاهش اشارتی پیدا
نوری از آفتاب در تبعید
در سکوت شبانه تردید
رَستم از تلخیِ شب مرداب
لب گشودم به شوق بیداری
هم نوا با ترّنم مهتاب
یاد آن آشنای خوب بخیر
آن مسیحای تا ابد جاری
او مرا خواند از آن شب وحشت
او مرا برد سمت بیداری
وامدار نگاه روشن اوست
آفتاب طلایی امروز
روشنی را به ما امانت داد
این امانت به دست ماست هنوز...
(سروده شده در بهمن 1377)
#بیست_و_دوّم_بهمن در حکم #عید_غدیر است؛
زیرا در آنروز بود که نعمت ولایت -اتمام نعمت و تکمیل نعمت الهى- براى ملّت ایران صورت عملى و تحقّق خارجى گرفت.(رهبر فرزانه انقلاب اسلامی)
#سید_مهدی_حسینی_رکن_آبادی
🔸حلقه شعر ولایی فرات
@foratpoem